تحقق آرزوها
تحقق آرزوها
 بـعد از اين سخنان معلوم مى شود كه چرا مهمانان 
خدادر ماه مبارك رمضان بعد از هر نماز واجب  اين دعا را زمزمه مى كنند: 
 الـلـهـم ادخـل عـلى اهل القبور 
السرور .   اللهم اغن كل فقير .   اللهم اشبع كل جائع .    اللهم اكس كل 
 عريان .   اللهم 
اقض دين كل مدين .    اللهم فرج عن كل مكروب .    اللهم رد كل غريب .     الـلـهـم فـك كل اسير .   اللهم 
اصلح كل فاسد من امورالمسلمين .    اللهم اشف كل مريض .    اللهم سد 
 فقرنابغناك .    اللهم غير سوء حالنا 
بحسن حالك .    اللهم اقض عنا الدين , واغننا من الفقر, انك على كل 
 شي ءقدير.
 پـروردگـارا, سـرور را 
بـر ساكنان قبرها وارد كن و همه را غنى ساز, و گرسنه گان را سير نما و 
 بـرهـنـه گـان رابـپوشان , 
و قرض مقروضان را ادا فرما, و گره از كارهمه بگشاى , و غريبان را به 
 وطنهايشان برگردان .     و اسيران را آزاد فرما, و نابسامانيها 
از امورمسلمانان برطرف فرما, و مريضان را شفا بده , و فقرما را 
 بـه غـنـاى خـود بـرطـرف فرما, 
و بد حالى ما را به خوشحالى مبدل نما, و ديون ما را ادا فرما, و از 
 فقرنجاتمان بخش كه تو بر هر كارى قادرى .     آرى , اينان ظهور باهر النور 
آن امام (ع ) را مى خواهند,زيرا اجابت تمام اين دعا تنها در دولت كريمه 
 آن بزرگوارخواهد 
بود و در آن زمان است كه سرور و شادى بر تمام ممكنات جارى مى شود از اهل 
 عرش تا ساكنان فرش و ازپرندگان 
قله نشين تا ماهيان پهلو گرفته در قعر درياها و از قلب سوزان 
 مظلومان بى پناه تا قبر منتظران چشم به راه .     اكنون جاى اين سئوال باقى 
است كه اين همه تغيير و تبدل چگونه ممكن است آنهم با اين وسعت ؟ 
 كـجـا رفـت آن سوزها 
ودردها؟ و چه شد آن غم ها و غصه ها؟ و كجاست آن ناله ها وآهها؟ و چه شد 
 طـعـم تـلخ بردگى 
كه شهد زنبوران نيز كامها راشيرين نمى ساخت ؟ و كجاست غل و زنجيرهاى 
 اسارت واستبداد كه لذتهاى دنيا دردها را تسكين نمى داد.    در واقع با كدامين برهان و منطق 
و يا تحليل و توجيه مى توان اين شور و سرور را معنا كرد و چگونه 
 دلخستگان ظلم و 
جور وپژمردگان نبود عدالت و انصاف و زجر كشيدگان تعدى وتجاوز, لبخند 
 شـادى بـه لـبـهاى 
بى رنگشان مى نشيند و چگونه است كه كالبد سردشان گرمى مى گيرد و به 
 پايكوبى برمى خيزند؟ 
 آيا جز اين است كه 
خال سياهش نقطه عطف وجود است ودهانش چشمه حيات ؟ و آيا جز اين است 
 كـه آنـچـه از صـفا ومحبتش 
مى بينند آنها را حياتى دوباره مى بخشد و تلخى را ازكامشان بيرون 
 مـى كشد و چنان محو 
طلعتش مى شوند كه ديگرحاجتى به خورشيد خاور نيست و آنسان نقاب از 
 رخ مـى گـيـردكـه 
خـفـاشان فريفته انوارش مى شوند و دشمنانى چون سفيانى طمع در رافتش 
 مى برند.