بازگشت

امام اميرالمؤ منين و نشانه هاي ظهور حضرت مهدي


- در جواب صعصعة بن صوحان

برگرفته از كتاب : نشانه هاى ظهور

امام اميرالمؤ منين عليه السلام در جواب صعصعة بن صوحان كه از ياران آن حضرت بود در باب دجال و خروجش ، به نشانه هايى از ظهور آقا حضرت بقية الله فى الارضين ارواحنا له الفداء بياناتى فرمودند كه اجمالا به عرض خوانندگان عزيز مى رسد.

ابتدا امام عليه السّلام اشاره فرمودند كه همه علوم از آن خداوند بزرگ است (والله ما المسؤ ل عنه با علم من السائل )، والا يكى از مسلمات مذهب شيعه اين است كه دانش امام معصوم و برگزيده از طرف خداوند عالم ، نامحدود است ؛ يعنى از گذشته و آينده و حال اطلاع دارد، آن هم با قرينه (( سلونى قبل ان تققدونى )) (بپرسيد از من پيش از آنكه ديگر مرا نيابيد)، والا لازمه اش يا تناقض يا تهافت در كلام امام است . از يك سو مى فرمايد هرچه مى خواهيد تا من ميان شما هستم از من بپرسيد و از سوى ديگر مى فرمايد در ندانستن ، من هم مثل شما هستم . ممكن است نظر آقا اميرالمؤ منين اين باشد كه مردم در پيشگاه خداوند همه مساوى هستند. بنابراين علم ما هم از جانب خداوند است كه اگر نمى داد من هم مثل شما بودم . اجمالا به اصل مطلب توجه فرماييد.

عن النزال بن سبرة : قال خطبنا على بن ابيطالب عليه السّلام : فحمدالله و اثنى عليه ثم قال سلونى ايها الناس قبل ان تفقدونى - ثلاثا - فقام اليه صعصعة بن صوحان فقال : يا اميرالمؤ منين متى يخرج الدجال ؟ فقال له عليه السّلام : اقعد فقد سمع الله كلامك و علم ما اردت و الله ما المسؤ ل عنه باعلم من السائل ولكن لذلك علامات و هيئات يتبع بعضها بعضا كحذو النعل بالنعل و ان شئت اءنباتك بها قال : نعم يا اميرالمؤ منين فقال عليه السّلام : احفظ فان علامة ذلك اذا اءمات الناس الصلاة ، و اضاعوا الامانة ، و استحلوا الكذب ، و اكلوا الربا، و اخذوا الرشا، و شيدوا البنيان ، و باعوا الدين بالدنيا، و استعملوا السفهاء، و شاوروا النساء، و قطعوا الارحام ، و اتبعوا الاهواء و استخفوا بالدماء، و كان الحلم ضعفا و الظلم فخرا، و كانت الامراء فجرة ، و الوزراء ظلمة ، و العرفاء خونة ، والقراء فسقة ، و ظهرت شهادت الزور، و استعلن الفجور، و قول البهتان ، والاثم و الطغيان ، و حليت المصاحف ، و زخرفت المساجد، و طولت المنار، و اءكرم الاشرار، و ازدحمت الصفوف ، و اختلفت الاهواء، و نقضت العهود و اقترب الموعود، و شارك النساء ازواجهن فى التجارة حرصا على الدنيا، و علت اصوات الفساق و استمع منهم ، و كان زعيم القوم ارذلهم ، واتقى الفاجر مخافة شره ، و صدق الكاذب ، و اوتمن الخائن ، و اتخذت القيان و المعارف ، ولعن آخر هذه الامة اولها، و ركب ذوات الفروج السروج ، و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء، و شهد شاهد من غير ان يستشهد و شهد الاخر، قضاء لذمام بغير حق عرفه و تفقه لغير الدين و آثروا عمل الدنيا على الاخرة و لبسوا جلود الضان على قلوب الذئاب و قلوبهم انتن من الجيف . (68)

نزال بن سبره نقل مى كند كه (حضرت اميرالمؤ منين ) على بن ابى طالب عليه السّلام خطبه مى خواندند. پس از حمد و ثناى الهى سه بار فرمودند: (( سلونى قبل ان تفقدونى )). پس ، صعصعة بن صوحان برخاست و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! دجال كى خروج مى كند؟ فرمودند: خداوند سخنت را شنيد و از آنچه اراده كرده اى آگاه است . و قسم به خدا كه سؤ ال شونده داناتر از سؤ ال كننده نيست (مگر آنچه را كه خداوند تفضل فرموده است .) براى خروج دجال علائم و نشانه هايى است كه يكى از بعد ديگرى واقع مى شود، البته پى درپى و طابق النعل بالنعال و اگر بخواهى براى تو بيان مى كنم . صعصعة عرض كرد: بفرماييد، يا اميرالمؤ منين !

اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمودند: مطالبى كه مى گويم به خاطر بسپار و بدان كه علائم خروج دجال به شرح زير است :

1. مردم نماز را ترك مى كنند و در ميان مردم مى ميرد (كنايه از اعراض مردم و بى تفاوت بودن در مقابل اين دستور حياتى است ).

2. امانتها را ضايع مى كنند (ديديم كه چطور قرآن و خاندان رسالت را كه امانت بزرگى الهى بودند به دست فراموشى سپردند و جامعه اسلامى را به تباهى كشاندند).

3. دروغ گفتن را حلال مى شمارند (تحت عنوان سياست اجتماعى و غيره ).

4. ربا خوردن يكى از كارهاى معمولى جامعه مى شود.

5. رشوه خوارى در ميان مردم رواج پيدا مى كند.

6. ساختمانها را محكم مى سازند (از بتون و آهن و سنگ ساخته مى شود).

7. دين را به دنيا مى فروشند (يعنى براى دست يافتن به دنيا و نعمتهاى زودگذر آن از ارتكاب هيچ گناهى باك ندارند).

8. نابخرادان و مردم كم عقل را بر كارها مى گمارند.

9. زنان را در كارهاى اجتماعى و شخصى طرف مشورت قرار مى دهند.

10. قطع صله ارحام مى كنند و از خويشاوندان فاصله مى گيرند (مخصوصا خانواده هاى فقير و بى بضاعت ).

11. در كارهاى زندگى از هوى و هوس پيروى مى كنند (با منطق ((دلم مى خواهد)) خود را قانع مى كنند).

12. در كشتار و خونريزى بيباك هستند (كه امروزه شاهد آن هستيم .

13. بردبارى و حلم را به حساب ضعف و ناتوانى مى گذارند.

14. ظلم و بيدادگرى را مايه مباهات و فخر قرار مى دهند.

15. زمامداران در آن زمان از فاسقان و فاجران (گناهكاران )اند (و مردم با وجود ديدن فسق آنها ساكت هستند بلكه ياريشان مى كنند).

16. وزيران دولتها ستمگران جامعه هستند (كه با تكيه به مقام وزارت از هر ظلمى باك نخواهند داشت ).

17. عارفان و مدعيان مقام تهذيب نفس و تقوا خيانتكارانند (به عقايد و افكار مردم خيانت مى كنند).

18. قاريان قرآن از افراد فاسق اند.

19. شهادت دادن بر اساس زور به وجود مى آيد (يعنى از قدرتهاى فردى و اجتماعى سوء استفاده مى شود و مردم را وادار مى كنند كه به نفع آنها شهادتهاى دروغين بدهند).

20. گناهان علنى شده ، حيا و شرم از ميان برداشته مى شود (مانند تشكيل مجالس علنى از زن و مرد و پهن كردن بساط ميگسارى و اعمال زشت جنسى ، رقصهاى دسته جمعى از زن و مرد و برپا داشتن مجالس قمار و...).

21. بهتان و برخلاف واقع گويى نسبت به مردم رايج مى شود.

22. سركشى و طغيان و بدرفتارى علنى مى شود.

23. قرآنها را با چاپهاى زرين و جلدهاى زركوب در اختيار مردم قرار مى دهند (در صورتى كه از عمل كردن به احكام و قوانين قرآن در ميان آن مردم خبرى نيست بلكه درست بر خلاف آنچه مى فرمايد عمل مى كنند).

24. مساجد را از لحاظ ساختمان مزين مى سازند (در صورتى كه از محتواى آن يعنى تقوا خبرى نيست ).

25. مناره هاى مساجد را بسيار مرتفع مى سازند (كه از راه دور توجه بينندگان را جلب مى كند) اما از دورن - يعنى تقوا - خالى است .

26. اشرار و مردم دور از خدا و معنويت در جامعه محترم هستند.

27. مردم در راه باطل و تقويت و پشتيبانى از اشرار صفوف فشرده خواهند داشت .

28. در كارهاى فردى و اجتماعى هواهاى نفسانى مختلف است و هر دسته يك راه براى خودش انتخاب مى كند.

29. پيمان شكنى رايج مى شود و وعده الهى نزديك مى گردد.

30. زنان با مردانشان به جهت حرص به دنيا در كار تجارت شركت مى كنند.

31. صداى فساق برخيزد و به آنها گوش فرا داده شود (مورد توجه و مقبول ديگران باشند).

32. زعيم و حاكم بر آن مردم رذل ترين افراد جامعه است (فاقد تمام صفتهاى خوب ).

33. مردم از بدكاران و فاسقان مى ترسند (از شر آنها در امان نيستند).

34. دروغگويان از طرف مردم به عنوان راستگو تاءييد مى شوند (مانند دروغهاى سياستمداران كه پيوسته در مجامع مورد تاءييد مردم قرار مى گيرد).

35. خيانتكاران به عنوان امين مردم و پرچمدار امانت معرفى مى شوند (نظير انتخاباتى كه در سرتاسر جهان صورت مى گيرد، مانند انتخاب ريئس جمهورها، نخست وزيرها، يا نمايندگان مجلس كه به عنوان امين اجتماع انتخاب مى شوند، در صورتى كه از اول اكثرا كار اين دسته خيانت به امانتهاى مردم بوده است ).

36. هنر پيشه هاى آوازه خوان تربيت مى شوند.

37. مردم گذشتگان را لعنت مى كنند.

38. زنها سوار بر زينها مى شوند (اسب سوارى ، رانندگى و امثال اينها).

39. مردان از نظر لباس و قيافه شباهت به زنها پيدا مى كنند و نيز زنان شبيه به مردها مى شوند (بطوريكه انسان گاه دچار ترديد مى شود كه اين زن است يا مرد - بكرات اتفاق افتاده است -.)

40. بى آنكه از افراد شهادت بخواهند براى خوشايند اهل دنيا خود را به عنوان شاهد معرفى مى كنند.

41. احكام و علوم دين را براى دنيا مى آموزند و اعمال دنيوى را بر كارهاى مربوط به آخرت ترجيح مى دهند. بر دلهاى گرگ صفتشان جامه ميش مى پوشند، قلبهاى آنها آكنده از كثافت است بطوريكه از هر مردارى گنديده تر است .

عمر بن الخطاب از حضرت اميرالمؤ منين سلام اللّه عليه سؤ ال مى كند:

اخبرنى عن المهدى ما اسمه فقال اما اسمه فان حبيبى عهد الى ان لا احدث باسمه حتى يبعثه الله . قال اخبرنى عن صفته فقال هو شاب مربوع حسن الوجه حسن الشعر يسيل شعره على منكبيه و نور وجهه يعلو سواد لحيته وراءسه ، بابى ابن خيرة الاماء. (69)

نام حضرت مهدى چيست ؟ امام فرمودند: اما اسمش را نمى گويم ، زيرا حبيبم رسول خدا از من عهد گرفته است كه تا ظهورش نامش را نگويم . عرض كرد: اوصافش را براى من بيان كن . آقا فرمودند: او جوانى است متوسط القامه ، خوشرو و خوش موى كه موهايش بر شانه اش ريخته است و نور صورتش بر سياهى محاسن و سر مبارك آن حضرت احاطه نموده است . پدرم به قربان فرزند با شخصيت ترين كنيزان باد. (70)

اصبغ بن نباته مى گويد: از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام شنيدم كه مى فرمودند:

ان بين يدى القائم سنين خداعة يكذب فيها الصادق و يصدق فيها الكاذب و يقرب فيها الماحل و ينطق فيها الرويبضة قلت و ما الرويبضة و ما الماحل ؟ قال : او ما تقرؤ ون القرآن قوله ((و هو شديد المحال )) قال : يريد المكر فقلت و ما الماحل ؟ قال : يريد المكار. (71)

قبل از قيام قائم سالهاى پر از خدعه اى است . در اين سالها (پيش از قيام ) راستگويان به نام دروغگو معرفى مى شوند و دروغگويان به عنوان راستگو. در اين سالها ((ماحل ))تقرب پيدا مى كند و ((رويبضه )) سخن مى گويد. اصبغ مى گويد: عرض كردم ((ماحل ))و ((رويبضه )) چيست ؟ فرمودند: مگر قرآن را نخوانده اى كه مى فرمايد:((و هو شديد المحال )) ؟ قال يريد المكر - فرمودند: منظور از ((ماحل )) آدم مكارى است كه به وسيله مكر زياد مردم را به خود متوجه مى كند.

و اما معنى ((رويبضه )). اگر چه در اين حديث پاسخ معناى آن افتاده ولى در جاى ديگر از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده است كه ((الرويبضة الرجل التافه ينطق فى امر العامة )) يعنى مرد حقير و بى شخصيتى كه در امر عامه مردم دخالت مى كند و سخن مى گويد.

عبيد بن كرب مى گويد:

سمعت عليا يقول ان لنا اهل البيت راية من تقدمها مرق تاءخر عنها محق و من تبعها لحق . (72)

از امام اميرالمؤ منين عليه السّلام شنيدم كه فرمودند: از براى ما اهل بيت پرچمى هست . هر كسى كه جلو بيفتد و يا عقب بماند نابود است ، اما هر كسى كه همراه اين پرچم گام بردارد و از آن متابعت كند، نجات مى يابد و با ما خواهد بود.

خواننده عزيز!

جلو افتادن يا عقب ماندن از اين پرچم معنايش اين است كه ايمان به ولايت ما نداشته باشد و معنى متابعت اين است كه دستورها و اوامر ما را اطاعت كند.

درباره نداى آسمانى در روزهاى اول ظهور در اين حديث از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام نقل شده كه آن حضرت فرمودند:

اذا نادى مناد من السماء ان الحق فى آل محمد صلى الله عليه و آله فعند ذلك يظهر المهدى على افواه الناس و يسرون فلا يكون لهم ذكر غيره . (73)

هرگاه منادى از آسمان فرياد زند كه حق با آل محمد صلى الله عليه و آله است در اين موقع مهدى ما ظاهر مى شود و مردم او را مى بينند و مى شناسند و خوشحال و مسرورند و ديگر نام غير از حضرت بقية الله را نمى برند.

ابى مروان از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام درباره حوادث پيش از قيام حضرت مهدى روحى له الفداء روايت مى كند كه فرمودند:

اذا راءيتم الريات السود فالزموا الارض و لاتحركوا ايديكم و لا ارجلكم ثم يظهر قوم صغار لايوبه لهم قلوبهم كزبر الحديد اصحاب الدولة لايفون بعهد و لا ميثاق يدعوا الى الحق وليسوا من اهله اسمائهم الكنى و نسبهم الغرى شعورهم مرقاة كشعور النساء حتى يختلفوا فيما بينهم ثم يؤ تى الله الحق من يشاء. (74)

1. پرچمهايى پيدا مى شوند و رنگ آنها سياه است . در اين موقع در خانه هاى خود بنشينيد و هيچ حركت نكنيد.

2. سپس مردمى كوچك (يا از نظر سن يعنى جوان يا از لحاظ شخصيت تهيدست ) پديد مى آيند كه به آنها اعتنا نمى شود. آنان داراى قلبهايى همچون پاره هاى آهن اند. اين افراد دولتمردانى هستند با چنين ويژگيهايى :

الف . به عهد و ميثاق خود وفا نمى كنند (پاى بند وفاى به عهد نيستند).

ب . مردم را به سوى حق مى خوانند اما خود از حق پيروى نمى كنند و از لحاظ واقع اهل حق نيستند.

آنها به جاى اسم از كنيه خود استفاده مى كنند و نسبشان پوشيده و نامعلوم و موها آنها دراز و افتاده مانند موى زنان است . سپس در ميانشان ايجاد اختلاف مى شود. آنوقت خداوند به هر كسى كه بخواهد حق را واگذار مى كند.

خواننده عزيز!

در آيات زيادى از قرآن مجيد خداوند وعده فرموده است كه بايد به وسيله قيام حضرت بقية الله روحى له الفداء حق را به آل محمد برساند و حكومت حقه آنان سراسر جهان را فرا بگيرد.

حضرت على عليه السّلام در خطبه اى معروف به ((خطبة البيان )) آنگاه كه خود را معرفى مى فرمايد، مى رسد به اين قسمت كه (( اءنا اءبو الاءئمة اءلاطهار اءنا ابوالمهدى عليه السّلام القائم فى آخرالزمان )) يعنى : منم پدر امامان پاك ، منم پدر مهدى عليه السّلام كه در آخرالزمان قيام مى كند.

در اين حال مالك اشتر كه پايين منبر مولا بود به پا خاسته ، از حضرت مى پرسد كه اين قيام كننده از فرزندان شما كى قيام مى فرمايد؟ حضرت چنين فرمود: (75)

اذا زهق الزاهق ((1)) و خفت الحقايق ((2)) و لحق اللاحق ((3)) و ثقلت الظهور ((4)) و تقاربت الامور ((5)) و حجب النشور ((6)) و اءرغم المالك ((7)) و سلك السالك ((8)) و دهش العدد ((9)) و هاجت الوساوس ((10)) و غيطل العساعس (الفسارس ) ((11))و ماجت الامواج ((12)) و ضعف الحاج ((13)) و اشتد الغرام ((14)) و ازدلف الحضام ((15)) و اختلفت العرب ((16)) و اشتد الطلب ((17)) و نكص الهرب ((18)) و طلبت الديون ((19)) و ذرفت العيون ((20)) و اءغبن المغبون ((21)) و شاط النشاط((22)) و حاط الهباط ((23)) و عجز المطاع ((24)) و اءظلم الشعاع ((25)) و صمت الاسماع ((26)) و ذهب العفاف ((27)) و سجسج الانصاف ((28)) واستحوذ الشيطان ((29)) و عظم العصيان ((30)) و حكمت النسوان ((31)) و فدحت الحوادث ((32)) و نفثت النوافت ((33)) و اختلفت الاهواء ((34)) و عظمت البلوى ((35)) و اشتدت الشكوى ((36)) و استمرت الدعوى ((37)) و قرض القارض ((38)) و لمض اللامض ((39))و تلاحم الشداد ((40)) و نقل الملحاد ((41)) و عجت الفلاة ((42)) و خجعج الولاة ((43))و نضل البارخ ((44)) و عمل الناسخ ((45))و زلزلت الارض ((46)) و عطل الفرض ((47)) و كبتت الامانة ((48)) و بدت الخيانة ((49)) و خشيت الصيانة ((50)) و اشتد الغيض ((51)) و اءراع الفيض ((52)) و قاموا الادعياء ((53)) و قعدوا الاولياء ((54)) و خبثت الاغنياء ((55)) و نالوا الاشقياء ((56)) و مالت الجبال ((57)) و اءشكل الاشكال ((58)) و شيع الكربال ((59)) و منع الكمال ((60))

... فيكدحون الجرائر - و يملكون الجزائر - و يحدثون كيسان - و يخربون خراسان - و يصرفون الحلسان - و يهدمون الحصون - و يظهرون المصون - و يقتطفون الغصون - و يفتحون العراق - و يحجمون الشقاق بدم يراق - فعند ذلك ترقبوا خروج صاحب الزمان عليه السّلام . (76)

1. هنگامى كه نابود شونده نابود شود.

2. و حقايق مخفى شود (حقايقى كه سياستمداران و زمامداران آن را با زبان ديپلماسى و غيره كتمان مى كنند)، يا حقايق سبك شمرده شود (در صورتى كه جمله مزبور از ((خف )) باشد نه از ((خفى )) ).

3. و ملحق شونده ملحق شود (وقتى كه حكومت به سمتى رفت مردمان نيز به آن ملحق شوند، چون ((الناس على دين ملوكهم ))).

4. و پشتها سنگين شود (از مشكلات ، از گناهان و...)

5. و كارها و اشياء نزديك به هم شوند (مكانها نزديك به هم شوند و دنيا يك خانواده شود يا اينكه همه جا مثل هم است و نيرنگ و دروغ همگانى است ).

6. و از انتشار جلوگيرى به عمل آيد (از انتشار حق جلوگيرى شود، يا از انتشار در زمين منع گردد و محدوده هاى قانونى و مرزها مطرح شود).

7. و دماغ مالك به خاك ماليده شود (دنگ و فنگهايى كه براى مالك مثل گرفتن زمين و ماليات و... مطرح مى شود).

8. و بپيمايد پيماينده .

9. و به شگفتى وادارد عدد از كثرت و زيادتى (يا مبهوت و شگفت زده شود عدد).

10. و وسوسه ها به هيجان در آيد (مثل شكوك اعتقادى و غيره مثل اينكه اين كار چون به مصلحت من است ، پس چرا انجام ندهم ؟).

11. و گرگها به صدا (زوزه ) در آيند (مراد، مردمان گرگ صفت است ).

12. و امواج به خروش در آيند (شايد اشاره به امواج گناه و مادى گرايى باشد كه به خروش آمده و هر گروهى را به سمتى كشانده و افراد زيادى را روانه ديار نيستى و هلاكت مى كند. لذا بايد در اين ميان سوار كشتى حق شد كه سبب نجات انسان است و در اخبار آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است كه هر كس سوارش ‍ شود نجات يافته و هر كس از آن تخلف كند نابود شده است ).

13. و حج گزارنده ضعيف شود (رفتن به حج ممنوع شود يا مشكلات زيادى سر راهش قرار گيرد و يا نفقه و مخارج حج بالا رود كه حاجى در مقابلش ناتوان گردد).

14. و مطالبه شديد شود (يا اشاره به ماليات دولتى است كه به زور ستانده شود، يا به خاطر ضعف افراد، افراد بدهكار نتوانند بدهى خود را بدهند و در شدت و تنگنا واقع شوند يا به معناى هلاكتها و عذابها است كه عذابهاى شديد بر سر مردمان بيايد).

15. و نزاع و خصومت و جدال پيشرفت كند (فراگير باشد و به هر جايى برسد يا دعواها و درگيريها پشت سرهم واقع شوند).

16. و عربها با هم اختلاف كنند.

17. و خواهشها و خواسته ها شديد شود (هر كس پا را فرا گذارد و درخواست بالاتر و سخت ترى بكند).

18. و درخواست فرار شود (هر كس مى كوشد به جايى فرار كند و خود را برهاند).

19. و وامها درخواست شود (اكثر مردم مديون باشند، لذا مورد مطالبه واقع شوند.)

20. و اشكها روان شود (گرفتاريها زياد شود و مادر نمى داند كه فرزندش زنده است يا نه و يا فرزندان و خانواده اش را در پيش چشمش مى كشند و...).

21. و فريفته شود فريفته شده (نيرنگها زياد شود).

22. تحركها و فعاليتها زياد شود (براى به دست آوردن مختصر چيزى بايستى سخت كار كند و به اصطلاح جان بكند).

23. افراد بر حق محاصره و پايين نگهداشته شوند (خاموششان نگه دارند).

24. و زمامدار مطاع ناتوان شود (چه رسد به زمامدار غير مطاع با توجه به شدت مشكلات ).

25. و تاريك شود شعاع (آفتاب ) (شعاع حق تاريك شود و كسى به آن توجه نكند).

26. و گوشها كر شود (صداى حق را نشنوند).

27. و پاكدامنى رخت بر بندد.

28. و انصاف از بين برود.

29. و شيطان چيره گردد.

30. و نافرمانى بزرگ شود (مردم گناهان بزرگ انجام دهند).

31. و زنان زمامدارى كنند و حكم برانند.

32. و رويدادها بزرگ به وقوع پيوندد (قحطيها، زلزله ها و نابودى انسانها بر اثر سلاحهاى مخرب و نابودكننده مثل سلاحهاى اتمى و شيميايى ).

33. و دمنده ها بدمند (با سمپاشيها افكار را مسموم كنند).

34. و خواهشها مختلف و گوناگون شود (هر كس سازى مى زند و به سازى مى رقصد).

35. و بلاها و سختيها بزرگ شود.

36. و شكوائيه ها و گلايه ها سخت شود.

37. و دعوا پيوسته باشد.

38. و متجاوز تجاوز كند.

39. و به خشم آينده به خشم آيد (در نتيجه ، مردم شورش كنند).

40. و سخت گيرندگان خونريزى و جنگ كنند.

41. و ملحد و طعنه زنندگان در دين سخن گويند.

42. و بيابان به زوزه و فرياد در آيد (يا بيابانها خشك شوند و طراوت خود را بر اثر جنگ و خونريزى از دست بدهند).

43. و فرياد برآورند زمامداران .

44. و به هدف زننده چيره شد.

45. و عمل كرد زايل كننده .

46. و زمين لرزيد.

47. و واجب الهى تعطيل شد.

48. و امانت گرفته شد و پرداخت نشد.

49. و خيانت آشكار شد.

50. و از محافظت و مراقبت ترسيده شد (افرادى كه خود را از گناه باز مى دارند و خود را در برابر گناه و امور مشتبه كنار مى كشند كارشان مورد قبول نباشد).

51. كمبود شدت گيرد (كمبود باران و نعمتها).

52. و فزونى و بسيارى به هراس اندازد (بسيارى قحطى و گرسنگى ).

53. و حرامزادگان به پا خاستند.

54. و نيكان و اولياء نشستند و ايستادند (دست كشيدند يا اينكه نتوانستند كارى انجام دهند).

55. و ثروتمندان پليد شوند.

56. و شقاوتمندان به آرزوهاى خود دست يافتند.

57. و كوهها انحراف پيدا كردند (يا اشاره به علما است كه همانند كوه اند و دچار انحراف مى شوند و يا اينكه عبارت ((مالت الاجيال )) است و جمع ((جيل )) يا ((ياء)) يعنى گروهها و طوايف و دسته ها منحرف شدند).

58. و امور شبيه به هم ، همشكل شوند (و تشخيصشان مشكل شود).

59. و سوزانده و نابود شوند غربال (ملاك تشخيص حق از باطل از بين برود).

60. و از كمال منع شود (كسى كه مى خواهد به كمال برسد برايش مانع تراشى مى شود).

... پس ، در زمانى كه اين علائم واقع شد مردمانى خروج مى كنند كه گناه و جناياتى را مرتكب مى شوند (و اگر عبارت ((الحرائر)) با ((حاء)) مهمله باشد يعنى تجاوز به زنان و دوشيزگان مى كنند) و مالك مى شوند ((جزائر)) را (جزيره ها را) و نيرنگها به كار مى برند و خراسان را خراب مى كنند و دگرگون مى سازند حلسان را (يا اسم جايى است يا جمع ((حلس )) به معناى اينكه باز مى گردانند خانه نشينان را از خانه نشينى ) و دژها و مواضع دفاعى مستحكم را ويران مى كنند و آشكار مى سازند آنچه را كه مصون و محفوظ مانده بود و مى چينند (و قطع مى كنند) شاخه ها را و فتح مى كنند عراق را و باز مى دارند از شكاف و دو دستگى با (ايجاد ترس و) خونريزى (يعنى هر صداى مخالف را به سرعت در نطفه خفه مى كنند يا مراد اين است كه مى مكند و سوء استفاده مى كنند از شكاف و ايجاد اختلاف بين گروهها با خونى كه ريخته مى شود). (77) پس ، در آن هنگام انتظار بكشيد ظاهر شدن صاحب الزمان را؛ يعنى مراقب باشيد و چشم و حواستان را متوجه امام زمان كنيد كه بزودى ظهور خواهد فرمود.

اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و ارفع موانع الظهور يا من اليه تصير الامور بحق محمد و آله عليهم السلام .

2- امير مؤ منان و خطبه ذى قار و علائم آخرالزمان

برگرفته از كتاب : نشانه هاى ظهور

فبعث الله عزوجل محمدا صلى الله عليه و آله بذلك ثم انه سياءنى عليكم من بعدى زمان ليس فى ذلك الزمان شيى اخفى من الحق و لا اظهر من الباطل و لا اكثر من الكذب على الله تعالى و رسوله صلى الله عليه و آله و ليس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلى حق تلاوته و لا سلعة انفق بيعا و لا اغلى ثمنا من الكتاب اذا حرف عن مواضعه و ليس فى العباد و لا فى البلاد شيى هو انكر من المعروف و لا اعرف من المنكر و ليس فيها فاحشة انكر و لا عقوبة انكى من الهدى عند الضلال فى ذلك الزمان فقد نبذ الكتاب حملته و تناساه حفظته حتى تمالت بهم الاهواء و توارثوا ذلك من الاباء و عملوا بتحريف الكتاب كذبا و تكذيبا فباعوه بالبخس و كانوا فيه من الزاهدين فاالكتاب و اهل الكتاب فى ذلك الزمان طريدان منفيان و صاحبان مصطحبان فى طريق واحد لا ياءويهمامور و فحبذا ذانك الصاحبان واها لهما و لما يعملان له فاالكتاب و اهل الكتاب فى ذلك الزمان فى الناس ‍ وليسوا فيهم و معهم و ليسوا معهم و ذلك لان الضلالة لاتوافق الهدى و ان اجتمعا وقد اجتمع القوم على الفرقة و اقترقوا قواعن الجماعة قد ولوا امرهم دينهم من يعمل فيهم بالمكر و المنكر و الرشا و القتل كانهم ائمة الكتاب وليس الكتاب امامهم لم يبق عندهم من الحق الا اسمه و لم يعرفوا من الكتاب الا خطه وزبره يدخل الداخل لما يسمع من حكم القرآن فلا يطمئن جالسا حتى يخرج من الدين ينتقل من دين ملك الى دين ملك و من ولاية ملك الى ولاية ملك و من طاعة ملك الى طاعة ملك و من عهود ملك الى عهود ملك فاستدرجهم الله تعالى من حيث لايعلمون و ان كيده متين بالامل و الرجاء حتى توالدوا فى المعصية ودانوا بالجور و الكتاب لم يضرب عن شيى منه صفحا ضلالا تائهين قد دانوا بغير دين الله عزوجل وادنوا لغير الله مساجدهم فى ذلك الزمان عامرة من الضلالة خربة من الهدى (قد بدل فيها من الهدى ) فقراؤ ها و عمارها اخائب خلق الله و خليقته من عندهم جرت الضلاله و اليهم تعود فحضور مساجدهم و المشى اليها كفر بالله العظيم الا من مشى اليها و هو عارف بضلالهم فصارت مساجدهم من فعالهم على ذلك النحو خربة من الهدى عامرة من الضلالة قد بدلت سنة الله و تعديت حدوده و لا يدعون الى الهدى و لا يقسون الفى و لا يوفون بذمه يدعون القتيل منهم على ذلك شهيدا قد اتو الله بالافتراء و الجحود و استغنوا بالجهل عن العلم و من قبل ما مثلوا بالصالحين كل مثله و سموا صدقهم على الله فرية و جعلوا فى الحسنة العقوبة السيئة و قد بعث الله عزوجل اليكم رسولا من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم صلى الله عليه و آله و انزل عليه كتابا عزيزا لاياءتيه الباطل من بين يدية و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد قرآنا عربيا غير ذى عوج لينذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين فلا يلهينكم الامل و لايطولن عليكم الاجل فانما اهلك من كان قبلكم امد اءملهم و تغطية الاجال عنهم حتى نزل بهم الموعود. (78)

خداوند براى هدايت و ارشاد شما پيامبرش را مبعوث به رسالت فرمود و بدانيد كه بعد از من دورانى خواهيد داشت كه در آن چيزى پنهان تر از حق نيست و نيز در آن زمان روشن تر از باطل چيز ديگرى نخواهد بود. در اين عصر، دروغ بستن بر خدا و پيامبرش از هر چيزى بيشتر است . در اين زمان متاعى كم ارزش تر از قرآن خدا در نزد اين مردم نيست ، در صورتى كه قرآن را بحق بخوانند و به آن عمل كنند، هيچ متاعى از نظر ارزش به پاى كتاب خدا نمى رسد، اگر تحريف شود و برخلاف حق تفسير گردد، به تحقيق ، سودجويان از آن استفاده مى كنند. در اين زمان و در ميان مردم شهرها هيچ چيزى از معروف (كارهاى خوب و خداپسند) زشت تر و منكرتر، و هيچ كارى و عملى از منكر (گناه ) زيباتر نيست . در نظر مردم گمراه اين زمان هيچ راهى بدتر از رفتن به راه حق نيست (پيمودن راه بندگى به معنى واقعى ). در اين عصر است كه دانايان به قرآن آن را پس پشت مى اندازند و نگهبانان قرآن آن را به دست فراموشى مى سپرند (البته در عمل نه به زبان ) و هواى نفس آنها را به اين سو و آن سو مى كشد و اين انحرافى است كه آن را از پدران خود به ارث برده اند. آنان به دروغ قرآن را تحريف و تفسير مى كنند و حقايق آن را خلاف واقع دانسته ، آن را به بهاى كمى مى فروشند و نسبت به آن بى رغبت اند. پس ، قرآن و اهل قرآن در اين عصر رانده شده از اجتماع هستند و در عين اينكه (بسيار كم اندو) در ميان مردم از لحاظ ظاهرى حضور دارند در مغنا بيرون و بيگانه از اين جامعه اند، و در حقيقت ، به تبعيد شدگان شباهت دارند و كسى به آنها (قرآن و اهل آن ) مكان نمى دهد (آنان را تحويل نمى گيرد). آفرين بر اين دو يار موافق (يعنى قرآن و پيروان واقعى آن ). در اين زمان قرآن و اقليت عامل به آن ظاهرا در ميان جامعه هستند، اما در واقع بيرون از اين مردم زندگى مى كنند؛ زيرا راه سعادت و راه شقاوت و گمراهى يكسان نيستند اگر چه با هم در يك جا جمع شوند. مردم اين زمان گرفتار جدايى و نفاق و از هماهنگى با حق بر حذرند و امور دينى و دنيوى خود را با افرادى برگزار مى كنند كه كارشان نيرنگ و زشتكارى و رشوه خوارى و كشتار انسانهاست گويى خود را پيشواى قرآن مى دانند و عملا از رهبرى قرآن محروم اند. از حق در ميان آنها جز نامى و از قرآن جز جلد و كاغذ و نوشته هاى آن نمانده است . در اين جامعه صداى قرآن و احكام آن بر مى خيزد و بعضى به آن علاقه مند مى شوند و در مجلس مى نشينند، ولى آرام نگرفته از مجلس بيرون مى شوند در حالى كه از دين اسلام بيرون رفته اند (ديدن خلافها و شنيدن آن ) از دين پادشاهى به مذهب حكمران ديگر مى روند، همين طور از سوى اين حاكم به سوى آن فرمانروا و از سوى آن حكومت به سوى حكومت ديگر و از فرمانبرى حكمرانى ديگر در رفت و آمدند (آرى ، چون پناهگاه اصلى ((دين )) را از دست داده اند). خداوند آنها را گرفتار استدراج خود مى كند، يعنى به بدبختى و عقوبت خود مى كشاند، اگر چه به ظاهر سرگرم دنياى خود هستند و به اصطلاح با خوشى زندگى مى كنند و به راستى كه آرزوها و اميدهاى بيجا زندگى آنها را فرا مى گيرد تا آنجا كه فرزندانى در معصيت به وجود مى آورند (نسل آينده را پديد مى آورند). در مقابل ناحق سر تسليم خم مى كنند و در عين حال خود را ديندار مى دانند (آرى ، دين دلخواه اهل دنيا، نه آن دينى كه خداوند فرستاده است ).

مساجد اين مردم در اين زمان از نظر ساختمان (كاشى كارى ، فرشهاى قيمتى ، بخارى ، كولر و امثال اينها) آباد، اما از هدايت مردم به دين واقعى ويران است (تبليغات درست برخلاف آنچه در واقع هست پياده مى شود). خوانندگان قرآن و آبادكنندگان مساجد زيانكارترين و ناكام ترين خلق خدايند. اينان سرچشمه گمراهيها هستند و بازگشت ضلالت و گمراهى نيز به سوى خود آنها خواهد بود. شركت در مساجد اينها كفر به خداوند بزرگ است مگر براى آن افرادى كه نسبت به گمراهى آنها شناخت داشته باشند. بر اساس اعمال نادرست متصديان امور دينى ، مساجد، اين پايگاه دينى ، از نظر تقوا خراب و انباشته از گمراهى مى شود و سنتهاى خداوندى را مبدل مى سازند و حدود الهى را تغيير مى دهند و مردم را به راه راست نمى خوانند و در آمد كشور اسلامى و اموال بيت المال را به صاحبان واقعى اش ، يعنى مستحقان نمى دهند بلكه آن را در راه نامشروع و جنگ و خونريزى به مصرف مى رسانند و در ارتباط با پناهندگان اسلام پيمان شكنى مى كنند و كسانى را كه در اين مسير ناحق از آنها كشته مى شوند شهيد مى نامند و به خداوند افترا مى بندند و او را انكار مى كنند و از دانش به خاطر نادانى خود روى بر مى گردانند. در گذشته هم كسانى همچون اينان بودند كه بندگان خوب خداوند را شكنجه مى دادند و آنها را مثله مى كردند (يعنى گوش و بينى آنها را مى بريدند) و گفتار آسمانى و بر اساس مصلحت آن افراد را كه از طرف خداوند مى گفتند دروغ و ناحق مى انگاشتند و در برابر كار خوب و شايسته كيفرهاى ناصواب مقرر مى كردند و حال آنكه خداوند پيامبرى را از ميان شما مبعوث كرد كه نمى تواند رنج شما را ببيند (يعنى خوشى و رفاه شما را طالب است و همه مسلمانان را دوست مى دارد) و بر اين پيامبر كتابى نازل شده است كه نظير ندارد (چون كه جوابگوى تمام خواسته ها و نيازمنديهاى علمى ، اقتصادى ، صنعتى ، كشاورزى ، تجارى ، دامپرورى ، نظامى ، سياسى ، اخلاقى ، اجتماعى و ساير نيازهاى ديگر شماست ). خداوند وعده فرموده است كه باطل به هيچ نحو نمى تواند به قرآن حمله ور شود و تحريف در آن راه نمى يابد (از پيش رو و پشت سر، خداوند نگهبان قرآن است ) و با اينكه از تمام گذشته ها خبر داده كوچكترين خلافى در آن ديده نشده است و تاريخ دنيا نيز بر آن گواهى مى دهد...

از خداوند بزرگ تقاضا دارم كه همه مسلمانان جهان به ويژه شيعيان آن حضرت را موفق به انجام و عمل كردن به دستورات دنيا و نيز دورى از كجرويها بفرمايد. آمين يا رب العالمين .

3 - على عليه السّلام و فتنه هاى پيش از ظهور

برگرفته از كتاب : نشانه هاى ظهور

يظهر فى شبهة ليستبين فيعلو ذكره و يظهر امره و ينادى باسمه و كنيته و نسبه و يكثر ذلك على افواه المحقين و المبطلين و الموافقين والمخالفين لتلزمهم الحجة بمعرفتهم به على انه قد قصصنا و دللنا عليه و نسبناه و سمينا و كنيناه و قلنا سمى جده رسول الله و كنيه لئلا يقول الناس ما عرفنا له اسما و لا كنية و لا نسبا و الله ليتحقق الايضاح به و باسمه و كنيته على السنتهم حتى ليسميه بعضهم لبعض كل ذلك للزوم الحجة عليهم ثم يظهره الله كما وعد به جده صلى الله عليه و آله فى قوله عزوجل ((و هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون )). (79)

آنگاه كه فتنه ها و شبهات جامعه را فراگيرد امام عصر (روحى له الفداء) ظاهر مى شود. (همه جا از قيام او سخن گفته مى شود و مانند خورشيد فروزان مى درخشد). در ميان آسمان و زمين او را به نام كنيه و نسب ياد مى كنند و نام عزيزش در محافل دوست و دشمن و مردم باايمان و بى ايمان نقل مى گردد تا حجت بر همگان تمام شود و جامعه او را بشناسد و ما پيوسته نام و نشان او را اعلام كرده ايم (در كتابها و در سخنان ) و گفته ايم كه او همنام جدش خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و هم كنيه اوست تا كسى نگويد كه من نام و نسب و كنيه او را نمى دانستم . به خدا سوگند آنقدر نام و نسب و كنيه او بر زبان مردم جارى مى شود تا ديگر براى كسى ابهامى نماند. اجراى اين برنامه ها يكسره براى اين است كه حجت بر همگان تمام شود. آنگاه خداوند امر به ظهورش مى فرمايد، چنانكه در آيه شريفه ((هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ))(80) به جدش خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله وعده فرموده است كه بايد دين مقدس اسلام بر تمام اديان غلبه و پيروزى داشته باشد اگر چه دشمنان خداوند نخواهند.

عن اميرالمؤ منين عليه السّلام : ان لنا اهل البيت راية من تقدمها سرق و من تاءخر عنها زهق و من تبعها لحق يكون مكتوبا فى راءيته ((البيعة لله )). (81)

حضرت اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السّلام مى فرمايد: براى ما اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پرچمى هست كه هر كسى بر آن سبقت بگيرد دزديده مى شود (استعمارگران و استثمارگران او را مى برند و عقايدش را مى دزدند كما اينكه تمام سرمايه هاى معنوى دنياى اسلام را دزديدند) و هر كسى كه عقب بماند از اين پرچم ، نابود و هلاك خواهد شد و هر كسى كه متابعت از اين پرچم نمود، سعادتمند و موفق خواهد شد. روى آن پرچم نوشته است ((بيعت از آن خداوند است )).

اللهم فاجعل بيته خروجا من الغمة واجمع به شمل الامة . (82)

خداوندا! بيعت با حضرت بقية الله (عليه السّلام و عجل الله له الفرج ) را براى مردم بيرون رفتن از تمام غم و اندوه ها قرار بده و پراكندگى و سرگردانى امت را به اتحاد و اتفاق مبدل فرما