شمارى ديگر از اين دروغپردازان
برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني
شمار ديگرى از اين مدعيان رسوا و دروغ پرداز هستند كه نمى دانم از كدام يك از سه
دسته بايد به حساب آورد. برخى از آنان عبارتند از:
1- ((عبيدالله ، مهدى بن محمد)) از نوادگان امام صادق عليه السلام كه بنيانگذار
سلسله فاطمى در مصر و مغرب عربى بود.
2- ((محمد بن عبدالله بن تومرت علوى حسنى )) كه به ((مهدى هرعى )) معروف شد.
او از مغرب عربى برخاست و دولت مهمى را در
اوايل قرن ششم هجرى پى ريخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصيت او، ((عبدالمؤ من ))
جانشين او گرديد.
3- ((عباس فاطمى )) كه در صده هفتم هجرى در مغرب عربى پديدار شد و به دروغ
ادعاى مهدويت كرد.
4- ((سيد احمد)) كه در هند ظهور كرد و در سال 1243 هجرى ادعاى مهدويت نمود.
5- ((محمد بن على بن محمد سنوسى )) كه در الجزائر و حدود سالهاى 1211 هجرى
بدنيا آمد و مذهبى دروغين تاءسيس كرد و در ((ليبى )) سكونت گزيد و پسرش نيز پس
از او جانشين پدر شد.
6- ((غلام احمد قاديانى )) در سال 1249 هجرى در قاديان از شهرهاى پنجاب پاكستان
بدنيا آمد و با همين ادعاى دروغين ، انبوهى را در پنجاب ، كشمير، بمبئى ، شهرهاى هند،
برخى كشورهايى عربى و... به دنبال خود كشيد.
7- ((محمد احمد مهدى سودانى )) كه به دروغ و دجالگرى خود را دوازدهمين امام نور
معرفى كرد. او پيش از اين ادعاى دروغين و رسوا، مرتب به مردم ستمديده سودان ، بشارت
آمدن حضرت مهدى عليه السلام را براى نجات آنان از فشار فقر و بيداد و ماليات
سنگين دولت وقت مى داد.
بدينگونه نام حضرت مهدى عليه السلام را در نقاط حساس سر زبانها افكند و پس از آن
هنگامى كه از او پرسيدند: ((پس امام مهدى عليه السلام كى خواهد آمد، نكند خودت باشى
؟))
پاسخ داد: ((آرى ! من همان مهدى نجات بخش هستم !!))
و آنگاه انديشه هاى پوچ خويش را در ميان مردم پراكند و خبر او به ((خرطوم )) و اطراف
آن رسيد و قبيله هاى صحرا گرد و گاوداران به امامت او ايمان آوردند. با انگليسيها پيكار
كرد و پيروز شد و پس از پيروزى بر اثر تب شديدى به
سال 1308 هجرى مرد.
اين نظرى گذرا بر شرح حال اين مدعيان دروغين بود كه ما به همين اندازه ، بسنده كرديم
. كسانى كه مايلند مى توانند براى آگاهى بيشتر به دو كتاب ((مفتاح باب الابواب ))
و ((طبقات المضلين )) مراجعه نمايند.
كوتاه سخن اينكه : ادعاى مهدويت در روند تاريخ ، دستاويز قدرت و وسيله شهرت و مقام
براى فرصت طلبان گرديد تا هرگاه خواستند در راه رسيدن به هدفهاى جاه طلبانه
شخصى و استعمارى خويش ، از آن بهره گيرند.
اينان در پرتو اين انديشه و عقيده اصيل و ريشه دار و با سوء استفاده از آن ، جنايات غير
قابل بخششى را مرتكب شدند چرا كه با عقايد مردم بازى كردند و براى زنده ساختن
باطل و نابودى حق و زشت جلوه دادن مذهب زيبا و افتخار آفرين تشيع و پراكنده ساختن
پيروان خاندان وحى و رسالت ، كمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستيز و دلقك و
بدخواهى هموار كردند تا هر آنچه خواست بر ضد اسلام و تشيع بگويد و بنويسد. و
علاوه بر اين جنايات هولناك ، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى
مسلكها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.(5)