بازگشت

سومين سفير آن حضرت


او بنام «حسين بن روح» بود و کنيه اش «ابوالقاسم» و در لقب به «نوبختي» شهرت داشت.



[ صفحه 23]



در جامعه ي تشيّع آن روزگار شخصيّت پرآوازه، انديشمند و معروف بود و پيش از افتخار تصدّي نيابت خاصّ، وکيل دومين سفير حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ جناب محمد بن عثمان بود، هم به املاک او نظارت داشت و هم رابط ميان او و بزرگان شيعه در نقاط مختلف کشور پهناور اسلامي بود و از اين راه دستورات و تعليمات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و اخبار نهاني را به آنان مي رساند.

به همين جهت، هنگامي که شيعيان ديدند دومين نايب امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ او را امين مي شناسد و به او اعتماد مي کند و به فضيلت و دينداري او گواهي مي دهد و او را شايسته ي وکالت خويش مي نگرد، به تدريج اعتماد همگي به او فزوني يافت و مورد توجه همگان قرار گرفت.

او شخصيت والايي بود که به خردمندي و فرزانگي و رشد فکري و ديني شهرت بسزايي داشت و موافق و مخالف بر اين واقعيت گواهي مي دهند، تا جايي که اهل سنّت نيز او را تکريم و احترام مي نمودند.

اين امتيازات و شرايط و ويژگيها براي «جناب حسين بن روح» پايگاه پر شکوه مردمي و موقعيّت بلندي بخشيده بود که همه ي مردم با وجود راه و روش مختلف و هدف و مذهب متفاوت و در سطوح گوناگون به او بهاي بسيار مي دادند و به ديده ي احترام مي نگريستند.

پيش از رحلت دومين نايب خاص، فرماني از جانب امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ صادر گرديد که به موجب آن، جناب «محمّد بن عثمان» دستور يافت تا «حسين بن روح» را بجاي خويش معرّفي کند و چنين کرد.

او آنگونه که مي بايد اعلان کرد که جانشينش پس از رحلت، حسين بن روح خواهد بود و بدين منظور، بزرگان شيعه را گرد آورد و ضمن بياناتي از جمله فرمود: «اگر من از دنيا رفتم حسين بن روح جانشين من است چرا که دستور يافته ام او را بجاي خويش برگزينم، از اين رو در زندگي خود به او



[ صفحه 24]



مراجعه کنيد و در کارها به او اعتماد ورزيد». [1] .

و نيز هنگامي که ساعتهاي واپسين عمر او فرا رسيد، انبوهي از سرشناسان و بزرگان شيعه کنار بسترش گرد آمدند و آن جناب خطاب به آنان گفت: «اين ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي جانشين من است و ميان شما و حضرت صاحب الامر ـ ارواحنا فداه ـ سفير و وکيل و مورد اطمينان و امين است.

از اين رو در کارهايتان به او مراجعه کنيد و در کارهاي مهمّ خود به او اعتماد نماييد. من اين فرمان را دريافت داشته بودم و آن را به شما دوستداران اهل بيت رسانيدم». [2] .

روايت است که دومين نايب خاصّ امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ دوست گرم و پر مهري بنام «جعفر بن احمد» داشت و با او بسيار نشست و برخاست مي نمود.

اين دوستي به جايي رسيده بود که آن جناب در اواخر زندگي اش جز غذايي که در خانه ي اين دوست فراهم مي شد، چيزي ميل نمي کرد و بسياري از شيعيان با آگاهي بر اين دوستي در اين انديشه بودند که جعفر بن احمد، سومين نايب خاص امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ و جانشين دوست خود خواهد بود اما حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ حسين بن روح نوبختي را به سفارت برگزيد.

جالب است که «جعفر بن احمد» با وجود ارتقاء مقام حسين بن روح هرگز رفتار و عملکرد دوستانه و صميمانه خويش را با او تغيير نداد بلکه همانگونه که در خدمت دومين نايب امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ تا آخر کار در کمال مهر و وفا ايستاد، به خدمت سومين نايب نيز کمر همت بست. همواره در مجلس او حضور مي يافت و او را مخلصانه در راه انجام وظايف و به دوش کشيدن بار گران مسئوليّتهايش ياري مي کرد و تا آخرين لحظات زندگي «جناب نوبختي» در خدمت او ايستاد.



[ صفحه 25]



جعفر بن احمد بن متيل گفت: من هنگام وفات محمّد بن عثمان بالاي سرش نشسته بودم و با او صحبت مي کردم حسين بن روح پائين پاي او نشسته بود در اين هنگام محمّد بن عثمان رو بطرف من نموده گفت: بمن دستور داده شده که حسين بن روح را بجانشيني خود معرفي کنم. اين را که شنيدم از جاي حرکت کردم دست حسين بن روح را گرفته در جاي خود نشاندم و خودم پائين پاي او نشستم.

گروهي از شيعيان نيز از قبيل ابو علي بن همام و ابو عبيداللّه بن محمّد و ابو عبداللّه باقطاني و ابو سهل اسماعيل بن علي نوبختي و ابو عبداللّه وجنا در هنگام وفات محمّد بن عثمان حضور يافتند و باو گفتند اگر پيش آمدي کرد چه کس جانشين شما خواهد بود، گفت ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي جانشين من و سفير بين شما و صاحب الامر است، و وکيل اوست شخصي پاکدامن و مورد اطمينان است در کارهاي خود باو مراجعه کنيد و در گرفتاريها از او استمداد جوئيد بمن اين دستور را داده اند من وظيفه خود را انجام دادم.

از ابو سهل نوبختي پرسيدند: چگونه مقام نيابت بحسين بن روح رسيد با بودن تو؟ گفت: آنها در انتخاب نايب خود بهتر اطلاع دارند من مردي هستم که با مخالفين مذهب پيوسته بمناظره و بحث اشتغال دارم اگر من نيز همانطوري که حسين بن روح از مکان مولي وليّ عصر مطلع است اطلاع داشتم در موقع استدلال آوردن سستي پيدا مي کردم براي اثبات ادعاي خود مکان او را نشان مي دادم ولي حسين بن روح اگر امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ زير دامنش باشد و او را با قيچي پاره پاره کنند دامنش را بالا نمي زند که امام را نشان دهد. [3] .

حسين بن روح شخصي بسيار با احتياط بود و در تقيه ذره اي فروگذار نمي کرد بطوري که مورد احترام اهل سنت نيز بود، آنقدر مقيد به تقيه بود که بمنزل ابن يسار وزير که شخصيتي تمام از نظر اجتماعي داشت و در نزد خليفه محترم بود حاضر مي شد.



[ صفحه 26]



ابوالحسن پسر ابو الطيب گفت: روزي در خانه وزير دو نفر با يکديگر بحث مي کردند يکي از آنها عقيده داشت که بعد از پيغمبر ابو بکر از همه مردم افضل است بعد از او عمر و پس از وي علي ـ عليه السلام ـ دومي مي گفت علي از عمر بهتر است.

کساني که در مجلس حضور داشتند از سخن او در شگفت شدند و از شادي او را روي سر خود برداشتند برايش دعاها کردند و از کساني که او را رافضي مي دانستند بدگوئي ها کردند. من از مشاهده اين حال خنده ام گرفت بطوري که نتوانستم خودداري کنم با آستين جلو دهانم را گرفتم ولي از ترس اينکه رسوا شوم از جاي حرکت کرده خارج شدم ولي حسين بن روح متوجه من بود همين که بمنزل رسيدم چيزي نگذشت درب خانه را زدند درب را باز کردم حسين بن روح را مشاهده کردم که قبل از رفتن بمنزل خود بدر خانه من آمده.

فرمود: بنده ي خدا چرا مي خنديدي؟ مي خواستي مرا بخطر بياندازي؟ خيال مي کني آنچه در آن مجلس گفتم مناسبت نداشت؟ گفتم: چرا. گفت: من از گناه تو نمي گذرم اگر سخن مرا در آن مجلس نابجا شماري.

گفتم: آقا مردي که نايب امام زمان و وکيل اوست اگر چنين سخني بگويد، نبايد تعجب کرد و از حرف او خنديد!؟

با ناراحتي در جوابم گفت: قسم بجان تو اگر دو مرتبه چنين حرفي بزني با تو قطع رابطه مي کنم آنگاه از من خداحافظي کرد و رفت. [4] .

وي شنيد يکي از دربانهايش معاويه را لعنت کرده او را ناسزا گفت و از خانه بيرونش کرد و از کار برکنارش نمود، مدتها بيکار بود و تقاضاي شغل خود را مي کرد او را بر سر کارش نياورد تا بالاخره يکي از بستگان حسين بن روح باو کاري داد. تمام اين رفتار را از روي تقيه مي نمود. [5] .

سرانجام سومين نايب خاص نيز پس از 21 سال خدمت به حق و عدالت، در سال 326 هجري جهان را بدرود گفت.



[ صفحه 27]




پاورقي

[1] غيبت طوسي، ص 227.

[2] مدرک ياد شده.

[3] بحارالانوار، ج 13، ص 98.

[4] بحارالانوار، ج 13، ص 97 و 98.

[5] بحارالانوار، ج 13، ص 97 و 98.