بازگشت

ويژگيهاي اجتماعات انساني پيش از ظهور


1- انحراف در معيارها براى شناخت حق

در دوران پيش از ظهور، شناخت حق از باطل و درست از نادرست دشوار مى گردد، و حد و مرز درست و نادرست خط مشيها و ايدئولوژيها مشخص ‍ نمى شود. معيارهاى اصلى و درست سعادت و تكامل يا فراموش مى گردد يا طبق سليقه ها و آراء اشخاص تاءويل و تفسير مى شود و افكار و انديشه هاى واهى و بشرى به نام دين و راه خوشبختى خودنمايى مى كند.

امام صادق عليه السلام :

((...و راءيت القرآن قد خلق ، و احدث فيه ما ليس فيه ... و راءيت الدين بالراءى و عطل الكتاب و احكامه ...(282) ))

- (در دوران پيش از ظهور) قرآن را مى بينى كه متروك و كهنه شده است ، و چيزهايى را به آن بستند كه از قرآن نيست .... و دين را مى نگرى كه با آراء شخصى تفسير شده است ، و كتاب خدا و قوانين آن تعطيل گرديده است ....

وضعيت كلى اجتماعات بشرى ، پشت كردن به دين حق و كتاب خدا است و فروگذارى برنامه هاى آن ، يا توجيه و تفسير غلط و نادرست احكام و قوانين آن . احكام دين به سود طبقات مرفه و زيان محرومان و فرو دستان تفسير و توجيه مى شود.



2- گسيختن روابط انسانى

گسيختن پيوندهاى انسانى ، از پديده هاى ويرانگر پيش از ظهور است ، در اين روزگاران پيوندهاى اجتماعى استوارى وجود ندارد، و زندگى بر محور حق و عدل و ارزشهاى انسانى دور مى زند. ضابطه در روابط اجتماعى ، ارزش انسان و احترام به حقوق او نيست . به ظاهر انسانها در كنار يكديگر و در يك آبادى يا اجتماع زندگى مى كنند، ليكن دلها و فكرها با هم و در كنار هم نيست ، و ناسازگاريها و تضادهاى مادى مانع نزديكى و همدلى مردمان است .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

((...و ذلك عند ما تصير الدنيا هرجا و مرجا، و يغار بعضهم على بعض ، فلا الكبير يرحم الصغير، ولا القوى يرحم الضعيف ، فحينئذ ياءذن الله له بالخروج . (283) ))

-...(غيبت ) در هنگامى است كه دنيا دچار آشفتگى مى گردد، و مردمان به يكديگر مى تازند، نه بزرگسالان به خردسالان رحم مى كنند، و نه قدرتمندان بر ناتوانان ؛ در اين هنگامه ها خداوند امام (غائب ) را اجازه خروج مى دهد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

((...فعندها تليهم اءقوام ... وليطاؤ ن حرمتهم ... (284) ))

- در آن روزگاران (روزگار غيبت موعود عليه السلام ) مردمانى بيايند...كه حرمت و ارزش (افراد) را زير پا نهند...

امام على عليه السلام :

((... فتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، و عالمهم منافق ،...لايعظم صغيرهم كبيرهم ، و لايعول غنيهم فقيرهم ... (285) ))

-...جوانشان بدخو، پيرشان گناهكار، عالمشان منافق ....كوچكشان به سالخوردگان احترام نمى گذارد و توانگرشان از بينوايان دستگيرى نمى كند...

امام صادق عليه السلام :

((... و راءيت الصغير يستحقر بالكبير....و راءيت الجار يوذى جاره و ليس ‍ له مانع ... (286) ))

-...جوانان و نوجوانان كهنسالان را تحقير مى كنند... و همسايه ، همسايه را مى آزارد، و چيزى مانع او (در اين آزار رسانى ) نيست ....



3- گسستن روابط خانوادگى

خانواده - به عنوان هسته اصلى اجتماعات - دچار بى ثباتى و تزلزل مى گردد، و پيوندهاى خانوادگى گسيخته و سست مى شود، مرد حقوق زن و زن حقوق مرد را رعايت نمى كند، فرزندان حرمت پدران و مادران را ندارند، و مادران و پدران مسئوليتهاى تربيت فرزندان را از ياد برده اند. و كسان از افراد خانواده و فاميل بريده اند.

امام صادق عليه السلام :

((....و راءيت العقول قد ظهر، و استخف بالوالدين .... و راءيت الارحام قد تقطعت .... (287) ))

-....نافرمانى و گستاخى (در برابر پدران و مادران ) آشكارا است ، و بى حرمتى نسبت به والدين رايج است .... پيوندهاى خانوادگى از هم گسسته است ....



4- انگيزه هاى غير انسانى در روابط اجتماعى

انگيزه هاى روابط اجتماعى ، انگيزه هايى الهى و انسانى نيست ، و كمك رسانى ، مادى و معنوى به انسانها هدف نمى باشد. محبتها و دوستيها واقعى نيست . عشق و علاقه وارسته از مسائل مادى در ميان نيست . دوستيها صورى و بر اساس مسائل پوچ و زودگذر است . پيوندها براى دستيابى به عيش و عشرت و فساد و آلودگى است .

يگانگيها زبانى و ظاهر است ، و بيگانگيها ريشه اى و عميق .

امام على عليه السلام :

((....و تواخى الناس على الفجور و تهاجروا على الدين ، و تحابوا على الكذب ....و استعملت المودة باللسان و تشاجر الناس بالقلوب . (288) ))

-.... مردمان با انگيزه گناهكارى برادر مى شوند، و در راه دين از يكديگر جدا مى گردند، دوستيها دروغين است ....و محبتها زبانى (و صورى ) و اختلافها و ناسازگاريها باطنى و درونى است .



5 - روابط سودجويانه و استثمارى

انسان ، در ارتباط با انسان ديگر، به سود و سرمايه مى انديشد، و با همين انگيزه به ميدان پيوندهاى اجتماعى گام مى نهد. در صورتى كه سود مادى در كار باشد با هر انسانى رابطه برقرار مى كند، و ضابطه در رابطه ها نيز اصل سود و افزايش سرمايه و بازدهى است . از اين رو استثمار معيار اصلى رابطه ها است ، و طبقات اجتماعى هر كدام به نوعى تلاش مى كنند تا حق ديگران را ببرند. و با كار و تلاش ديگران بر ثروت خود بيفزايند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

((... فعندها تليهم اقوام ان تكلموا قتلوهم و ان سكتوا استباحوهم ليستاءثرون بفيئهم ... (289) ))

-... در آخر الزمان اقوامى بر مسلمانان سيطره يابند كه تا لب به سخن گشايند آنان را بكشند و اگر لب فرو بندند (خون ) ايشان را مباح شمردند تا منابع درآمد آنان (و اموالشان ) را ويژه خويش سازند...

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

((...فان كان فى ذلك الزمان ذئبا، والا اكلته الذئاب ... (290) ))

-....اگر مردمان در اين زمانه گرگ (خصلت ) شدند (مى توانند در جامعه گرگان زندگى مى كنند) وگرنه گرگهاى ديگر آنها را خواهند خورد....

در چنين جامعه هايى مردم نمى توانند از حق خود سخن بگويند و حقوق خود را طلب كنند. اگر دم بر آورند با مرگ روبرو شوند و اگر دم فرو بندند حق و حقوقشان براى زورمندان مباح و روا شمرده شود، و در نتيجه منافع آنان از چنگشان در آيد و در اختيار سلطه گران قرار گيرد.

امام على عليه السلام :

((...و كان اهل ذلك الزمان ذئابا، و سلاطينه سباعا، و اوساطه اءكالا، و فقر اؤ ه امواتا... (291) ))

-...مردمان آن زمان گرگند، و شاهانشان درنده و مردم متوسط (آن جامعه ها) طعمه (توانگران )، و بينوايانشان مردگانند...

جامعه انسانى به جنگلى از حيوانات تبديل شده است ، و مردمان گرگانى اند به جان هم افتاده ، و حكومتهاى درندگانى كه به جان ملتها افتاده اند، و از خون و پوست و گوشت و استخوانشان تغذيه مى كنند. در اين دوره هاى غير انسانى ، طبقات متوسط جامعه طعمه طبقه سلطه طلب و حاكم و سرمايه دار است ، و زندگيشان در اسارت سلطه طلبان و توانگران است ، و خود به نفع طبقات بالاى جامعه كار مى كنند. بينوايان در اين جامعه ها در حكم مردگانند. نه براى آنان رمقى مانده است و نه قدرت عرض وجود و طلب حق خويش را دارند. در صورتى كه طبقات متوسط لقمه اى زير دندان ثروتمندان باشند، وضع بينوايان روشن است .

امام باقر عليه السلام :

((....لا يقوم القائم عليه السلام الا على خوف شديد، و فتنة و بلاء يصيب الناس ... و اختلاف شديد بين الناس و تشتت فى دينهم ...حتى يتمنى التمنى الموت صباحا و مساء، من عظم ما يرى من كلب الناس و اكل بعضهم بعضا...(292) ))

- قائم عليه السلام رستاخيز نكند مگر در زمانى كه ترسهاى بزرگ پديد آيد، و فتنه ها و گرفتاريها كه به مردم رسد... و اختلافهاى عميق كه ميان مردمان رخ دهد، و در دينشان تفرقه افتد،... از رنج و آزار فراوانى كه به مردم رسد و برخى ديگر را (بدرند و) بخورند، مردمان هر سپيده و شام آرزوى مرگ كنند...

روابط ظالمانه استعمارى تا بدان پايه است كه مردم از فشار مشكلات و ستمهاى فراوان ، هر سپيده دم و شامگاه آرزوى مرگ مى كنند، چون مى بينند كه همه يكديگر را مى آزارند و هر كسى قدرت داشت و دستش ‍ رسيد ديگرى را مى درد و مى خورد، و حق و حقوق او را چپاول مى كند، و هيچگونه ملاحضات انسانى و اسلامى در رفتار اجتماعى مردم با يكديگر ديده نمى شود.

امام صادق عليه السلام :

ورايت الرجل اذا مر به يوم ولم يكسب فيه الذنب العظيم ، من فجور او بخس مكيال او ميزان او غشيان حرام ... كيبا حزينا يحسب ان ذلك اليوم عليه و ضيعة من عمره . (293)

مردم را (در دوران پيش از ظهور) مى بينى كه اگر روزى گناهان بزرگى چون زشت كارى يا كاستن پيمانه و ترازو يا كار حرامى ... انجام نداده باشد افسرده و دلتنگ اند، و مى پندارند كه در اين روز زيان كرده اند.

در آن دوران سياه ، گناهان بزرگى چون كاستن پيمانه ها و ترازوها و كم فروشى و حق مردم را پايمال كردن رواج دارد و اساس مبادلات و داد و ستدها و كاستى و كمى و تجاوز به حقوق ديگران استوار گرديده است ، و كار و تلاش و مبادله اى كه از غير اين راهها صورت گيرد نوعى زيان و ضرر و عقب ماندگى حساب مى شود. امام حسن عسكرى عليه السلام روابط استثمارى آن دوران را ترسيم فرموده است :

امام حسن عسكرى عليه السلام :

((....اغنيائهم يسرقون زاد الفقراء... (294) ))

-...اغنيا و توانگران جامعه ارزاق (وسائل معيشتى و امكانات زندگى ) بينوايان را مى ربايند...

در آن روزگاران كه مرگ زندگى است ، ثروتمندان زاد و توشه و وسائل زندگى بينوايان را به سرقت مى برند. سرقت در اين حديث ، بى ترديد سرقتهاى رسمى كه جرمى جزايى و مدنى به حساب مى آيد نيست ، زيرا كه اينگونه دزدى در شاءن اغنيا نيست . پس منظور از اين سرقت ، سرقت با شيوه هاى مبادلاتى و ايجاد تورم مصنوعى ، توزيع غير عادلانه و توليدهاى استثمارى و ظالمانه است كه حقوق توده هاى محروم ناديده گرفته مى شود. و در كار و كارخانه و مزرعه و بازار، با آزادى فراوانى كه سرمايه داران دارند، شيوه هايى اعمال مى شود كه حقوق كارگر و كشاورز و مصرف كننده رعايت نشود، بلكه رشد ثروت و سود و سرمايه ثروت اندوزان در نظر باشد.

هنگامى كه نرخگذارى آزاد بود، احتكار رواج داشت ، بازارهاى سياه دائر بود، توليد به دلخواه بود، توزيع نيز در اختيار كسانى بود كه جانب سرمايه داران را مى گيرند؛ طبيعى است كه امكانات زندگى توده هاى مردم به سرقت رود، و در هر دوره زمانى كوتاهى عده اى انگشت شمار ثروتهاى كلانى به جيب زنند، و اكثر قاطع مردم محرومتر و تهيدستتر گردند.