بازگشت

باب


سيّد علي محمّد شيرازي معروف به «باب»، فرزند سيد محمّد رضاي بزّاز در سال 1235 هـ . ق در شيراز متولّد شد. او چندين بار سرِ درس سيّد کاظم رشتي، شاگرد شيخ احمد احسايي، (که خود در ادّعاهاي عجيب و غريب مهارتي بسزا داشت و يک دسته از طلّاب افراطي در درس وي اجتماع مي کردند) حاضر شد و مورد توجّه او قرار گرفت. پس از فوت سيّد کاظم، مورد توجّه عدّه اي از شاگردان او گرديد. در سن 25 سالگي (1260 هـ . ق) تحوّلي در فکر او ايجاد شد و نخست دعوي «بابيّت» و سپس دعوي «مهدويّت» کرد. از اين به بعد به «علي محمّد باب» يا «سيّد باب» مشهور گشت.



او مردم را پنهاني به ارادت خويش دعوت مي نمود و مي گفت: «من باب الله هستم



وَ أتُواْ الَبُيُوتَ مِنْ اَبْوابِها (بقره/189)



: و از در خانه ها وارد شويد».



در مدّتي اندک 18 تن به او گرويدند و آنان به «حروف حيّ» («حيّ» به حروف ابجد، معادل عدد است. به اين ترتيب که ح = 8 و ي = 10) موسومند. او به مريد هاي خاصّش مي گفت: «من آن مهدي صاحب الامر هستم»، سال بعد در مکّه معظّمه دعوت خود را اظهار نمود و گفت:



«علي عليه السلام و محمّد صلي الله عليه و آله و سلّم دو کس بودند، اينک آن هر دو منم، لذا نام من علي و محمّد است». وي بدعتهاي زيادي در دين خدا گذارد، بعد به طرف شيراز آمد.



بعدها دعوت او بالا گرفت و به سبب شورشهاي پياپي در مازنداران، زنجان و نيريز گروه بسياري از بابيان به قتل رسيدند. به دستور ميرزا تقي خان اميرکبير و موافقت ناصر الدين شاه، در تبريز مجلس مباحثه اي بين علماء و «باب» و باحضور وليعهد شاه تشکيل شد و سرانجام علماء حکم به قتل «باب» دادند.



بالاخره او را در روز دوشنبه بيست و هفتم شعبان المعظّم سال 1266 هـ . ق در ميدان مشق تبريز به دار آويخته شد و بدنش را هدف گلوله کردند و جسدش را چند روز در ميان شهر گردانيدند. آنگاه در بيرون دروازه شهر انداختند و خوراک جانوران ساختند. («فرهنگ فارسي معين»، ج 5، ص 22 - «منتخب التواريخ»، باب 14، ص 868)