بازگشت

حكمت 209


« لَتَعـطِفَنَّ الدُّنيَا عَلَينَا بَعدَ شَماسِهَا عَطفَ الضَّرُوسِ عَلى وَلَدِهَا ،( [12] ) ( وَ تَلا عقيب ذلك: ) وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ استُضعِفُوا فِى الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمـَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوَارِثِين( [13] ) ».



دنيا پس از چموشى ـ همچون شترى كه از دوشيدن شيرش ( بخاطر بچه اش ) امتناع مىورزد ـ با مهربانى همانند مادر نسبت به بچه اش رو مى آورد. ( آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: ) مى خواهيم بر آنان كه در زمين ناتوان شمرده شدند تفضل نموده و آنان را پيشوايان جهان و وارثان زمين قرار دهيم.



اميرالمؤمنين على(ع) در اين فراز از سخنان خود چنين خاطر نشان فرموده كه دنيا پس از روگردانيدن از اهل بيت پيامبر(ص) دير يا زود انعطاف نشان داده ، بدانها رو كند.



اكنون آيا مقصود از اين رو كردن ، پيروزى افراد برتر و شايسته تر بر كفر و ظلم جهانى ، به شكل حكومت واستقرار حق است ، يا ضعف و نابودى دشمنان و از بين رفتن موانع و بالاخره آماده شدن زمينه براى گسترش آثار علمى و اخلاقى آنها در سراسر گيتى؟!



هر دو نظريه ، بويژه نظريه نخست از طرف شارحان نهج البلاغه ارائه گرديده ولى پر واضح است كه نشر آثار علمى و اخلاقى اهل بيت بطور مطلق و همه جانبه ، مستلزم حاكميّت مطلقه و پيروزى كامل بر عموم دشمنان است و اين مطلب با توجه به گواه قرار دادن حضرت ، آيه شريفه را بر كلام خود ، امرى است قطعى.



زيرا آيه شريفه بيانگر پيروزى و رهبرى و دست يابى مطلق و بى قيد و شرط مستضعفان است نسبت به آنچه در اختيار مستكبران و تحت نفوذ زمامداران گمراه و تجاوزگر قرار گرفته و تحقق چنين امرى جز به استقرار حكومت جهانى حق و عدالت به دست اهل بيت ، به چيزى ميسّر نگردد و مصداق آن به اتفاق عموم ، « حضرت حجة بن الحسن العسكرى » عجّل الله تعالى فرجه الشريف است.



ابن ابى الحديد پيرامون اين سخن گويد:



اماميه پنداشته اند كه حضرتش با اين جمله به امام غائبى وعده داده است كه در آخر الزمان بزمامدارى زمين نائل خواهد شد.



و اصحاب ما گويند: اين جمله وعده به امامى است كه صاحب اختيار زمين و مسلط بر كشورهاى جهان خواهد شد ولى لازمه اين وعده موجود بودن و غائب بودن او نيست بلكه در صحت اين تعبير كافى است كه در آخر وقت بوجود آيد.( [14] )



بدين ترتيب ملاحظه مى كنيد كه ابن ابى الحديد ايراد كلام امام(ع) را درباره حضرت مهدى(ع) پذيرفته اما مثل هميشه از اعتراف به ولادت و حيات آن بزرگوار امتناع ورزيده است.



اكنون مى گوئيم درست است كه لازمه ايراد اين وعده ، موجود بودن و غائب بودن امام مهدى(ع) به هنگام سخن نيست لكن با توجه به ولادت آن حضرت در سال 255 ( يا 256 ) هجرى قمرى ، نه در حال حاضر مانعى از انطباق سخن امام اميرالمؤمنين على(ع) بر آن بزرگوار وجود دارد ، و نه در عصر ابن ابى الحديد كه حدود چهار قرن از تولد آن حضرت مى گذشته چه ابن ابى الحديد در رجب 644 تأليف « شرح نهج البلاغه »را آغاز ، و در آخر صفر 649 به انجام رسانيده است و در نتيجه مقصود از اين كلام همانست كه شيعه اماميه گفته و مى گويد.