بازگشت

نياز جامعه به مرکز و مدير


بشر هميشه به اين مسأله شناخت داشته است که جامعه و حتّي عائله چند نفري اگر بخواهند با داشتن حقوق متقابل و تبادل دست رنج ها، و همکاريهاي سالم و سازنده و روابط متعادل، و آسايش بخش، زندگي کرده و از نظم و ترتيب و امنيّت و رفاه لازم بر خوردار باشند به دو چيز نياز دارند:

1ـ قانون جامع و برنامه هاي کافي

2ـ مديريّت و زمامداري و مرکز تصميم گيري و اجرائي مورد اعتماد

بديهي است که بدون مديريّت صالح و قاطع و نظام اداره، رفاه و امنيّت و مقاصد اساسي دنيا و آخرت انسان حاصل نمي شود. بشر، هم طعم تلخ بي نظمي را چشيده است و هم اثر موافق و مساعد نظم و ترتيب را ديده است، لذا مديريتي را که حافظ نظم و مجري عدالت، و نگبهان مصالح و پاسدار حقوق عموم باشد لازم مي داند و از آن استقبال مي نمايد.

مدينه فاضله وقتي تشکيل مي شود که افراد جامعه مانند اعضاء و قواي انسان واحد که تحت اداره و مديريّت عقل قرار دارند و وحدتشان با يک نيروي مرکزي که هر عضو و قوّه اي را به کار مناسب مأمور مي سازد در تحت مديريّت مطمئن و عاقل و عادل اداره شود که جريان امور را بر سير منطقي و متناسب قرار دهد، وبين اعضاء همکاري ايجاد کند بدون اينکه خودش را بر سائرين تحميل نمايد يا آنها را در مسير غير مناسب و خارج از صلاحيّتشان وارد کند. واضح است هر چه اين نقشه بيشتر عملي شود و هر چه مديريّت از آگاهي لازم، بيشتر برخوردار باشد اغراض صحيح انساني بيشتر تأمين مي گردد، و مشابهت نظام سياست و اداره و تشريع به نظام تکوين بيشتر مي شود.