بازگشت

معجزه استتار


برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني





--------------------------------------------------------------------------------





مـمـكـن است اين قدرت استتار و اختفا از برابر ديدگان را معجزه اى ، از معجزات حجت خـدا و ولى او امـام مـهدى عليه السلام بدانيم ، زيرا معجزه آن است كه ديگران از آوردن آن ناتوان باشند.

مـعـجـزه ، نـوعـى مـبـارزه طـلبـى بـا طـبـيـعـت نـيـز هـسـت و هـمـانـگـونـه كـه تـفـسـيـر و تـحـليل اعجاز در پرتو قوانين مادى و طبيعى ممكن نيست ، استتار و اختفاى وجود گرامى امام مـهـدى عـليـه السـلام نـيـز بـا ايـن مـفـهـوم و بـيـان ، از مـسـايـل مـعـنـوى و حقايق فراتر از جهان ماده و طبيعت است و آن حضرت در پرتو اين قدرت خدادادى مى تواند هرگاه اراده فرمود در برابر ديدگان ، ظاهر و آشكار گردد و هر گاه خواست نهان و ناپديد.

احـتـمـال ديـگر اين است كه : آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در ديدگان نظاره گر، به گـونـه اى تـاءثـيـر و تـصـرف نـمـايـد كـه آنـان نـتـوانـنـد جـمـال دلاراى او را بـنـگـرنـد و ايـن كـار از اوليـاى خـدا كه داراى قدرت تصرف در جهان آفرينش هستند، بعيد نيست .

از قـرآن كـريـم نـيـز مـى تـوان امـكـان اسـتـتار و اختفاى انسان از برابر ديدگان را، چه بصورت كوتاه مدت يا دراز مدت ، دريافت كرد، براى نمونه :

1ـ قرآن مى فرمايد:

((وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدّا فَأَغْشيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ .))(231)

يـعـنـى : و مـا در بـرابـر آنـان ديـوارى كـشـيـديم و در پشت سرشان (نيز) ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.

2ـ و مى فرمايد:

(( وَ إِذَا قَرَأْت الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَك وَ بَينَ الّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ حِجَاباً مّستُوراً. ))(232)

يـعنى : (اى پيامبر) به هنگامى كه تو قرآن تلاوت نماييى ، ما ميان تو و آنانى كه به قيامت ايمان ندارند پرده اى ستبر قرار مى دهيم .

3ـ و نيز در داستان سامرى ، مى فرمايد:

(( قَالَ بَصرْت بِمَا لَمْ يَبْصرُوا بِهِ فَقَبَضت قَبْضةً مِّنْ أَثَرِ الرّسولِ فَنَبَذْتُهَا ... .))(233)

يـعنى : سامرى گفت : من چيزى بديدم كه آنان نمى ديدند، مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده خدا بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم .. .

ايـن سه آيه از قرآن شريف ، نشانگر اين واقعيت است كه : امكان دارد موجودى يا انسانى ، حـاضـر و زنـده بـاشـد و در هـمان حال ديده نشود كه اينك هر كدام از آيات را بررسى مى كنيم .

تحليل آيه اول

در مـورد آيـه نخست ، مفسرين از ((عبدالله بن مسعود)) روايت كرده اند كه : حق ستيزان قـريـش بـر درب خـانه پيامبر(ص ) گرد آمدند تا با او درگير شوند آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گرديد و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد و آنان با اينكه حاضر بودند آن حضرت را نديدند.

و نيز از ((ابن عباس )) آورده اند كه : قريش بر درب خانه پيامبر(ص ) اجتماع نمودند و گـفـتـد: ((اگـر مـحـمد بخواهد داخل خانه شود، همگى بصورت يك پارچه بر ضد او بپا خواهيم خواست .))

امـا پيامبر گرامى (ص ) وارد شد و خدا در برابر ديدگان و پشت سر آنان ديوارى قرار داد كـه آنـان پـيامبر(ص ) را نديدند. پيامبر نماز خواند و به خانه بازگشت و مشتى خاك بـر سـر و روى آنـان پـاشـيد و آنان آن وجود گرانمايه را نديدند. هنگامى كه پيامبر از آنـجـا گـذشـت ، قريش خاك و گرد و غبار را كه در هوا پراكند بود ديدند و گفتند: ((اين همان سحر و جادوى ((ابن ابى كبشه )) (234) يعنى محمد(ص ) است .)) (235)

طـبـرى ، در تـفـسـيـر آيـه مـبـاركـه روايـتـى آورده اسـت كـه : ابـوجـهـل گـفـت : ((اگـر مـحـمـد را بـبـيـنـم ، چـنـيـن و چنان مى كنم )) كه اين آيه شريفه نازل گرديد:

((إِنّا جَعَلْنَا فى أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِىَ إِلى الأَذْقَانِ فَهُم مّقْمَحُونَ وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدّا ... .))(236)

يـعـنـى : ما در گردنهاى آنان غلهايى قرار داديم ، از اين رو، سرهايشان بسوى بالاست و نـمـى تـوانـنـد پـايين بياورند. و ما در برابر آنان ، ديوارى كشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.

عكرمه كه اين روايت را آورده است مى گويد: پس از فرود آمدن اين آيه شريفه قريش به ابـوجـهـل مـى گـفـتد: ((اين محمد است )) اما او، آن وجود گرانمايه را نمى ديد و مرتب مى گفت : ((كو؟ كجا؟...محمد كجاست ؟))(237)

نگرشى بر آيه دوم در پرتو روايات

در تـفـسـيـر ايـن آيـه مـبـاركـه آمـده اسـت كـه منظور از: ((الذين لا يؤ منون بلاخرة )). عـبـارتـنـد از: ((ابـوسـفـيـان ))، ((نـضـربـن حـرث ))، ((ابوجهل )) و ((ام جميل )) همسر ابوجهل كه نسبت به پيامبر(ص ) شرارت مى كردند و خداوند پيامبر(ص ) را به هنگام تلاوت قرآن از برابر ديدگان آنان پوشيده مى داشت . آنان به سراغ حضرت مى آمدند و از كناش مى گذشتند اما او را نمى ديدند.

نـكته اى كه در اينجا جلب نظر مى كند و انسان را به شگفتى وامى دارد اين است كه قرآن مى فرمايد: ((حجابا مستورا)) پرده اى نهان و ناپيدا!

چـرا مـمـكن است انسان در پس پرده اى باشد و ديگران با وجود ديدن آن پرده ناپيدا او را نبينند، اما اينجا قرآن بر اين نكته رهنمون است كه پيامبر(ص ) را در پس پرده اى مصون و محفوظ نگاه مى داشت كه دشمنان شرارت پيشه نه پيامبر(ص ) را مى ديدند و نه آن پرده را، گويى هر دو بكلى از نظر آنان پوشيده بود.

نـكـتـه ديـگرى كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه واژه ((جعلنا)) در هر دو آيه نـشـانگر قدرت بى كران خداست و بيانگر اين واقعيت كه ما در برابرشان ديوارى قرار داديم ... .

و يـا ايـنـكـه : مـا، ميان تو اى پيامبر و كسانى كه ايمان به قيامت ندارند، حجابى ناپيدا افكنديم ... كه در هر دو آيه به قدرت الهى تاءكيد دارد.

آيه سوم

در آيـه شـريفه ، سخن از گفتگويى است كه ميان موسى عليه السلام با سامرى ، آن گوساله ساز منحرف ، جريان يافته است كه قرآن اينگونه از آن گزارش مى دهد:

((فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسداً لّهُ خُوَارٌ.))(238)

يـعـنـى : و سـامـرى بـراى بـنى اسرائيل تنديس گوساله اى را ساخت كه نعره گاوان را داشت ... .

موسى عليه السلام از او پرسيد كه :

((... قَالَ فَمَا خَطبُك يا سامِرِى قَالَ بَصرْت بِمَا لَمْ يَبْصرُوا بِهِ فَقَبَضت قَبْضةً مِّنْ أَثَرِ الرّسولِ فَنَبَذْتُهَا ...))(239)

يعنى ((و تو اى سامرى ! اين چه كارى بود كه كردى ؟))

او پـاسـخ مى دهد كه : ((من چيزى ديدم آنها نمى ديدند، من مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر بى روح افكندم ... .

مـفـسـريـن در ايـن مـورد آورده انـد كـه : ((سـامـرى ، جـبـرئيـل را در شـكـل انـسـانى ديد كه پياده يا بر مركبى از مركبهاى بهشتى سوار است و پـيـام خدا و وحى او را بر موسى عليه السلام آورده است ، در اين هنگام كفى از خاك اثر و نـقش ‍ پاى او را برداشت و آن را بر آن پيكر بى روح افكند كه بر اثر آن ، حيات در آن اسكلت بى جان ، پديد آمد.))

بـعبارت ديگر: منظور مفسرين اين است كه ((سامرى )) فرشته وحى را در حالى ديد كه هـيـچ كـس از بـنى اسرائيل كه حاضر بودند، نديدند و هدف ما از ترسيم اين آيه مباركه اين است كه در نگرش قرآنى ممكن است پديده و موجودى چون ، فرشته وحى ، براى انبوه ديـدگـان ، مـخـفـى و نـاپـيـدا بـاشـد و بـراى بـرخـى در هـمـان حال و هوا آشكار و ديدنى .