بازگشت

شرح فشرده اي برنامه دوم


اين نامه مبارك نيز همچون نامه پيشين آن حضرت بسوى شيخ مفيد در بردارنده راز و رمـزهـا و كنايه هاى بسيارى است كه جز دريافت دارنده آن ديگرى از آنها آگاه نيست و نيز داراى خـبـرهـايـى از رخـدادهـاى آينده است و واژه هاى ناماءنوسى در آن بكار رفته است كه البـته همه اين پيچيدگيها و روشنگريها و راز و رمزها تنها از بينش و حكمت و عنايت خاص آن گرامى ، سرچشمه گرفته است كه اينك به توضيح فشرده اى از آن مى پردازيم :

1ـ نخست مرقوم مى دارد كه : ((من عبدالله المرابط فى سبيله ))

واژه ((مـرابـط)) يـعـنـى مراقبت براى حفظ شهر يا كشور و سرزمين از شرارت و تجاوز دشمن و منظور از ((مرز دار)) در اينجا مواضعى است كه دشمن از آنجاها يورش مى برد. و حـدودى كـه مـيـان دو كـشـور و دو قـلمـرو حـكـومـت را از هم جدا مى كند كه آن را ((مرز)) مى گويند.

امـام مـهـدى عـليه السلام خويشتن را ((مرزبان راه خدا)) نام مى نهد چرا كه او بار سنگين حفاظت از دين اسلام را به دوش مى كشد و اسلام واقعى را از تلف شدن و تباهى حراست مى كند.

راسـتى كه اين چه تعبير زيبا و چه بيان شايسته و نيكويى است ! چرا كه مرزبان كسى اسـت كـه هـمـواره در سـنـگر نشسته و بيدار و هوشيار است تا راه را بر كسى كه در نقشه تـجـاوز بـر شـهـر يـا كـشـورى اسـت مـسـدود سـازد و هـنـگـامى كه مردم به كارهاى خويش مـشـغول و سرگرمند و خطرهاى سهمگين را كه متوجه شهر و ديار آنان است نمى شناسند و از آنـهـا بـى خـبرند اين مرزبانهاى غيور و آگاه هستند كه خطرها را شناسايى و دفع مى كنند و آن وجود گرانمايه بزرگ مرزبان دين خداست .

2ـ و مى فرمايد: ((الى ملهم الحق ودليله ))

واژه ((الهام )) را در نامه پيشين امام عليه السلام به ((شيخ مفيد)) توضيح داديم .

واژه ((دليل )) دو معنا دارد:

1ـ موجودى كه بسوى او راهنمايى و دلالت مى گردد.

2ـ راهنماى بسوى چيزى .

بـه عـبـارت ديـگـر: واژه ((دليـل )) گـاه اسـم فـاعـل اسـت و گـاه اسـم مـفـعـول هـر كـدام از ايـن دو مـورد نـظر باشد امام مهدى عليه السلام شيخ مفيد را به عنوان ((دليـل حـق )) وصـف مـى كند، همان حقى كه خداوند آن را بر قلب او افكنده و به او الهام فرموده است .

((فقد كنا نظرنا مناجاتك .))

يعنى ما ناظر راز و نيز تو با خدا بوديم .

گـويى ((شيخ مفيد)) با نيايش پرشور و خالصانه به بارگاه خدا به وجود گرامى حـضرت مهدى عليه السلام توسل جسته و در فراز و نشيب زندگى و تدبير امور شيعيان امام خويش را مخاطب ساخته كه جواب رسيده است : ((ما نداى تو را شنيديم و خواسته ات را دريافتيم .))

آنگاه آن حضرت ((شيخ مفيد)) را دعا مى كند و مى فرمايد:

((خداوند به سبب آنچه كه از اولياى خويش به تو ارزانى داشته است وجود تو را حفظ و از نيرنگ دشمنانش تو را حراست فرمايد.))

مـمـكـن اسـت مـنـظور امام عليه السلام از ((سبب )) در اينجا منزلت والا و مقام رفيع و بلند مرتبه اى باشد كه ((شيخ مفيد)) به واسطه ايمان اخلاص جهاد و تلاش در راه حق ، نزد حضرت مهدى عليه السلام دارد.

((وشفعنا ذلك ))

مـا بـرآورده شدن خواسته ات را از خداى جهان آفرين خواستيم و خداوند اين دعا را در حق ما نيز اجابت فرمود.

3ـ ((الان من مستقر لنا ينصب فى شمراخ من بهماء))

يـعـنـى : ايـنـك مـا در قرارگاه خويش در مكانى ناشناخته بر فراز قله اى سر به آسمان كشيده اقامت گزيده ايم .

بنظر مى رسد در اين فراز از نامه امام عليه السلام كلمه يا جمله اى حذف شده است شايد تقدير آن چنين باشد كه : ((الان اين نامه را بسوى تو از قرارگاه خويش مى نگاريم ))

يا اين گونه باشد: ((اينك ما از قرارگاه خويش ..))

يـا جـمـله اى نـظـيـر دو جـمـله فـوق كـه بـدون آن فـراز مـورد نـظـر كـامل بنظر نمى رسد و منظور از ((مستقر لنا)) خيمه نصب شده يا خانه بنياد گشته بر بلنداى كوهى غيرقابل عبور و نقطه اى است كه راهى براى انسانها بسوى آنجا نيست چرا كه ((شمراخ )) شانه و بلندترين نقطه كوه سر به آسمان ساييده است و ((بهماء)) در اينجا به معنى مكانى است بيراه كه راهى بسوى آن نيست .

4ـ ((صرنا اليه آنفا من غماليل ، اءلجانا اليه السبايت من الايمان .))

يعنى : ما به تازگى بخاطر عناصرى ظالم و بى ايمان ناگزير از منطقه اى پر دار و درخت بدين جا آمده ايم .

ايـن فـراز، نـشـانـگـر آن اسـت كـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام تـازه بـه مـكـان جـديـد انـتـقـال يـافـتـه و پـيـش از ايـن در دشـتـى پـر دار و درخـت بـسـان جنگل بوده و از اينجا نيز بخاطر خشكى و نبودن دار و كشت و زرع و سختى زندگى در چنين جـايـى بـه زودى بـه مـكـان ديـگـرى انـتـقـال مـى يابد و آن حضرت بطور موقت آن منطقه نـاشـنـاخـته و دور از شهرها و مناطق مسكونى را بر اساس وصيت پدر گرانقدرش حضرت عـسـكرى عليه السلام برگزيده است همانگونه كه خود در اين مورد به ((ابن مهزيار)) فرمود:

((پـدرم كـه درود خـداى بـر او بـاد از مـن تـعهد گرفت كه به منظور سرى بودن كار و مـصـون مـاندن اقامتگاهم از نقشه هاى مكارانه و رنگارنگ گمراهان و گمراهگران و عناصر سركش امت در دورترين و ناشناخته ترين نقطه زمين وطن گزينم .)) (351)

5 ـ ((و يكون هبوطنا الى صحصح من غير بعد من الدهر.))

يـعـنـى : به زودى از اينجا نيز به دشتى گسترده كه از آب و آبادانى بدور نيست فرود خواهيم آمد.

ايـن فـراز، نـشانگر آن است كه درنگ امام عليه السلام در منطقه كوهستانى و ناشناخته اى كـه تـازه در آنـجـا مـسـكـن گـزيـده كوتاه مدت است و به زودى از آنجا به دشتى هموار و گسترده فرود خواهد آمد.

((و ياءتيك بنا منا بما يتجدد لنا من حال ))

از اين جمله دريافت مى گردد كه حضرت مهدى عليه السلام به ((شيخ مفيد)) بيش از اين دو نامه مرقوم فرموده است همانگونه كه پيش از اين نيز اين نكته را يادآورى نموديم .

و مـنـظـور فـراز فـوق از نـامـه نيز اين است كه : ((هر چه در مورد تغيير مسكن و زندگى براى ما پيش آمد تو را در جريان قرار خواهيم داد چرا كه تو بخاطر كارهاى شايسته ات نزد ما مقام و منزلت بلندى دارى .))

6ـ ((فـلتـكـن حـرسـك الله بـعـيـنـه التـى لاتـنـام ان تقابل لذلك فتنة تبسل تفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلين .))

يـعـنـى : از اين رو تو كه خدا با چشم عنايتش كه هرگز آن را خواب نمى گيرد وجودت را حـفـظ كـنـد بـايـد در بـرابـر فـتـنـه اى كـه جـان آنـان را كـه بـذر آن را در دل كـشـتـه انـد بـه هـلاكـت خـواهـد افـكـنـد بـايـد مـقـاومـت كـنـى و بـا شـهـامـت و جـراءت باطل گرايان را بترسانى .

در اين فراز از نامه مبارك حضرت مهدى عليه السلام ((شيخ مفيد)) را دعا مى كند و از خدا مـى خـواهـد كـه او را از گـرفـتـاريـها و حوادث بد روزگار حراست كند و اين دعا مقدمه اى بـراى تقويت اراده و ثبات قدم و استوارى بخشيدن به اوست تا در برابر موج فتنه اى كـه قـلبـهـاى تـهـى از عـقـيـده صـحـيـح گـروهـى را كـه بـذر بـاطـل در آنـهـا افـشـانـده شـده اسـت آنـهـا را از راه پـخـش امـواج اباطيل و اشاعه دروغ در جامعه به نابودى مى كشد شهامت مندانه مقاومت كند.

ظـاهـر اين است كه : حضرت شيخ مفيد را به مقاومت و ايستادگى در برابر فتنه اى كه در راه اسـت فـرمـان مـى دهـد و بـه او دسـتـور مى دهد كه تدابير لازم را براى اين كار خطير بـيـنـديـشـد تـا بـدانـديـشـان بـدانـنـد كـه مـيدان براى تحرك ارتجاعى آنان خالى نيست قهرمانانى هستند كه در برابر تلاشهاى ارتجاعى و جهنمى آنان ، مقاومت نمايند.

مـمـكـن اسـت مـعـنـاى جـمـله ايـن بـاشـد كـه : ((آنـانـى كـه بـذر بـاطـل را در دلهـا مـى افـشـانـنـد، ايـن كـار را تـنـهـا بـراى بـه هـراس ‍ افـكـنـدن باطل گريان نظير خود انجام مى دهند.))

و ممكن است بيانگر اين مطلب باشد كه : ((جنگهاى خونبار داخلى و نژادى كه نقشه اش را گمراهان و گمراهگران كشيده اند در پيش است .))

به هر صورت ما نمى توانيم ماهيت و حقيقت آشوب و فتنه اى را كه امام عليه السلام از آن هـشـدار مـى دهد بخاطر پيچيدگى مطلب و اهمال تاريخ از يادآورى آن بشناسيم . نكته مهم اين است كه : امام مهدى عليه السلام كفايت و كارآيى لازم را در ((شيخ مفيد)) يافت و او را فـردى شـناخت كه مى تواند در برابر موج فتنه اى كه براى اجراى نقشه هاى شيطانى بپا خاسته بود ايستادگى كند و با درايت و صلابت جلو آن را بگيرد.

((يبتهج لدمارها المؤ منون و يحزن لذلك المجرمون .))

يـعـنـى : ... چـرا كه از سركوبى آنان ايمان آوردگان شادمان و جنايتكاران ، اندوهگين مى گردند.

و سرانجام هم سرنوشت آن تلاشهاى گمراهگرانه شكست بوده به گونه اى كه گويى همان موج فتنه ياران خويش را در هم خواهد نورديد از اين رو بخاطر آن مؤ منان شادمان مى شوند و جنايتكاران بخاطر شكست تلاشهاى منحرفانه خويش اندوهگين خواهند گشت .

7ـ ((و آيـة حـركـتـنـا مـن هـذه اللوثـة حـادثـة بـالحـرم المـعـظـم ، من رجس منافق مذمم مـسـتـحـل للدم المـحـرم يـعـمـد بـكـيـده اهـل الايمان و لايبلغ بذلك غرضه من الظلم والعدوان .))

يـعـنـى : و نـشـانـه حـركـت مـا از ايـن خـانه نشينى و كناره گيرى ، رخداد مهمى است كه در سـرزمـيـن وحـى و رسـالت مـكه معظمه از سوى نفاق پيشه و نكوهيده اى ، رخ خواهد داد، از سـوى سـفـاكى كه ريختن خونهاى محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش آهنگ جان ايمان آوردگان خواهد كرد اما به هدف ستم بار و تجاوزكارانه خويش نخواهد رسيد.

واژه ((لوثة )) به فتح لام و به معناى خانه نشينى است اما ((لوثة )) به ضم لام به معناى سستى و كندى است كه در اينجا سازگار نيست .

مـنـظـور ايـن فـراز از نامه امام عليه السلام اين است كه : نشانه حركت ما از اقامتگاهى كه ايـنـك در آن هـستيم رخداد مهمى است كه در مكه يا مسجدالحرام از سوى پليدى نفاق پيشه و نـكـوهـيـده كـه به ظاهر ادعاى ايمان مى كند و كفر خويش را نهان مى دارد، رخ خواهد داد. از سـوى عـنـصر نكوهيده اى كه مردم او را جز به شرارت ياد نمى كنند خونهاى محترم را مى ريزد و از جارى شدن سيلاب خون بيگناهان پروا ندارد.

مـردم بـا ايمان را هدف مى گيرد و بر ضد آنان توطئه مى چيند، اما نقشه هاى سوء او با شـكـسـت روبـرو گـشـتـه و هـدف زشـت او تـحـقـق نـمـى يـابـد و بـه آرزوى ظـالمـانـه و تجاوزكارانه خويش نمى رسد.

اين نيز يك مشكل تاريخى است كه نمى توانيم به دقت آن را مشخص سازيم كه كدام رخداد در مكه مورد نظر است ؟ را كه در مكه و مسجدالحرام رخدادهاى بسيارى رخ داده است و ما نمى دانـيـم كـه امـام عـليـه السلام بطور دقيق از وقوع كدام يك خبر مى دهد؟ اما بطور قطع مى دانـيـم كـه حـادثـه مـهـمـى در زمـان ((شـيـخ مـفـيـد)) رخ داده اسـت و بـه هـمـيـن دليـل آن حـضـرت دسـتـور مـى دهـد كـه براى نابود ساختن توطئه عناصر پليد و از ميان بـرداشـتـن نـقـشـه شـيـطـانـى دشـمـنـان بـه چـاره انـديشى پردازد تدابير لازم را براى رويارويى با آنان بينديشد.

((لا ننا من وراء حفظهم بالدعاء الذى لايحجب عن ملك الارض و السماء))

يـعـنـى : چـرا كـه ما پشت سر آنان بوسيله نيايش و راز و نيازى كه از فرمانرواى زمين و آسمان پوشيده نمى ماند آنان را حفاظت و نگهدارى مى كنيم .

واژه ((الدعـاء)) بـه مـفـهـوم يـارى خـواسـتـن از سـرچـشـمـه قـدرت كامل و مركز همه نيروها و تواناييها و قدرتهاى بى كرانه است .

((دعـا)) يـارى طـلبـيـدن از خـداى تـوانـايـى اسـت كه فرمانرواى آسمانها و زمين و مالك آنـهـاسـت . امـور آنها را آن گونه كه مى خواهد تدبير مى كند و در آنها به گونه اى كه اراده كند، تصرف مى نمايد.

او بـر هر كارى تواناست و به هر چيزى احاطه دارد و از كران تا كران هستى آگاه است و بـه هـمـه امـور بـيـنـاسـت و هـمـه چـيز را مى داند و دعاى حضرت مهدى عليه السلام از ذات لايزال او پوشيده نمى ماند چرا كه هيچ چيزى كه بتواند مانع آن شود و يا دعاى آن وجود گـرانـمـايه را حبس نمايد و نگذارد به هدف اجابت برسد وجود ندارد از اين رو دعايش رد نـمـى شـود بـه آنـجـا كـه بـايـد بـرسـد مـى رسـد و آنـچـه بـايـد بشود مى شود و هيچ حايل و مانعى براى اجابت دعاى حضرتش نيست و خدا نيز فتنه ها را به دعاى آن گرامى و طلب او از خدا برطرف مى سازد.

بـنـابـرايـن حـضـرت مهدى عليه السلام حافظ و نگاهدارنده شيعيان خويش از راه دعاست و اگر دعاى او نباشد زندگى جز اين خواهد بود كه مى نگريم .

خـوانـنـده گـرامـى ! درسـت بـه هـنگامه نگارش اين كتاب انواع مصيبتها و رنجها در بيشتر كشورهاى خاورميانه بر شيعه باريدن نموده است برخى كشته شده و برخى به اسارت رفـتـه انـد گـروهـى بـه زنـدان افـتاده و گروهى از خانه و وطن خويش تبعيد گشته اند خـانـواده هـا از هم پاشيده قبيله ها عشيره ها و فاميلها متفرق شده اند خانه ها منهدم گرديده و اجـسـاد سـوخـتـه اسـت و بـسـيـارى زير فشار پايمال شده و جان داده اند. باغها و زمينها و امـوال و ثـروتـهـا مـصـادره گـرديـده اسـت و شـيـعـه در جوى از فشار و سركوب و اختناق مـرگـبـار روزگـار مـى گـذرانـد شـرايـط بـر ضـد آنـان دگـرگـون گـشته ، از اين رو ثـروتـمـنـدان بـه فـقـر و فلاكت افتاده و عزتمندان به ذلت كشيده شده اند و هاله اى از ترس ، هراس و ذلت و خوارى بر آنان سايه افكنده است .

مـصـائب و اشـك و آه و درد و رنـج به گونه اى است كه قلم از وصف آن ناتوان و زبان از شرح و بيان آن ، عاجز است .

ايـنـك بـا اين شرايط تاءسف بار، بايد گفت : ((پس اثر دعاى كعبه مقصود و قبله موعود امام عصر عليه السلام كجاست ؟!))

مـن در مـقـام اين نيستم كه عواطف مذهبى فرزندان تشيّع را خدشه دار كنم و انگشت روى نقاط ضعف نهم و برخى بپندارند، مى خواهم آنان را شماتت كنم ، نه ! هرگز!

امـا هـمـيـن نـكـتـه را يـادآورى مـى كـنم كه : هر كس اين بخش از كتاب را مطالعه نمود بايد نـگـاهـى بـه جـامـعـه تشيّع بيفكند و جامعه را از نظر رفتار و انديشه و عقيده با تعاليم افـتـخار آفرين اسلام مقايسه كند تا ببيند چه فاصله گسترده و دورى عميق و بى كرانه اى ميان اسلام و مسسلمانان است .

آخـر تـشـيـّع كجا و پديده برهنگى و بى بند و بارى ، شرابخوارگى و كارهاى زشت ، ربـاخـوارى و زنـا و بى عفتى ، حرام خوارگى از خط خاندان وحى و رسالت كه همان خط اصيل اسلام است ، كجا؟ اين در ميدان عمل !.

ديـگـر از انـحـرافـات عـقـيـدتـى كـه بـسـيـارى ، بـه ويـژه نسل جوان بدان گرفتار است مپرس و مگو...! كه فاجعه ديگرى است ؟

آخـر تـشـيـّع كـجـا و مـرام كـفـر و كـمـونـيـسـتى و مادى گرايى ارتجاعى و ديگر احزاب و جـريـانـاتـى كـه بـا راه و رسـم تـوحـيـدگرايانه و انسانى و عادلانه و الهى تشيع در تناقضند، كجا؟

بسيارى از شيعيان ، كسانى هستند كه شيعه به دنيا آمده و به نام ، شيعه هستند، اما نه در راه رسـم و عـمـلكـرد و عـقـيـده و شـيوه زندگى و با اين وصف چگونه دعاى امام مهدى عليه السلام شامل اين چنين شيعيانى خواهد شد؟ چگونه ؟

البـتـه ، مـعـناى سخن من اين نيست كه انحرافات عقيدتى ، اخلاقى و عملى ، آفتى است كه تنها برخى از افراد شيعه بدان گرفتار است ، نه ! هرگز! بلكه انحرافات ، مفاسد و زشـتـيـهـا در ابـعـاد گـونـاگون عقيدتى و اخلاقى و عملى در ميان پيروان ديگر مذاهب به طورى كه ديده ام ، بسيار بيشتر و گسترده تر از چيزى است كه در ميان شيعيان است .

و نـيـز مـفـهـوم گـفـتـارم ايـن نـيـسـت كـه پـيـروان ديگر مذاهب ، نيكوكار و شايسته و بسان فـرشـتـگان از گناه و انحراف پاك و پاكيزه اند، نه ! هرگز! بلكه منظورم اين است كه دعـاى حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام هـنـگـامـى بـدرقـه راه شـيـعـيـان و شامل حال آنان خواهد شد كه از ضد ارزشها و گناهان ، دورى جويند و به ارزشها آراسته گـردنـد و بـه دسـتـورات خـدا، عـمـل نـمـايـنـد، در غـيـر ايـن صـورت ، مـشـمـول دعـاى آن حـجـت خـدا نـبـوده و نـخـواهـنـد بـود، از ايـن رو بـلا نازل مى گردد و شرّ و فتنه فرا مى رسد.

8ـ ((فـلتـطـمئن بذلك من اوليائنا القلوب و ليثقوا بالكفاية منه و ان راعتهم بهم الخطوب .))

يعنى : بنابراين ، قلبهاى دوستان ما به دعاى ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمينان يافته و آسـوده خاطر باشند كه خدا آنان را بسنده است ، گرچه درگيريهاى هراس انگيزى آنان را به ترس و دلهره افكند.

ايـن فـراز از نـامه مبارك ، بيانگر اين واقعيت است كه دعاى امام مهدى عليه السلام آرامش و اطـمينان بر قلبهاى شيعيان و دوستدارانش همواره فرو مى بارد تا جايى كه آسوده خاطر گردند كه خداوند، خود شر رخدادهاى شرربار و فته انگيز را، از آنان دور مى كند و امور آنان را كفايت مى كند، گرچه خطرات سهمگين آنان را بترساند.

((والعـاقـبـة ـ بجميل صنع اللّه سبحانه ـ تكون حميدة لهم ، ما اجتنبوا المنهى عنه من الذنوب .))

يـعـنـى : و ايـن بـشـارت و نـويـد سـرور آفـرين كه سرانجام كار آنان به خاطر ساخت و تـدبـيـر نـيـكـوى خـدا بـراى آنان ـ تا هنگامى كه از گناهان و ضد ارزشها دورى جويند ـ شايسته و پسنديده خواهد بود.

9ـ ((و نحن نعهد اليك ايها الولى المخلص المجاهد فينا الظالمين ـ ايدك اللّه بنصره الذى ايد به السلف من اوليائنا الصالحين ـ انه من اتقى ربه ... .))

يـعـنـى : هـان اى دوسـت پـراخـلاص كه همواره در راه ما بر ضد ستمكاران در سنگر جهاد و پـيكارى ! خداوند، همانگونه كه دوستان شايسته كردار پيشين ما را تاءييد فرمود تو را نـيـز تـاءيـيـد نمايد و ما به تو اطمينان مى دهيم كه هر كس از برادران دينيت پرواى خدا، پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حقوق برساند، در فتنه نابود كننده و گرفتاريهاى تيره و تار و گمراهگرانه آن ، در امان خواهد بود.

آنـگـاه حضرت مهدى عليه السلام ((شيخ مفيد)) را به دوستى خالص وصف مى فرمايد و او را دوستى پراخلاص ‍ در دوستى و در كارها نام مى نهد.

و مـعـنـاى اخـلاص آن اسـت كـه از هـر شـائبـه اى پـاك و پاكيزه است و هر آنچه مصفّا شد و خـالص گـشـت و بـا چيزى آلوده نشد، آن خالص است و عملى خالص ، عملى است كه براى خـدا بـاشـد و انـجـام دهـنـده آن سـتـايـش از كـسـى بـراى عمل خويش ، جز از خدا نخواهد.

از ايـن فـراز نـامـه مـبـارك ، اسـتـفـاده مـى شـود كه ((شيخ مفيد)) در راه دفع به شبهات بـاطـل گـرايـان و نـابـود سـاخـتـن فـتـنـه هـا و پـنـدارهـاى بـاطـل آنـان و تـثبيت پايه هاى استوار تشيع و پيكار فكرى و عقيدتى با منحرفان ، به جـهـاد و تلاش بسيارى دست يازيد و كار سترك و قهرمانانه اى كرد كه امام عليه السلام او را ((جـهـادگـر در راه تعاليم قرآن و اهل بيت و ولايت و امامت )) عنوان مى دهد: ((المجاهد فينا... .))

آنگاه او را دعايى مى كند كه كم نظير است و گران سنگ ، مى فرمايد:

((خـداونـد، هـمـانـسـان كـه دوسـتـان شايسته كردار پيشين ما را تاءييد فرمود تو را نيز تاءييد فرمايد.))

به نظر مى رسد كه آن گرامى ، در اينجا به آيه شريفه اشاره دارد كه مى فرمايد:

((و ايد بروح القدس .)) (352)

يعنى : ما او را به وسيله روح القدس ، تاءييد كرديم .

((ايدك اللّه !)) يعنى : خداوند به يارى خويش ، تو را تقويت كند.

مـمـكـن اسـت منظور آن حضرت از جمله : ((بنصره الذى ايد به السلف )) تقويت روح و جـان از راه روح القـدس بـاشد كه خداوند آن را براى برخى از بندگان شايسته كـردار گماشته است تا سخن شايسته را بر آنان الهام كند و معانى بلند بر آنان تلقين نـمـايـد و حـقايق را بر زبانشان جارى سازد، همانگونه كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله بـه ((حـسـنـان بـن ثـابـت )) آن شاعر باايمان و دلسوز فرمود: ((تا زمانى كه يارى رسان پيام آسمانى ما باشى ، همواره روح القدس تو را تاءييد خواهد كرد.))

و امام رضا عليه السلام به دعبل فرمود: ((دعبل ! روح القدس ، به زبان تو سخن گفته است .))

10ـ ((نـعـهـد اليـك ، انـه مـن اتـقـى ربه من اخوانك فى الدين و اخرج مما عليه الى مستحقيه ، كان آمنا من الفتنة المبطلة و محنها المظلمة المضلة .))

يـعـنـى : مـا بـه تـو اطمينان مى دهيم كه هر كس از برادران دينيت پرواى پروردگارش را پـيـشـه سـازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، از فتنه نابود كننده و گرفتاريهاى تيره و تار و گمراهگرانه آن در امان خواهد بود.

امـام مـهدى عليه السلام در اين فراز از نامه مبارك ، تضمين مى نمايد كه : تقواپيشگان و شـايـسـتـه كـردارانـى كـه حـقـوق مـالى خـويـش هـمـچـون : خـمـس ، زكـات و... را از مـال خـويـش خـارج و به اهل آن مى رسانند، از درد و رنج فتنه نابود كننده ، در امان خواهند بود.

((و مـن بـخـل مـنهم بما اءعاره اللّه من نعمته على من امره بصلته فانه يكون خاسرا لاولاه و اخراه .))

يعنى : هر آن كس كه در دادن نعمتهايى كه خدا به او ارزانى داشته به كسانى كه دستور صـله رحـم و رسـيـدگـى بـه امـور آنـان را داده اسـت ، بخل ورزد، چنين كسى در اين جهان و سراى آخرت ، زيانكار و بازنده خواهد بود.

در فـراز گـذشته ، امام مهدى عليه السلام تضمين مى كند كه هر كس حقوق مالى خويش را بـپـردازد از انـواع بـلاها، رنجها و سختيها در امان بماند و متقابلا آن گرامى ، كسانى را كه بخل مى ورزند و از پرداخت حقوق مالى خويش ، سرباز مى زنند و از ياد مى برند كه خـداوند اين ثروت و امكانات را به عنوان عاريه و امانت به آنان داده است ، چنين كسانى را هشدار مى دهد.

واژه ((عـاريـه )) به معناى چيزى است كه فردى به ديگرى مى سپارد، به شرط اينكه آن را به او بازگرداند از اين رو ثروت و اموالى كه انسان پس از خويش مى گذارد، به مـنـزله عـاريـه و امـانـت اسـت ، چـرا كـه پـس از صـاحـبـش بـه ديـگـرى انتقال مى يابد.

بـه هـر حـال ، مال و ثروتى كه خداوند در اختيار انسان قرار مى دهد، به عنوان ((عاريه )) اسـت و هـمـيشه نمى ماند، بلكه زوال پذير است و از دست او خارج مى گردد، از اين رو كسى كه بخل ورزد و حقوق مالى خويش را به كسانى كه استحقاق آن را دارند، نپردازد با خـسارت مالى روبرو مى گردد و ثروتش در دنيا به آفتهايى چون سرقت ، تلف شدن ، سـوخـتـن و يا غرق شدن ، از دستش مى رود و در سراى آخرت نيز زيانكار خواهد بود. چرا كه از پاداش عظيم و ثواب بسيارى كه خدا براى انفاق كنندگان در راه خدا فراهم ساخته است ، نه تنها بى بهره مى گردد، بلكه به خاطر ترك وظيفه و ندادن حقوق مالى خويش به عذاب ، گرفتار خواهد شد.

11ـ ((و لو اءن اشـيـاعنا ـ و فقهم اللّه لطاعته ـ على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم ، لما تاءخّر عنهم اليمن بلقائنا... .))

يعنى : اگر پيروان و شيعيان ما كه خدا آنان را در فرمانبردارى خويش توفيق ارزانيشان دارد، بـراسـتـى در راه وفـاى بـه عـهـد و پـيـمـانـى كـه بـر دوش دارنـد، همدل و يكصدا بودند هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تاءخير نمى افتاد.

راسـتـى كـه سخن تاءسف بار و خبر دردناكى است ! به بزرگترين خسارتى اشاره دارد كـه پـيـروان خـانـدان وحـى و رسـالت عليه السلام بويژه ، بدان گرفتار آمده اند و آن خسارت جبران ناپذير و محروميت از افتخار ديدار امام عصر عليه السلام در دوران غم بار غـيبت كبرى است و اين محروميت به دليل نداشتن ويژگيهاى لازم ، از آن جمله همدلى و اتحاد و هماهنگى شيعيان در وفاى به عهد خود با خدا و پيامبر و امامان معصوم عليه السلام است .

به طور دقيق نمى توانيم واژه ((وفاى به عهد)) را تفسير كنيم و دريابيم . در مورد آن ديدگاهها و تصورات بسيار است ، اما نكته مسلم اين است كه منظور از ((وفاى به عهد)) تـعـهـد و پـايـمـردى و اسـتـقـامـت و سـيـر در خـط اسـلام اصيل و راستين ، بدون انحراف است .

اگـر جـامـعـه تـشـيّع ، چنين باشد بى هيچ ترديدى راه براى آن گشوده است تا امام زمان خـويـش را بـه صـورت روشن و آشكار و بدون غفلت و نشناختن وجود گرانمايه حضرتش بـه هـنـگـام ديـدار، مـلاقـات كـند نه اينكه همانند بسيارى از ديدارها و كسانى كه به اين افـتـخـار بـزرگ نـايـل آمده اند؛ ديدار به گونه اى صورت گيرد كه آن گرامى را به هـنـگام ملاقات نشناسند، ديدار همراه با نوعى غفلت و بى توجهى و عدم شناخت آن گرامى بـه پـايـان رسـد و آنـگـاه پـس از پـايـان ديـدار، تـازه روشـن شـود كـه دريـغـا! جـمـال دلاراى يـار را ديـده انـد، اما در جوى از غفلت و عدم توجه فكر انديشه و شناخت به موقع .

آرى ! اگـر جـامـعـه تـشـيـع بر راه و رسم و انديشه و عقيده و عملكردى بود كه امام عصر عـليـه السـلام دوسـت دارد و آن را مـى پسندد، بى ترديد همه آنان ، غرق در سعادت و نيك بختى بودند و به افتخار ديدار آن حضرت در اوج معرفت و شناخت وجود گرانمايه اش ، بى هيچ غفلت و بى توجهى نايل مى آمدند و ديدار يار بر اساس عرفان و شناخت ، ميسر مى شد.

12ـ ((فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤ ثره منهم .))

يـعنى : از اين رو (بايد بدانند كه ) برخى رفتار ناشايسته آنان كه ناخوشايند ما است و مـا آن عـمـلكـرد را، زيـبـنـده شـيـعـيـان نـمـى نـگـريـم ، عامل ديگرى ، ما را از آنان دور نمى دارد.

حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه : انـبـوهى از روايات به صراحت ، بيانگر اين مطلب است كه تمامى اعـمال و رفتار مردم ، در عصر هر امام و پيشوايى از پيشوايان معصوم عليه السلام در هر هفته دو بار، در روزهاى پنجشنبه و دوشنبه به امام راستين جامعه ارائه مى شود، از اين رو طـبـيـعـى اسـت كـه امـام عـليـه السـلام نمى پسندند كه شيعه او به هر انحراف و اشتباه و گـنـاهـى آلوده گردد و اين را در شاءن شيعيان نمى نگرد و براى آنان نمى پسندد و همين آلودگـى بـه گـنـاه اسـت كـه تـوفيق تشرّف را از آنان سلب و آنان را از افتخار ديدار، محروم مى سازد.

((و كتب فى غرة شوال من سنة اثنتى عشرة و اءربعمائة .))

((نسخة التوقيع باليد العليا، صلوات اللّه على صاحبها... .))

يـعـنـى : ايـن نـامـه ، در آغـاز مـاه شـوال سال 412 هجرى ، نوشته شده است .

رونويسى است ، از توقيع شريف و دستخط مبارك ، كه درود خدا بر نگارنده آن باد!

اين نامه ما به سوى توست ! هان اى دوستى كه حقيقت والايى به تو الهام گشته كه به امـلاى مـا و خـط يكى از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است . پس آن را از همگان پوشيده دار و آن را پيچيده و به كسى نشان مده و نسخه اى از آن بردار و آن گروه از دوستان ما را كـه بـه درسـتـى و امانتدارى آنان اعتماد دارى ، آنها را از دريافت آن آگاه ساز كه خداوند به خواست خود، آنان را به بركت ما، مشمول بركات خويش سازد.

در ايـن فـرازهاى آخرين ، حضرت مهدى عليه السلام به ((شيخ مفيد)) دستور مى دهد كه نـامـه را از هـمـه مـردم نـهـان دارد و آن را جـزو اسرار بداند، تا هيچ كس بر خط امام عليه السـلام و كـاتب او ـ به خاطر اسرار و رموز و حكمتهايى ـ آگاهى نيابد. و نيز دستور مى دهد كه از آن نامه مبارك ، نسخه اى بردارد و تنها هر آنكه ((شيخ مفيد)) به امانتدارى او، در مورد اسرار شيعيان اعتماد و اطمينان دارد، بر آن آگاهى يابد.

از اين رو، شايد امام عليه السلام چنين مصلحت مى ديد كه اين امر از غير شيعيان و از استبداد حاكم ، پوشيده بماند.