5 ـ قضيه مقدس اردبيلي
مـرحـوم علامه مجلسى از گروهى و آنان نيز از سيد بزرگوار، جناب ((مير علام )) آورده اند كه :
شبى در ساعتهاى آخر شب در صحن مطهر امير مؤ منان عليه السّلام بودم ديدم كه در خلوت شب ، مردى بسوى مرقد منور در حركت است . به او نزديك شدم ديدم عالم پروا پيشه مقدس اردبيلى است . خود را به او نشان ندادم و بطور مخفيانه به مراقب او نشستم .
او بـه درب حـرم مـطـهـر كه بسته بود رسيد، اما با رسيدن او بطور شگفت انگيزى درب گـشـوده شد و او وارد حرم گرديد. گوش دادم ديدم گويى با كسى به گفتگو پرداخته است و آنگاه از حرم خارج گرديد و پس از خروج او، دربها بصورت نخست بسته شد.
((مقدس اردبيلى )) به سوى مسجد كوفه حركت كرد و من نيز بطورى كه او مرا نبيند، از پـى او روان شـدم . او وارد مسجد و بسوى محرابى كه شهادتگاه اميرمؤ منان عليه السّلام بود، راه افتاد. خود را به محراب رسانيد و مدتى در آنجا درنگ كرد، سپس به سوى نجف بازگشت و من نيز به دنبال او سايه به سايه آمدم .
در مـيـانـه راه به من سرفه دست داد و آن جناب به حضور من توجه يافت و فرمود: ((مير علام ! تو هستى ؟))
پاسخ دادم : ((آرى !))
گفت : ((اينجا چه مى كنى ؟))
پـاسـخ دادم : ((مـن از هـمـان لحـظـات ورود شما به حرم مطهر اميرمؤ منان عليه السّلام تا كـنـون بـه شـمـا بوده ام و اينك شما را به مقام شامخ صاحب آن قبر سوگند مى دهم كه از آنچه از آغاز تا انجام برايتان پيش آمده است مرا با خبرسازى .))
گفت : ((اگر تعهد كنى تا زنده هستم آن را نزد خويش نگاهدارى و به كسى نگويى حقيقت را به تو مى گويم .))
من تعهد اخلاقى سپردم .
گـفـت : ((مـن در بـرخـى مـسـايل پيچيده علمى و فقهى مى انديشيدم ، تصميم گرفتم كنار مـرقـد امـيـرمـؤ مـنـان عـليـه السـّلام حـاضـر گـردم و از آن روح بـلنـد و ملكوتى بخواهم مشكل فقهى و علمى مرا پاسخ گويد.
هـنـگـامى كه به درب حرم رسيدم ، دربها گشوده شد. وارد شدم و با همه وجود، صميمانه از خدا خواستم كه سالارم ، اميرمؤ منان عليه السّلام مرا پاسخ دهد، درست در اين هنگام بود كـه نـدايـى از جـانـب قـبـر مـطـهـر شـنـيـدم كـه فـرمـود: امـشـب بـه مسجد كوفه برو، سؤ ال خود را از قائم آل محمد صلى الله عليه و آله بپرس ، چرا كه او امام زمان تو است .))
بـه سـرعـت بـسـوى مـسـجـد كوفه شتافتم و نزديك محراب رفتم و از حضرت مهدى عليه السـّلام كـه در آنـجـا به نيايش نشسته بود، مسايل خويش را پرسيدم و او پاسخ مرا با كرامت وصف ناپذيرى داد و اينك به خانه خويش باز مى گردم .))