بازگشت

دومين سفير خاص


دومين نايب خاصّ حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ در عصر غيبت کوتاه «محمّد بن عثمان» بود. کنيه اش ابو جعفر و به لقب «عمروي»، «عسکري» و «زيّات» خوانده مي شد.

از بهره ها و نعمتهاي بزرگ جناب «عثمان بن سعيد» در زندگي پر افتخارش از جمله اين بود که خداوند فرزند شايسته اي به او روزي ساخت که در ويژگيها و امتيازات و فضايل اخلاقي، بسان پدر بود.

و در صفحات گذشته ترسيم گرديد که حضرت عسکري ـ عليه السلام ـ تصريح فرمود که: «عمروي و فرزندش، هر دو مورد اعتماد ما هستند».

و نيز فرمود: «پسرش محمّد، وکيل پسرم، مهدي شما، خواهد بود».

گزينش سفير دوم، از اين رو بود که حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ «محمد» را به جاي پدر برگزيد تا همان نقش حسّاس و اساسي را که پدرش در دوران پر افتخارش به عهده داشت ايفا کند و طيّ نامه هاي متعدّدي به بزرگان شيعه به همه اطّلاع داد که «محمّد» را به عنوان نايب دوم برگزيده است.

از جمله ي اين نامه ها، نامه مبارکي است که آن گرامي به «محمّد بن ابراهيم مهزيار» مرقوم داشته است که از جمله مي فرمايد:

«... والإبنُ (وقاه اللّه) لم يزل ثقتنا في حياة الأب (رضي اللّه عنه وأرضاه ونضّر وجهه) يجري عندنا مجراه ويسدّ مسدّه وعن أمرنا يأمر الإبن وبه يعمل، تولاّه اللّه، فَانْتَهِ الي قوله...». [1] .

يعني: پسرِ جناب «عثمان بن سعيد»، «محمّد»، که خداي نگاهدار او باد! همچنان به انجام مسئوليت خطير او همّت مي گمارد و جاي خالي او را در خدمت به حق و عدالت، پر مي کند. او نيز چون پدرش که خداي از او راضي باد!... دستورات ما را بيان مي کند و بدان عمل مي نمايد، خداي او را دوست بدارد. از اين رو سخن او را بشنو و اوامر او را امتثال نما!...



[ صفحه 19]



جناب «محمّد بن عثمان» با دريافت نامه اي که حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ در آن، رحلت پدرش را به او تسليت فرموده بود، برگ زرّين ديگري بر دفتر افتخارات خويش افزون ساخت که در آن نامه ي مبارک از جمله آمده است:

«انّا للّه وانّا اليه راجعون، تسليماً لأمره ورضاءً بقضائه، عاشَ أبوک سعيداً ومات حميداً، فرحمه اللّه وألحقه بأوليائه ومواليه ـ عليهم السلام ـ فلم يزل مجتهداً في أمرهم، ساعياً فيما يقرّبه الي اللّه (عزّ وجلّ) وإليهم، نضّر اللّه وجهه وأقاله عثرته...

أجزل اللّه لک الثواب وأحسن لک العزاء، رُزِئت ورُزِئْنا وأوحشک فراقه وأوحشنا، فسرّه اللّه في منقلبه.

کان من کمال سعادته أن رزقه اللّه تعالي ولداً مثلک، يخلفه مِن بعده ويقوم مقامه بأمره ويترّحم عليه.

وأقول: الحمد للّه، فإنّ الأنفس طيّبة بمکانک وما جعله اللّه تعالي فيک وعندک، أعانک اللّه وقواک وعضدک ووفقک وکان لک وليّاً وحافظاً وراعياً وکافياً ومُعيناً». [2] .

يعني: همه ي ما از آن خدا هستيم و همگي بي ترديد بسوي او باز مي گرديم. ما تسليم فرمان او و راضي به داوري و فرمان و تقدير او هستيم.

پدرت، سعادتمندانه زيست و ستوده و شايسته از جهان رخت بربست. رحمت و بخشايش خدا بر او باد و خداوند او را به اولياي خويش ملحق سازد!

او همواره در انجام دستورات پيشوايان و سروران خويش، کوشا بود و در کارهايي که او را به خدا و اولياي او نزديک سازد، کوشش خستگي ناپذيري داشت، خداوند روح او را شاد و چهره اش را درخشان سازد و او را بيامرزد.

خداوند پاداش و ثواب تو را افزون گرداند و در اين مصيبت به تو شکيبايي نيکو ارزاني دارد.



[ صفحه 20]



محمّد! تو اينک در رحلت پدر داغدار و مصيبت زده اي و ما هم اندوهگين. فراق پدرت براي تو وحشتناک بود و براي ما اندوهبار. خداوند او را در بازگشتگاه خود شادش گرداند.

از کمال نيکبختي او اين است که خداوند فرزندي چون تو به وي روزي ساخت که پس از مرگ او بماند و جانشين او گردد و براي پدر طلب آمرزش نمايد.

بر اين نعمت خداي را سپاس، چرا که دلهاي شيعيان ما به وجود تو و به آنچه خدا در شخصيّت تو و نزد تو قرار داده است، شادمانند. خدا ياريت کند و به تو نيرو و اقتدار بخشد و پشتيبانيت کند و در کارها به تو توفيق ارزاني دارد و نگهبان و حافظ و کفايت کننده امور و يار و ياورت باشد!

شگفتا؟!

شما خواننده ي گرامي! به نامه ي گرانقدر حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ به محمّد بن عثمان يک بار ديگر بنگريد، براستي که قلم ناتوانتر از آن است که نشانه هاي مباهات و افتخاري را که امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ در اين مرقوم مبارک به اين پدر و پسر پر افتخار عنايت فرموده است، برشمارد و آنگونه که مي بايد ترسيم کند.

هر واژه اي از انبوه واژه هاي اين نامه، ستايش عطر آگين و نشاني رفيع و بلند و پر افتخار است که اگر مردي در زندگي خويش به يکي از آنها کامياب گردد و نايل آيد براستي زينبده است که سرفرازانه سر برافرازد و مباهات کند و بر خود ببالد و بگويد: «هان اي جهانيان! آيا چو مني هست؟ نظير من کيست؟»

شگفتا! آخر چگونه اين همه افتخارات وارزشهايي که گرانبهاتر و پر ارزشتر از هر چيز نفيس و ارزشمندي است، که در وجود جناب عثمان بن



[ صفحه 21]



سعيد و فرزند خلف او، محمّد گرد آمد؟ گوارا باد بر آن دو اين افتخار و نيکبختي دنيا و آخرت!

جناب محمد بن عثمان، بسان پدرش سفير و رابط ميان حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ با تمامي شيعيان آن حضرت بود، چه شيعياني که در عراق مي زيستند و چه دوستداران و ارادتمنداني که از قم و ديگر شهرهاي اسلامي در پي محبوب و امام خويش بودند و از سفير و نايب خاصّ او سراغ او را مي گرفتند.

و همانگونه که گذشت، محل خدمت و سفارت او نيز در بغداد بود.

روشن است که آن جناب وظايف و مسئوليتهايي را که بر دوش داشت در جوّي از کتمان و تقيّه و رازداري انجام مي داد. او اموال و حقوق شرعي را از شيعيان دريافت مي داشت و به صورت نهاني همه را به حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ تقديم مي داشت و يا به گونه اي که او مقرّر مي فرمود به مصرف مي رسانيد. از آن ميان به اين نمونه ي زيبا توجه کنيد:

محمّد بن متيل گفت: ابو جعفر عمروي مرا خواست و چند پارچه و کيسه محتوي مقداري پول بمن سپرد و گفت بايد هم اکنون به واسط بروي آنچه بتو دادم باولين کسي که در موقع پياده شدن از اسب در واسط ملاقات مي کني بدهي من از اين مأموريت ناراحت شدم که مثل مرا براي چنين چيزي مي فرستد.

به واسط رفتم در موقع پياده شدن با اولين کسي که ملاقات نمودم از حسن بن محمّد صيدلاني که وکيل حضرت در واسط بود سؤال کردم گفت من همان شخص هستم خود را معرفي نمودم مرا شناخت. سلام کرد و من پاسخ دادم و با هم معانقه کرديم، گفتم: ابو جعفر عمروي بشما سلام مي رساند اين کيسه و پارچه ها را داده که بشما بدهم.

گفت: الحمد للّه! محمّد بن عبيداللّه حائري از دنيا رفت و من بيرون شدم تا کفن او را فراهم نمايم. پارچه ها را ملاحظه نمود ديد آنچه لازم بوده



[ صفحه 22]



فرستاده است و در کيسه اجرت حمالها و مزد قبرکن است جنازه او را تشييع نموديم، پس از آن بازگشتم. [3] .

علي بن احمد دلال قمي گفت: روزي خدمت ابو جعفر محمّد بن عثمان رسيدم تا سلامي عرض کنم ديدم لوحي در مقابل اوست و نقاش روي آن نقش مي بندد آياتي از قرآن و در اطرافش اسامي ائمه ـ عليهم السلام ـ را مي نويسد.

پرسيدم اين لوح چيست، فرمود: براي قبرم تهيه مي کنم مرا روي آن خواهند گذاشت. يا گفت مرا بر آن تکيه مي دهند. فرمود: هر روز داخل قبرم مي شوم و در آنجا يک جزء قرآن مي خوانم سپس بيرون مي آيم.

در خبر مي گويد: گمانم علي بن احمد گفت که محمّد بن عثمان دست مرا گرفت و قبر خود را نشانم داد، بمن گفت در فلان روز از فلان ماه و سال من از دنيا خواهم رفت و در همين قبر دفن مي شوم. اين لوح با من خواهد بود وقتي از خدمتش مرخص شدم تاريخ فوت او را يادداشت کردم و پيوسته مراقب آن تاريخ بودم چيزي نگذشت که بيمار شد و بالاخره در همانروز از دنيا رفت و در همان محل دفن شد. [4] .

تاريخ و محل دفن

سرانجام دومين نائب امام عصر و يار درد آشناي مهدي فاطمه سلام اللّه عليها به سال 305 هجري ديده از جهان فروبست و در کنار پدر بزرگورش در بغداد دفن گرديد.


پاورقي

[1] غيبت طوسي، ص 220.

[2] کمال الدين، ج 2، ص 510 غيبت طوسي، ص 220.

[3] منتخب الاثر، ص 396.

[4] بحارالانوار، ج 13، ص 95.