بازگشت

امامت عامه


همانگونه که در باب نبوّت در بحث نبوّت عامّه از اين پرسش مي شود که چرا به وجود سفير و واسطه بين خدا و خلق که به آن نبي و رسول و پيغمبر مي گوئيم نيازمنديم، و پيغمبر بايد واجد چه اوصافي باشد؟ و از چه راهي بايد پيغمبر را شناخت؟ در باب امامت عامّه نيز اين سؤالات مطرح مي شود که جامعه چرا نيازمند به وجود حجّت و امام است؟ و مفهوم امامت چيست؟ و امام بايد چه اوصافي داشته باشد و چرا بايد امام را شناخت؟

بديهي است در اينگونه پرسش هاي عامّ که در باب نبوّت و امامت مطرح مي شود معرفت شخص پيغمبر و امام مورد نظر نيست زيرا تا به اين پرسشهاي عام پاسخ داده نشود پرسش از شخص امام قابل طرح نيست لذا پس از دريافت پاسخ به پرسشهائي که در مبحث نبوّت عامّه و امامت عامّه است بر اساس آن بحث نبوّت خاصّه و امامت خاصّه جلو مي آيد و پرسش از شخص پيغمبر و امام عنوان مي شود.

عمده مطلب و مواردي که در بحث امامت عامّه زير پرسش و سؤال قرار مي گيرد چند پرسش زير است:

1ـ نياز جامعه به مرکز رهبري و اجرائي و نگهبان مصالح عموم

2ـ شناخت مفهوم امامت

3ـ شرايط و اوصاف امام

4ـ برنامه نصب و تعيين امام

5ـ وجوب اطاعت امام

6ـ وجوب معرفت امام

7ـ راههاي شناخت امام

بديهي است که در باب امامت، مسائل بسياري، زير سؤال قرار مي گيرد که با مراجع به آيات قرآن مجيد و احاديث (کتابهاي حجّت جوامع حديث) و کلمات و نظرات علماي بزرگ به همه آن سؤالات پاسخ داده مي شود و علّت اينکه اين چند پرسش را بالخصوص در اينجا مطرح مي کنيم اين است که عمده اختلاف نظر و اختلاف مذاهب و امامت بر سر پاسخ به اين پرسشها است و وقتي به اين پرسشها پاسخ داده شد راه دريافت جواب سؤالات ديگر معلوم خواهد گرديد.

پاسخ به برخي از اين پرسشهاي هفتگانه از جهت وضوحي که دارند و به علّت عدم تعارض با سياست اهل رياست ـ مثل مسأله نياز جامعه به مدير و رهبر، و لزوم گزينش امام و وجوب معرفت و وجوب اطاعت امام، به بررسي و کاوش زياد نياز ندارد. ولي برخي ديگر به واسطه اينکه مربوط به بُعد سياسي امامت است بررسي در آن گسترش يافته و مورد بحث و نظر و اختيار آراء و مذاهب متعارض شده است. مثل بحث شناخت مفهوم امامت و بحث برنامه گزينش امام، و بحث اوصاف و شرايط امام، و راههاي شناخت و معرفت امام.

اين بحثها به اين ملاحظات است که اين مطالب مطرح افکار و آراء بزرگترين شخصيتهاي علوم معقول و کلام قرار گرفته، و بزرگاني مانند خواجه طوسي که انديشه توانايش دشوارترين مسائل فلسفي و رياضي را حل کرده و معضلات و پيچيدگي هاي آنها را بر طرف نموده و بايد مثل او را عقل مجسم و تبلور فلسفه و حکمت نظري دانست که مسائل امامت را در کتابهاي متعدد بررسي و شناسائي نموده و پيرامون آن تحقيق و اظهار نظر کرده است، و مثل شيخ الرئيس ابو علي سينا که شهرتش در فلسفه و معقول و طب، جهانگير مي باشد در کتاب شفا، مذهب شيعه را در گزينش امام تصويب و تأييد نموده است.

و نيز علاّمه حلّي که از نوابغ بزرگ فکر بشري است [1] و در امامت آثار متعدد و تحقيق و پرمحتوايش همواره مورد استفاده بوده و هست در کتاب «الفين» در يک مسأله از اين مسائل که لزوم نصب امام از جانب خداوند متعال است يک هزار دليل اقامه کرده است که الحق بايد گفت علاّمه حلّي از معجزات مکتب اهل بيت: مي باشد. يک هزار دليل، يک دليل و چند دليل و ده دليل و صد دليل نيست، يک هزار دليل است.

اينک بحث امامت عامّه را تحت عنوانها هفتگانه اي که به آن اشاره شد بطور مختصر بررسي مي نمائيم و از خداوند متعال توفيق و ياري مي طلبيم.


پاورقي

[1] مرحوم دانشمند معاصر شعراني در توصيف و بيان عظمت مقام علمي علامه حلّي کلامي لطيف دارد و مي گويد: به راستي بايد گفت پس از ائمه معصومين: در شيعه عالمي به بزرگي او نيامده بلکه در ميان اهل سنت نيز مانند او نمي شناسيم.

امام فخر رازي با اينکه در احاطه به علوم ضرب المثل کم نظير بوده و چنانکه گفته اند:

گر کسي از علم با تمکين بدي فخر رازي رازدار اين بدي

امّا چون علامه حلّي را با او قياس کنيم وسعت علم او بسيار از فخر رازي بيشتر است با اين مزيت که علامه به دقت حقايق هر علم را يافته و امّا فخر رازي الفاظ و اصطلاحات را حفظ کرده و در معني مردّد مانده و تشکيک کرده است. علامه را در فقه بايد با سيد مرتضي و شيخ طوسي قياس کرده و در حکمت با خواجه نصير الدين طوسي و در رياضي همتاي ابو ريحان بيروني شمرد، و در تحقيق عقلي و تنبّه، قرين ارسطو و در هرفن، قرين بزرگترين مرد آن فنّ. پس بي شبهه بزرگترين علماي اسلام از سنّي و شيعه است، گر چه در فقه، تبّرز داشت امّا دقت دانند که استادي او در هيچ فن کمتر از فقه نبود، و يکي از افتخارات عرب و شرف امت اسلام است.