بازگشت

تحريف واقعه سرداب


سرداب: طبقه تحتاني از طبقه هم کف که از سطح زمين پايين تر است.

از آنجايي که در مورد اين سرداب عقايد بي اساسي در ميان برخي از افراد وجود دارد و پاره اي از دانشمندان کينه توز اهل سنّت نيز آن را بهانه کرده و عليه شيعه تاخت و تاز کرده اند، لازم است در اينجا قدري در اين زمينه بيشتر سخن بگوئيم.

بايد دانست که اين سرداب محل زندگي سه امام بوده است. ـ حضرت هادي ـ عليه السلام ـ و حضرت عسکري ـ عليه السلام ـ و خود امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ.

ضمناً اين خانه خانه ي شخصي حضرت نيز بوده است و در روي زمين جايي که از نظر تاريخي صد در صد مسلّم باشد که محل زندگي ائمه بوده است به حتميّت سرداب سامرا نداريم. حتي خانه حضرت علي ـ عليه السلام ـ را در مدينه و يا کوفه دقيقاً نمي دانيم کجا بوده است. مي گويند در باب



[ صفحه 2]



جبرئيل است اما اين يک موضوع کلّي است. ولي سرداب سامرا در طول اين

يکهزار و يکصد سال معلوم بوده که در همين خانه حضرت عسکري ـ عليه السلام ـ زندگي مي کرده است، و به همين خاطر سرداب مذکور براي ما مکان مقدّسي است. قطعاً حضرت مهدي ـ عليه السلام ـ نه به ديوار سرداب فرو رفته و نه زمين او را بلعيده است، و نه همچون جنّيان از انظار ناپديد گرديده، و نه در قالب فرشتگان به آسمانها بال گشوده است. همانطوري که رسول خدا ـ صلّي اللّه عليه وآله ـ از خانه بيرون آمد و دشمنانش نمي دانستند که حضرت به کجا رفته است، امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ نيز به همين گونه از منزل بيرون مي آيد و نوع مردم خبر ندارند که به کجا رفته است.

از مدتها قبل، يعني از زمان امام هادي ـ عليه السلام ـ و امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ شخصي در بغداد نمايندگي امام هادي ـ عليه السلام ـ و امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ را داشت و به دستور امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ و اشاره ي حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ نيابت خاص امام زمان را در بغداد عهده دار شد و عموم شيعيان از محلّ حضرت بي اطّلاع بودند. آن نايب از روات حديث و عالمي بزرگوار، و در عين حال يک کاسب معمولي بود که به کسب روغن فروشي اشتغال داشت. البته راوي حديث بودن از لحاظ فقاهت و روايت حديث مقام با اهميتي است ولي در عين حال اين شخص سمت رسمي روحاني را که در زمان ما مصطلح است، ندارد. او کاسبي است روغن فروش به نام «عثمان بن سعيد عَمروي» که جاي حضرت را مي دانست، و چه بسا حضرت در خانه ي او و يا در خانه ي بعضي از اصحاب خاص ديگر و يا بستگانش بوده است و فعلاً به اين صورت از ديد مردم غايب شده اند.

در حياط منزل حضرت چاهي بود که از آن چاه آب مي کشيدند. چاه مزبور جز آنکه از آن آب بر مي داشتند هيچ موقعيتي در اعتقادات ما ندارد. پس آنانکه معتقدند حضرت داخل آن چاه است و همچنين عربي که سابقاً



[ صفحه 3]



مي گفتند بالاي چاه مي نشيند و شمشيرش را هم زير عبايش آماده نگه مي دارد تا هر وقت حضرت از چاه بيرون آمد به قتلش برساند، اينها اعمالي است احمقانه، ناشي از حماقت آن مرد سنّي ـ ظاهراً اکثر مطالب از سني هاست ـ و احمق تر از او کساني هستند که معتقدند او آنجا نشسته است که حضرت را بکشد و نيز کساني که معتقد باشند حضرت توي چاه زندگي مي کند و يا توي ديوار سرداب فرو رفته است.

ما به وجود امام زماني که در سرداب يا در داخل چاه زندگي کند معتقد نيستيم امّا سرداب که مورد احترام ما است به خاطر آن است که يادبود خانه اي است که مسکن سه امام بوده است و خانه اي است که محل عبادت سه امام بوده و در طول اين هزار سال هزاران بار امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ به آنجا رفته و مدتي نيز خانه ي شخصي حضرت بوده است. لذا حالا هم هنگامي که انسان به آنجا مي رود احساس مي کند که ميهمان امام زمان ـ عليه السلام ـ است بنابراين اگر شيعه براي سرداب ارزشي قائل است به اعتقاد «صاحب البيت» است، نه به عنوان چاه و مسائل مربوط به آن.

خانه ي امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ همانند ديگر خانه هاي عراق، شامل غرفه اي براي مردان و غرفه اي براي زنان و سرداب بود، که سرداب نيز شامل غرفه هايي براي مردان و زنان مي شد، و در تابستان از شدّت گرما به اين سرداب پناه مي بردند.

اين سرداب محلّ زندگي و عبادت امام هادي ـ عليه السلام ـ، امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ و حضرت بقيّة اللّه ـ ارواحنا فداه ـ بود و تمام ديدارها با حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ در عهد پدر در همين منزل و در همين سرداب انجام يافته بود، از اين رهگذر شيعياني که بعد از رحلت امام حسن عسکري ـ عليه السلام ـ براي زيارت قبر عسکرين ـ عليهما السلام ـ وارد سامرا مي شدند بعد از زيارت قبر آن بزرگواران، در محلّ عبادت سه امام بزرگوار نيز تبرّکاً نماز مي خواندند و آنجا را زيارت مي کردند. مقدس شمردن آن سرداب



[ صفحه 4]



از طرف شيعيان موجب شد که دشمنان اهل بيت، شيعيان را متّهم کنند بر اينکه آنها مي گويند: امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ در سرداب مخفي شده است.

ولي شيعيان از چنين اعتقادي پاک و منزه هستند، آنها سرداب را به اين دليل مقدس مي شمارند که محلّ زندگي و پرستش و نيايش سه امام معصوم بوده است، محل زندگي حضرت حکيمه و جناب نرجس خاتون بوده است، و به خصوص محل رؤيت حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ در عهد پدر بزرگوارش مي باشد و بس. ما هرگز چنين اعتقادي نداريم! ما فقط از دشمنان شيعه مي شنويم که به ما نسبت مي دهند که ما معتقديم حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ در چاهي در سرداب مقدّس مخفي است و تا روز ظهور در همانجا خواهد بود!! براي اثبات چنين مطلبي، مدرکي از کتابهاي شيعه از احاديث شيعه، از اقوال علماي شيعه لازمست که چنين مدرکي وجود ندارد، و به صرف اتّهام از طرف دشمنان چنين مطلبي ثابت نمي شود.

ما مثل همه ي شيعيان در طول تاريخ معتقديم که حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ در تحت عنايات خاصّ پروردگار در اقطار و اکناف جهان در گردش است، همه ساله در مراسم حج شرکت مي جويد و قبر اجداد طاهرينش را در مدينه، عراق و طوس زيارت مي کند و با خدم و حشم ـ که تعداد آنها سي نفر است ـ به اقامتگاه خود در نقاط دوردست جهان و به دور از تير رس دشمنان باز مي گردد.

ما به صراحت اعلام مي کنيم که مقدس شمردن سرداب صرفاً به همين دليل است و اين تقديس اختصاص به اين مکان ندارد بلکه هر کجا که مشخصاً معلوم باشد که محل عبادت يکي از امامان معصوم بوده است، از آنجا هم تبرّک مي جوئيم و هر کجا بدانيم که حتي يک بار و يک لحظه حضرت ولي عصر ـ ارواحنا فداه ـ ديده شده، آنجا را هم زيارت کرده، و تبرّک مي گيريم ـ همچون مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در قم و... ـ و هرگز راز ديگري در آن معتقد نيستيم.



[ صفحه 5]



ما اگر زادگاه حضرت بقيّة اللّه ـ ارواحنا فداه ـ را زيارت مي کنيم، در مکّه نيز عليرغم فشار پليس سعودي زادگاه رسول اکرم ـ صلّي اللّه عليه وآله ـ را زيارت مي کنيم و تبرّک مي جوئيم که حب محمّد و آل محمّد ـ عليهم السلام ـ با آب و گل ما آميخته است و چون اکنون دست ما به دامن مقدس امام حجّت، مولي سرور و رهبرمان نمي رسد، هر کجا بدانيم گام نهاده، آنجا را زيارت مي کنيم، و هر کجا بدانيم که از هواي آنجا استنشاق نموده، از آنجا تبرک مي جوئيم.

کجا رسد به محلي که به طور جزم مشخص است که سه تن از امامان معصوم زندگي پر ثمرشان آنجا سپري شده، در آنجا شبها را تا به سحر به عبادت حق پرداخته اند. حجت خدا در آنجا بدنيا آمده، نفسهايش بر در و ديوار آنجا نقش بسته است و هر سال براي زيارت قبور شريفه ي پدر، جدّ، مادر و عمه اش به آنجا تشريف فرما شده است.

جاي تعجب است که زيارت قبور امامان معصوم موجب متّهم شدن شيعيان به خرافه گويي مي شود ولي ايستادن ديگران در مقابل تابلوهاي يادبود، تمثال رهبران، مجسّمه ي جنايتکاران، سربازان گمنام و امثال آنها علامت روشنفکري و تمدّن شناخته مي شود!!

ما روشنفکران را سرزنش نمي کنيم که چرا براي ديدن بناهاي فرسوده به عنوان آثار باستاني رنج سفر به خود هموار مي کنند تا مثلاً از فلان شاهکار هنري و معماري ديدن کنند ولي آنان ما را نکوهش مي کنند که چرا به ديدن سرزمينهاي مقدس مي رويم و از ارواح پاکيزه ي اولياي خدا استمداد مي جوئيم و از آنها درس خلوص، بندگي، جهاد، جانبازي و فداکاري مي آموزيم.