بازگشت

چگونگي بهره وري از امام غائب


روايـات مـتـعـددى در مـورد تـرسـيم ثمرات و فوايد وجود گرانمايه امام غائب عليه السـلام رسـيـده اسـت كـه در اينها چگونگى بهره ورى از وجود مبارك آن حضرت نيز بيان شده است . برخى از آن روايات را به تناسب بحث ، مى آوريم :

1 ـ از ((جـابـر بـن عبدالله انصارى )) است كه از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پرسيد:

((هل ينتفع الشيعة بالقائم عليه السلام فى غيبته ؟))

يعنى : آيا شيعيان در زمان غيبت ((قائم )) از وجود مبارك او بهره ور مى گردند؟

پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ داد:

((اى والذى بعثنى بالنبوة ! انهم لينتفعون به ويستضيئون بنور ولايته فى غيبته ، كانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب .)) (322)

يـعـنـى : آرى ! سـوگـنـد بـه خـدايـى كه مرا به رسالت برانگيخت ، آنان در غيبت او، از وجـودش بـهـره مـنـد مـى گردند و از نور ولايت و امامت او، نور و روشنايى براى زندگى خـويـش مـى گـيـرنـد، درسـت هـمچون بهره ور شدن از خورشيد، اگر چه ابرها چهره آن را بپوشانند.

2 ـ ((سليمان بن اعمش )) از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:

((لم تـخل الارض منذ خلق الله آدم من حجة الله آدم من حجة لله فيها، ظاهر مشهور، اءو غـائب مـستور، و لا تخلوا الى اءن تقوم الساعة من حجة لله فيها، ولو لا ذلك ، لم يعبدالله .))

يعنى : زمين را آفرينش آدم تاكنون و تا هميشه تاريخ ، از حجت خدا تهى نخواهد بود، خواه حـجـت حـق ظـاهـر و آشـكار و شناخته شده باشد، بنا به مصالحى ، نهان و پوشيده . و تا رستاخيز نيز چنين خواهد بود، كه اگر جز اين باشد خداى يگانه پرستيده نمى شود.

سـليـمـان مـى گـويـد، گـفـتم : ((سرورم ! مردم چگونه از امام غائب از نظر، بهره ور مى گردند؟))

حضرت فرمودند:

((كما ينتفعون بالشمس اذا سترها السحاب .)) (323)

يـعـنى : همانگونه كه جهان و جهانيان از خورشيد بهره ور مى گردند گر چه ابر، چهره آن را پوشانده باشد.

3 ـ و درست نظير همين روايت ، از چهارمين امام نور، حضرت سجاد عليه السلام نيز آمده است . (324)

4 ـ و نـيـز در توقع مباركى كه از سوى حضرت مهدى عليه السلام صادر شده است ، كه در اين مورد به ((اسحاق بن يعقوب )) كه يكى از خوبان است ، مرقوم داشته است كه :

((... و اما وجه الانتفاع فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيبتها عن الابصار السحاب ...)) (325)

يـعـنـى : امـا چگونگى بهره ورى جامعه و مردم از من در عصر غيبت ، درست همانند بهره ورى زمين و پديده هاى آن ، از خورشيد است ، به هنگامى كه ابر آن را از چشمها بپوشاند.

زيباترين تعبير

راسـتـى كـه ايـن تـشـبـيـه ، چـقـدر عـمـيـق و ايـن تـعـبـيـر، چـقـدر زيـبـا و كامل است .

اگـر مـردم در روزگـاران گـذشته از اين كره آتشين ، تنها همين را مى شناختند كه يكى از اجـرام بـزرگ كـيـهـانى است و فايده اش اين است كه بر زمين مى تابد و با تابش انوار طـلائى خـويـش ، روز را آغـاز و بـا غـروب خـود، روز را به پايان مى برد و اجسام تر و مـرطـوب را خـشـك و آنـها را تبديل به بخار و جو را لبريز از حرارت و گرما مى سازد، ايـنـك تابش ‍ روز دريافته است كه اين گوى غلطان در فضا، علاوه بر آنچه آمد، فوايد عظيم و منافع سرنوشت ساز ديگرى دارد كه توضيح آن فرصت ديگرى مى طلبد.

در روايـاتـى كـه از پـيـامـبـر گـرامى صلى الله عليه و آله و سه تن از پيشوايان نور عـليـهـم السلام ترسيم گرديد روشن شد همه آنها به يك واقعيت پافشارى مى كنند، به گـونه اى كه گويى هر چهار روايت از يك منبع سرچشمه گرفته است . و نيز روشن شد كه هم پيامبر صلى الله عليه و آله و هم امامان گرانقدر عليهم السلام حضرت مهدى عليه السلام را در دوران غيبت ، به ((خورشيد رخ بركشيده در پس ابرها)) تشبيه نمودند.

پـرسـش : اينك ، جاى سؤ ال است كه : ((چرا آنان ، آن حضرت را به ماه رخ كشيده در پس ابـرهـا تـشـبـيـه نـكـردنـد؛ بـا ايـنكه مى دانيم ماه نيز اثرات سازنده و بسيارى ، همچون روشنگرى ، و ايجاد جزر و مد درياها و... در كره زمين مى گذارد؟))

پاسخ : خورشيد، در مقايسه با ماه ، داراى امتيازات متعددى است كه از آن جمله :

1 ـ نـور و روشـنـايى خورشيد از خودش سرچشمه مى گيرد، در حالى كه ماه ، نور خويش را از نور خورشيد مى گيرد.

2 ـ پرتو خورشيد، داراى فوايد بسيارى است در حالى كه پرتو ماه ، فوايدش به اين پايه نمى رسد.

3 ـ نقش خورشيد در منظومه شمسى ، نقش رهبرى برجسته است ، اما ماه آن گونه نيست ، چرا كه ماه ، خود يكى از سياره هايى است كه در منظومه شمسى شناور است .

و امتيازات ديگرى دارد كه در اينجا مورد نظر نيست .

پـرسـشـى ديـگـر: چـرا پيشوايان نور، وجود گرانمايه امام غايب را، به خورشيد تشبيه كرده اند؟

پـاسـخ : پـاسـخ ايـن پـرسـش در گـرو ايـن مطلب است كه مقدارى درباره خورشيد و نقش سـازنـده و اثـرات حـيـاتى آن بر كره زمين و پديده هاى موجود در آن تا آنجايى كه دانش بـشـر بدان رسيده است ، بحث شود. اما از آنجايى كه بحث عميق و گسترده در اين مورد با مـوضـوع كـتـاب سازگار نيست ، بحث فشرده اى را ترسيم مى كنيم تا نخست موارد شباهت مـيـان آن حـضـرت در دوران غيبت و خورشيد جهان افروز، به هنگامى كه ابرها، چهره اش را بپوشانند.

خورشيد

در ايـن فـضـاى گسترده و بى كران ، ميليونها منظومه شمسى شناورند كه هر كدام از آنها داراى مركز و سياره هايى هستند.

ايـن سـيـاره هـا هـر كـدام در مـدار خـويـش و در فاصله اى مشخص با سرعتى كه نظام بخش تواناى هستى ، تدبير و اندازه گيرى كرده است ، بر گرد مركز خويش مى چرخند.

مـنظومه شمسى ما نيز يكى از آن ميليونها منظومه شمسى در اين فضاى بى كران است كه داراى مركزى است به نام خورشيد و سياره هايى كه بر گرد آن مى گردند.

در مراكز علمى ، مشهور است كه سياره هايى كه بر گرد اين مركز آتشين و اين منبع نور و حـرارت مـى گـردنـد، نـه سـيـاره انـد: زمـيـن ، زهـره ، عـطـارد، مـريـخ ، مـشـتـرى ، زحل ، اورانوس ، نپتون ، و پلوتون .

نيروى شگرف جاذبه و گريز از مركز

در ايـن مـنـظـومـه هـاى شـمـسـى كـه در ايـن فضاى بى كران شناورند، نظام شگرف و بديعى قرار داده شده است . و نيرويى كه بقا و حيات آنها را تضمين مى كند، همان نيروى شـگـفت انگيزى است كه خداى حكيم و مدبر كه بر هر كارى تواناست آن نيرو را در آن به وديعت نهاده است و ما از آن به ((نيروى جاذبه )) و ((گريز از مركز)) تعبير مى كنيم .

ايـن نـيـرو، در مركز اين مجموعه عظيم ، قرار داده شده است كه آنچه بر گرد آن مى چرخد هـمـه را بـه سـوى خـود جـذب مـى كـنـد. از آن طـرف سـيـاره هـايـى كـه در حـال گـردشـنـد، بر آن هستند كه با تمام قدرت از مركز خويش بگريزند و دور شوند و ايـنـجـاسـت كـه بـه بـركـت ايـن نـيـروى جـاذبـه و گـريـز، تـوازن و تـعـادل مـورد نظر تدبيرگر تواناى اين نظام شگرف ، تاءمين و حيات و بقاى ميليونها منظومه شناور، در فضا تضمين مى گردد.

با اين بيان ، عامل بقاى اين مجموعه و منظومه ، نظم شگرف حاكم بر آنها و گردش شگفت انـگـيزشان ، تنها نيروى جاذبه است . نيروى بهت آورى كه آفريدگار تواناى هستى آن را در مـركـز ايـن مـنـظـومه هاى شناور در فضا قرار داده است . نيرويى كه اگر لحظه اى نـبـاشد اين نظام شگرف از هم مى پاشد و اين منظومه ها به هم مى ريزند و تمامى سياره هـا پـراكـنـده گشته و با خروج از مدار خود به يكديگر برخورد مى نمايند و همه چيز در ايـن فـضـاى بـى كـرانـه اى كه جز خدا هيچكس از مرزهاى آن آگاه نيست ، منهدم مى گردد و هستى ، جاى خويش را به نابودى و نيستى مى سپارد.

راسـتـى كـه مـنـزه اسـت آن آفـريـدگـار تـوانـايـى كـه آسـمـان و زمـيـن را از زوال و نابودى نگاه داشته است .