بازگشت

نقش طنين واژه ديالكتيك


و جالب را از دست نداده باشيم ، تعادل بعد از نوسانات افراطي و تفريطي

را " سنتز " اصطلاح كنيم و دو حالت مزبور را تز و آنتي تز .

همچنانكه ميتوانيم اين قرارداد اصطلاحي را در مورد كلمه خوش آهنگ و

زيباي " ديالكتيك " اعمال نمائيم و همه اينگونه جريانها را جريان "

ديالكتيكي " بناميم .

براي يك اديب و نويسنده ، دشوار است كه از اين واژه زيبا و خوش

آهنگ چشم بپوشد : اين واژه قسمتي از موفقيتهاي خويش را از طنين خود

دارد ، نه از هسته اصلي محتواي خود . چه مانعي هست كه هر فكر مبتني بر

اصل حركت و اصل تضاد را - ولو فاقد هسته اصلي آن باشد كه در صفحات پيش

شرح داده شد - فكر ديالكتيكي بناميم .