بازگشت

استجابت دعا


((محمد بن صالح )) نامه اى حضور آقا مى فرستد و براى استخلاص ‍ كسى از زندان ، طلب دعا مى كند و اذن مى خواهد كه كنيزكش را باردار سازد.

در پـاسـخ نـامـه ، چـنـيـن آمـده بود: كنيزك را باردار ساز ولى آنچه خدا بخواهد مى كند و زندانى ، نجات خواهد يافت .

به رسيدن پاسخ ، زندانى يافت و كنيزكش باردار گرديد، ولى سر زا رفت .

آن وقت به مقصود از جمله ((آنچه خدا بخواهد مى كند)) پى برد. (38)

((ابوغالب زرارى )) كه از بزرگان علما بوده ، از كوفه به بغداد مى رود و به خدمت جـناب ((شيخ ابوجعفر عمرى )) (39) مى رسد و از سوء خلق زنش شكايت مى كند و به وسيله او از حضرت تقاضاى دعا مى كند. شيخ ابوجعفر، در نامه اى به خدمت آن حـضـرت ، چـنـيـن مـى نـويـسـد: ابـوغـالب زرارى دچـار مشكلى است كه سراپاى وجودش را فراگرفته و تقاضاى دعا دارد.

در جواب نامه ، چنين آمده بود: ((خداوند ميان زرارى و همسرش را اصلاح كند)).

ابـو غـالب كـه بـه كـوفه بر مى گردد، زنش كه از او غضبناك شده و به خانه كسانش رفته ، بزودى بر مى گردد و لبخندى بر لبان دارد و از شوهر عالى مقامش پوزش مى طـلبـد و از كـرده هايش پشيمانى ابراز مى دارد و خوش سلوك و خوشرفتار مى شود؛ به طـورى كـه گـاه ابـوغـالب بـر او شـدت مـى كـنـد، زن بـا خـوشـرويـى ، تحمل مى كند. گاه ابوغالب دست به كارى مى زند كه زنان تحملش را ندارند، ولى زن خشمگين نمى شود و دست از خوشزيستى بر نمى دارد و بدين روش ادامه مى دهد تا مرگ ، ميان آن دو جدايى انداخت . (40)

مردى نامه اى مى فرستد و تقاضاى دعا براى بار همسرش مى كند كه هنوز چارماهه نشده بود. در جواب نامه چنين آمد: ((بزودى ، پسرى خواهى داشت )). (41)

((قـاسم بن علا)) كه از ماءموران عالى مقام آن حضرت بود، نامه اى خدمتشان مى فرستد و تقاضاى دعا براى داشتن فرزند مى كند.

در جواب نامه ، چنين آمد: ((خداوندا به قاسم پسرى روزى فرما كه چشمش را روشن كند و حملى را كه در راه دارد، وارث او باشد)).

قـاسـم از حـمـل اطـلاعـى نـداشـت . جـاريـه اش را مى خواهد و مى پرسد: باردار هستى ؟ مى گويد: آرى . ولى به وى خبر نداده بود. (42)

((على بن بابويه ))، عالم بزرگ و فقيه عالى مقام عصر به وسيله جناب ((شيخ حسين بن روح نوبختى ))، تقاضاى دعا براى داشتن پسر مى كند.

جـناب شيخ (43) تقاضايش را عرضه مى دارد. و پس از گذشت سه روز به وى خـبـر مى دهد: ((خواسته ات انجام شد و پسرى پر بركت برايت خواهد آمد كه خودت و ديـگـران از او بـهره بريد، و پس ‍ از آن ، فرزندان ديگرى نيز به دنيا مى آيند)). (44)

((خـضـر بـن مـحـمـد))، بـدهـكـارى خـود را بـه بـيـت المال ارسال مى دارد و براى شفاى بيمارى خودش تقاضاى دعا مى كند و از پوشيدن جامه اى از كـرك مـى پرسد. قاصد خضر كه به خدمت جناب شيخ ابوجعفر مى رسد، پيش از آن كه امانت را رد كند و پيام را برساند، جناب شيخ ، نامه اى از آن حضرت بيرون آورده به او مى دهد. نامه اى كوتاه و مختصر:

((بـسم الله الرحمن الرحيم . دعا براى شفاى بيمارى خودت خواسته بودى ، خدا به تو سلامتى بدهد و آفتها را از تو دور فرمايد و تبهاى پى در پى را از تو بزدايد و سلامت و تندرست گرداند)). خضر، شفا مى يابد و با سلامتى ، زيست مى كند.