بازگشت

مهدويت در اسلام


مسأله مهدويّت در اسلام ، آنچنانكه شيعه مطرح مى كند ، يكى از اصيل ترين پايه هاى تداوم اسلام ، و شرط اساسى انقلاب جهانى اسلام و پيروزى و حاكميّت همه جانبه آئين قرآن بر ديگر آئين ها و حكومت هاى جهان است.



زيرا تنها در سايه رهبرى امام واجد شرايط و خليفه معصوم و منبعث از جانب بنيانگذار اسلام است كه اسلام راستين با آزادى كامل و ابعاد گسترده اش در همه شؤون علمى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، عبادى ، اخلاقى ، فرهنگى ، قضائى ، نظامى و . . . مى تواند در سراسر جهان و در ميان عموم توده هاى بشرى خودنمائى كند و در همين حال وعده الهى در قرآن مجيد( [2] ) مبنى بر پيروزى مستضعفان بر مستكبران عينيّت و تحقّق پيدا نمايد.



مگر نه اين است كه در طول چهارده قرن گذشته تاريخ اسلام صدها كشور بزرگ و كوچك و جزيره و اميرنشين و شيخ نشين در گوشه و كنار جهان وجود داشته و دارد كه مردمش و هيئت حاكمه اش و صدا و سيمايش و دانشگاه و دادگستريش همه و همه دم از اسلام زده و مى زنند.



و هم اكنون در همه اين مراكز انواع شعارهاى اسلامى از طريق رسانه هاى گروهى و كتاب و مقاله ، با ابعاد گسترده تر از گذشته توجه عموم را به خود جلب كرده ، و اكثراً مدّعى هستند و تا حدّى هم راست مى گويند كه قانون اساسى خود را از روى قرآن تدوين نموده اند.



ولى متأسفانه نمى توانيم يك كشور پهناور حدود چهل ميليون نفرى همچون مصر ، بلكه يك كشور بسيار كوچك يا منطقه شيخ نشينى را معرفى كنيم كه نظام صد در صد اسلامى بر آن حاكميّت داشته ، و از هر جهت مورد عمل بوده باشد.



در صورتيكه اگر رهبرى كشورها را زمامداران لايق و مسلمان ــ كه هم آگاهى از اسلام داشتند و هم آزادى از سرسپردگى اجانب و استعمارگران ـ عهده دار بودند ، اين چنين انواع انحراف گرائى ، كجروى مادى و معنوى ، فقر و عقب افتادگى همه جانبه ، و ظلم و فساد جايگزين اسلام نمى شد.



و اين چنين اختلافات عقيدتى و اخلاقى و سياسى و مسلكى و طبقاتى و اجتماعى ، بيش از يك ميليارد مسلمان را دچار تفرقه و جدائى نمى كرد و تحت نفوذ دشمنان اسلام و استعمارگران قرار نمى داد و دست گدائى آنان را در جهت علم و صنعت و خوراك و پوشاك و دارو و درمان پيش شرق و غرب دراز نمى نمود.



بدين ترتيب عدل و مساوات واقعى و جهانى و نجات از يوغ ظلم و جور و جهل و نادانى و فقر و ناأمنى معنا و مفهومى نخواهد داشت ، مگر با روى كار آمدن يك زمامدار لايق و نيرومندى كه با آزادى مطلق و به دور از هرگونه ترس و تقيّه و وابستگى و خودفروختگى ، در صحنه عمل وارد شود و قبل از هر چيز اسلام اصيل را از چنگال اسارت زمامداران نالايق و خود فروخته ، و مسلمانان فريب خورده آزاد سازد و آنگاه بر اساس قوانين اصيل اسلامى و روش پيامبر(ص) و على(ع) بر مردم حكومت نمايد.



آرى بـه عقيده شيعه اماميه ، و محقّقـان اهـل تسنّن ، اين لباسى است كه به قامت يكتا فرزند امام حسن عسكرى(ع) ، « مهدى منتظر( عج ) » دوخته شده و تنها اوست كه مسؤوليّت اين كار به عهده اش واگذار شده و هم اوست كه در سايه رهبريش مستضعفان جهان بر مستكبران پيروز ، و آنچه را كه قرآن مجيد در رابطه با حكومت جهانى و زمامدارى مطلق به بندگان شايسته خدا نويد داده و گويد:



« وَ لَقد كَتبنا فِى الزَّبور مِن بَعد الذِّكر أنَّ الأرضَ يَرِثُها عِبادىَ الصَّالحُون »( [3] )



به بركت وجود او ، و به دست او تحقّق خواهد يافت.