آغاز غيبت كبري با رحلت چهارمين سفير
غيبت كوتاه حضرت مهدى عليه السلام با رحلت چهارمين سفير ويژه اش ، به پايان رسـيـد. دوران غـمـبار غيبت طولانى او آغاز گرديد، بدين سبب راههاى ارتباط و دسترسى و پـيـونـد بـا آن حـضرت قطع شد و آن حادثه بزرگ و مصيبت عظيم رخ داد. رهبرى مذهبى و ديـنـى كـه در كـف بـا كـفـايـت آن گرامى بود و مردم بوسيله سفيران خاص او، پرسشها و مـشـكـلات خـويـش را از سـوى او دريـافت مى داشتند، دگرگون شد و به اسلام شناسان ، مجتهدان و فقيهان برخودار از شرايط فتوا و داراى ويژگيهاى برجسته اى كه در روايات آمده است ، انتقال يافت .
حـضـرت مـهدى عليه السلام در نامه مباركى به يكى از چهره هاى مورد اعتماد شيعه ، بنام ((اسحاق بن يعقوب )) كه بوسيله دومين نائب خاص به او رسيد، مرقوم داشت :
((... و اما الحوادث الواقعة ، فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا، فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله عليكم ... .)) (321)
يـعـنـى : و اما در مورد رويدادها و جرياناتى كه در آينده رخ خواهد داد، به راويان حديث ما رجوع نماييد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان مى باشم .
در آن زمان ، شمار بسيارى از محدثان شيعه كه از ياران دو امام گرانقدر، حضرت هادى و عـسـكـرى عـليـهماالسلام بشمار مى رفتند، موجود بودند و برخى از آنان كتابهاى متعددى نوشته و در آنها روايات متنوع و مقررات دينى را گرد آورده بودند و خانه هاى شيعيان از اين كتابهاى ارزشمند پر بود كه به هنگام نياز، بدان روايات مراجعه مى كردند.
عـلاوه بـر ايـن ، انـبـوهـى از يـاران امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نيز، پيش از اين مـحـدثـان و مـؤ لفـان ، كـتـابـهـاى بـسـيـارى را كـه شـمـار آنـهـا از 400 عـدد فـراتر و اصـول ((چـهـارصـدگـانه )) يا ((اءربعاة )) ناميده مى شد، به رشته تحرير درآورده بـودنـد كـه اگـر چـه تـمـامـى آنـهـا مـوجـود نبود، اما بسيارى از آنها در صورت لزوم در دسترس علاقمندان و مورد بهره بردارى قرار مى گرفت .
در مورد مسايل و رويدادهاى جديدى كه روايت خاصى در مورد آنان نبود تا آن را تبيين كنند، حـضـرت مـهـدى عـليه السلام به مردم دستور داد به محدثان و فقيهانى رجوع نمايند كه داراى قـدرت اسـتـخراج مقررات اسلامى و داراى توانايى استنباط احكام شرعى از قواعد و اصـول عـامـه هـسـتند، همان قواعد و اصول ادله اى كه از قرآن و روايات صحيح و استوار، دريافت مى گردد.
و بـديـن وسـيـله ، آن حـضـرت ، خـط جـديـدى در پـاسـخـگـويـى بـه مـسـايـل فـقـهى و حقوقى را براى شيعيانش از راه رهبرى و مرجعيت دينى كه در چهره اسلام شناسان و فقيهان و راويان احاديث اهل بيت تجسم مى يافت ، گشود.
مـفـهـوم ايـن سـخـن ، هـرگـز عـقب نشينى و كناره گيرى حضرت مهدى عليه السلام از مركز رهبرى امت و تصرف در جهان با بريدن او از رخدادهاى مربوط به جامعه ها و كشورها و يا انـقـراض نظام امامت نيست ؛ بلكه بدان مفهوم است كه نظام مترقى و عادلانه امامت معصوم تا فـرجـام تـاريـخ و پـايـان جـهـان ، امـتـداد خـواهـد يـافـت ، چـرا كـه نـظـام امـامـت يـك نـظام زوال نـاپـذيـر خـدايـى اسـت ، خواه در جامعه حاكم باشد و رهبرى و هدايت جامعه را به كف داشته باشد و در امور و شئون آن دخالت نمايد، خواه از رهبرى و اداره جامعه ممنوع گشته و از سوى حكومتهاى غاصب و ستمكار، مورد فشار و سركوب قرار گيرد.
در ايـنـجـا سـؤ الى در ذهـن انـسـان پـايـدار مـى گردد و آن اينكه : ((با غيبت امام معصوم و سپردن رهبرى و مرجعيت دينى به فقهاى واجد شرايط مرجعيت ، ديگر چه ثمره و نتيجه اى از وجود امام غايب به جامعه مى رسد؟ و مردم چگونه مى توانند از وجود گرانمايه او بهره ور گردند؟))
پاسخ اين سؤ ال ، به خواست خدا، در ادامه بحث خواهد آمد.