بازگشت

وجوب معرفت امام


با توجه به نقشي که امامت در حفظ نظام و کمال بشر و سير او به سوي خدا و اجراي احکام خدا دارد، وبا توجه به اينکه اطاعت امر امام شرعاً و عقلاً واجب است در وجوب معرفت امام نيز بر حسب حکم عقل و شرع جاي هيچگونه ترديد و شبهه اي نيست زيرا هم مقدمه اطاعت است که واجب است، و بدون وجوب آن، اطاعت و نصب امام بيهوده خواهد شد، و هم بر حسب آنچه در بعض روايات استفاده مي شود بالخصوص نيز واجب است، و چنانکه در نهج البلاغه است دخول در بهشت دائر مدار شناختن امامان و ورود در آتش نيز دائر مدار انکار آنها است:

«لا يدخل الجنة الا من عرفهم وعرفوه ولا يدخل النار الا من أنکرهم وأنکروه [1] = داخل بهشت نمي شود کسي مگر اينکه آنها (ائمه اطهار:) را بشناسد و آنها نيز او را بشناسند و داخل آتش نمي شود مگر کسي که منکر آنها باشد و آنها نيز او را از آن خويش ندانند».

و چنان در اين امر تأکيد شده است که بر حسب خبر معروف از رسول خدا صلي الله و عليه و آله: هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مرده است بمردن جاهليت. و در حديثي که فخر رازي از آن حضرت روايت کرده است مي فرمايد هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناسد پس بايد بميرد اگر خواهد يهودي و اگر خواهد نصراني.

بلکه از بعض روايات استفاده مي شود که معرفت الله بطور صحيح و کامل بدون معرفت امام حاصل نخواهد شد.

چنانکه در حديث است که حضرت سيّد الشهداء عليه السلام سؤال شد: «فما معرفة الله = پس چيست معرفت خدا؟»

حضرت فرمود: «معرفة أهل کل زمان امامتهم الذي يجب عليهم طاعته [2] = معرفت اهل هر زمان، معرفت امام ايشان است که اطاعت او بر ايشان واجب است.

که شايد توضيح اين حديث شريف اين باشد که خدا را به اوصاف کماليّه وبه شناخت صحيح بايد از طريق امام شناخت چنانکه در روايت است:

«لولا الله ما عُرفنا ولولا نحن ما عُرف الله [3] = اگر دلالتها و عنايتها و هدايتهاي الهي نبود ما شناخته نمي شديم و اگر ما نبوديم خدا شناخته نمي شد».

يعني چنانکه حق معرفت او است به اسماء حسني و صفات کماليه شناخته نمي شد.

البته بديهي است اين معرفت فوق معرفت فطري است که براي هر کس به حسب فطرت حاصل است و مفهوم اين بيان اين است که همانطور که تمام آسمان و زمين و آنچه در آنها است دلائل وجود حق آيات او هستند، امام نيز در هر عصر و زمان علاوه بر آنکه تکويناً از جهات متعدّد آيت و نشانه است بلکه چنانکه از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده است: «مالله عزوجل آية هي أکبر مني ولا لله من نباء أعظم مني [4] = براي خداوند عز و جل نشانه و خبري بزرگتر از من نيست».

تشريعاً نيز اکبر آيات و اسماء الهي است و در محيط اختيار و هدايت ارادي، معرفت خدا بدون شناسائي او و استفاضه از انوار علوم و راهنمائيهاي او کامل نخواهد شد و شرح و تفسير الهّيات و معارف فطري را بايد از امام فرا گرفت.

و ممکن است معناي اينگونه احاديث اين باشد که چون يکي از اسباب کمال معرفت، اطاعت الله است که هر چه شخص عارف در ميدان اطاعت سير و حرکت کند و عبادت و اطاعتش بيشتر شود عرفانش زيادتر مي گردد و مددهاي غيبي بيشتر به او مي رسد چنانکه معرفت هم هر چه زيادتر شود شوق و رغبت به عبادت و اطاعت الهي در انسان زيادتر مي شود تا حدي که همه دواعي غير الهي در انسان بي اثر مي گردد. از اين جهت چون اطاعت و عبادت خدا و چگونگي آن بدون دريافت برنامه و دستور العمل آن از امام و اطاعت از او حاصل نمي شود اين مرتبه از معرفت کامل که در کمال هم مراتب دارد بدون معرفت امام محقّق نخواهد شد.

بلکه حتّي دعا که هر کسي به حسب فقر و نيازي که دارد گمان مي کند زبان آنرا دارد و مي تواند با او سخن بگويد و حاجت بخواهد وهمينطور هم هست همه با او مرتبط مي شوند و بين بنده و خدا هر وقت بخواهد او را بخواند مانع و حجابي نيست و خدا ناله همه را مي شنود.

آيا در همين دعا اگر راهنمائيهاي امامان: و دعاها و سيره آنها در مقام عمل در اختيار ما نبود دعا در مرتبه اي بسيار نازل و از درخواست حاجتهاي مادّي تجاوز نمي کرد و حتي بسانيايشها که با شؤون ربوبي مناسب نبود، و خلاف ادب و حاکي از نقص معرفت بود لذا در اين موضوع دلالتهاي ائمه: و دعاهائي که از ايشان رسيده است بقدري دستگيري از بشر نموده است که بسا يک جمله از آن دعاها بقدري نورانيّت مي بخشد و افق بينش انسان را وسيع مي سازد و بقدري انسان را از لذائذ معنوي بهره مند مي کند که آفتاب جهان تاب، ديد ظاهري او را آن چنان وسيع نمي سازد، و تمام لذائذ مادّي را نمي توان با لذّتي که از خواندن ويا شنيدن يک جمله از آن دعاها حاصل مي شود برابر گرفت که اگر خارج از حدود اين رساله نمي شد برخي از اين دعاها را که به روح انسان پروازهاي بلند مي دهد و او را در بلندترين قلّه هاي مقام انسانيّت مي نشاند در اينجا يادآور مي شديم تا معلوم شود که اين همه سفارش راجع به معرفت امام بي جهت نيست.

و سوّمين توضيح و توجيهي که براي اين احاديث مي نمائيم اين است که عمده فائده معرفت الله و اثر آن در اعمال انسان ظاهر مي شود و از ميزان الزام او به اطاعت الهي و تسليم و فرمانبري او از دستورات خدا ظاهر مي شود، و مظهر کامل آن اطاعت از خليفة الله است که توقف بر معرفت او دارد و خود معرفت او نيز اطاعت خدا است.

سير عرفاني انسان به اطاعت کامل از اوامر و نواهي الهي، و تسليم خالص در برابر فرمان او منتهي مي شود چنانکه عبد خود را نبيند و مانند حضرت ابراهيم عليه السلام اگر مأمور به ذبح فرزند شد بي چون و چرا فرمان پذير گردد و مانند اسمعيل ذبيح ـ علي نبينا وآله وعليه السلام ـ که وقتي پدرش فرمان الهي را در ذبح او به او ابلاغ کرد بدون پرسش و بدون تأمّل گفت: (يا أبت افعل ما تؤمر) [5] = «اي پدر به آنچه مأمور شده اي انجام ده».

اين سير عرفانهي از طريق معرفت امام و اطاعت او به مقصد مي رسد و از گمراهيهاي گوناگون مصون مي شود.

خداوند متعال ما را به معرفت اوليائش وبه معرفت امام زمان و وليّ وقت، حضرت حجة بن الحسن المهدي عليه السلام که باب معرفت او است ملهم و راهنمائي فرمايد و از معرفت خودش به معرفت پيغمبر و از معرفت پيغمبر به معرفت امام و سپس، از معرفت امام به معرفت پيغمبر و از معرفت پيغمبر به معرفت خدا برساند.


پاورقي

[1] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه152.

[2] بحار الانوار، ج5، ص312، ب15، ح1 و علل الشرايع، ج1، ص9، صدوق عليه الرحمه در شرح و تفسير اين جمله مي فرمايد: يعني اهل هر زماني بدانند که خدا آن کسي است که آنها را در هر زمان بدون امام معصوم نخواهد گذارد پس کسي که خدائي را پرستش نمايد که بر خلق به وسيله نصب امام معصوم اقامه حجّت ننمايد پس عبادت و پرستش غير خداي عز و جل را نموده است و علامه مجلسي 1 در بحار، ج23، ص83، مي فرمايد: شايد تفسير «معرفت خدا» به «معرفت امام» براي بيان اين نکته باشد که معرفت خدا حاصل نمي شود مگر از جهت امام، ويا براي بيان اينکه انتفاع از معرفت خدا مشروط است به معرفت امام عليه السلام و در ص93، از کراجکي عليه الرحم اين بيان را بطور وافي نيز نقل فرموده است.

وبه نظر اين حقير ممکن است از اين جهت باشد که معرفت امام مبتني است بر معرفت خدا به ولايت و حاکميّت بر کل عباد، و امامت و ولايت او نيز ظهوري از ولايت مطلقه و کليه الهيّه و مبتني بر آن مي باشد و معرفت امام به اين ارتباط و ابتناء معرفت الهي و اقرار به حاکميّت و ربوبيت کامله و رحمانيّت و رحيميّت و هدايت خدا است، و بدون اين ارتباط معرفت امام حاصل نمي شود اين معرفت اثبات صفات جلاليّه و جماليّه خدا و نفي شريک براي خدا در ولايت و حاکميّت است.

[3] توحيد صدوق، طبع جديد، ص290.

[4] کافي، ج1، ص207.

[5] سوره صافات، آيه102.