دومين سفير خاص
برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني
--------------------------------------------------------------------------------
دومين نايب خاص حضرت مهدى (عليه السلام ) در عصر غيبت كوتاه مدتش ، ((محمدبن عـثـمـان )) بود. او كينه اش ابوجعفر و به لقب ((عمرى ))، ((عسكرى )) و ((زيات )) خوانده مى شد.
از بـهره ها و نعمتهاى بزرگ جناب ((عثمان بن سعيد)) در زندگى پر افتخارش از جمله ايـن بـود كـه خـداوند فرزند شايسته اى به او روزى ساخت كه در ويژگيها و امتيازات و فضايل اخلاقى ، بسان پدر بود.
و در صـفـحـات گـذشـتـه تـرسـيـم گرديد كه حضرت عسكرى (عليه السلام ) تصريح فرمود كه : ((عمرى و فرزندش ، هر دو مورد اعتماد ما هستند.))
و نيز فرموده : ((پسرش محمد، وكيل پسرم ، مهدى شما، خواهد بود.))
گزينش سفير دوم ، از اين رو بود كه حضرت مهدى (عليه السلام ) ((محمد)) را به جاى پـدر بـرگـزيد تا همان نقش حساس و اساسى را كه پدرش در دوران پر افتخارش به عـهـده داشـت ايـفـا كـنـد و طـى نـامه هاى متعددى به بزرگان شيعه ، به همه اطلاع داد كه ((محمد)) را به عنوان نايب دوم ، برگزيده است .
از جـمـله ايـن نـامـه هـا، نـامـه مباركى است كه آن گرامى به ((محمد بن ابراهيم مهزيار)) مرقوم داشته است كه از جمله مرقوم مى فرمايد:
((والابن (وقاه الله ) لم يزل ثقتنا فى حياة الاب (رضى الله عنه و ارضاه و نضر وجـهـه ) يـجـرى عـنـدنـا مـجـراه ويـسـد مـسـده و عـن امـرنـا يـاءمـر الابـن و بـه يعمل ، تولاه الله فانته الى قوله ....)) (270)
يعنى :
پسر جناب ((عثمان بن سعيد))، ((محمد))، كه خداى نگاهدار او باد! همچنان به انجام مسئوليت خطير او همت مى گمارد و جاى خالى او را در خدمت به حق و عدالت ، پر مى كند. او نـيـز چـون پـدرش كـه خـداى از او راضـى بـاد!... دسـتـورات مـا را بـيـان مى كند و بدان عـمـل مـى نـمـايـد، خـداى او را دوسـت بـدارد. از ايـن رو سـخـن او را بـشـنـو و اوامـر او را امتثال نما!...
جـنـاب ((مـحـمـد بن عثمان )) با دريافت نامه اى كه حضرت مهدى (عليه السلام ) در آن ، رحـلت پـدرش را بـه او تـسـليـت فـرمـوده بود، برگ زرين ديگرى بر دفتر افتخارات خويش افزون ساخت كه در آن نامه مبارك از جمله آمده است :
((انـالله و انـا اليه راجعون ، تسليما لامره و رضاءا بقضائه ، عاض ابوك سعيدا ومـات حـمـيـدا، فـرحـمـه الله و الحـقـه بـاءوليـائه و مـواليـه (عـليـه السـلام ) فـلم يـزل مـجـتـهـدا فـى اءمـرهـم ، سـاعـيـا فـيـمـا يـقـربـه الى الله (عزوجل ) واليهم ، نضر الله وجهه و اءقاله عثرته ....
اءجـزل الله لك الثـواب و اءحـسـن لك العـزاء، رزنـت ورزئنـا و اوحـشك فراقه و اءوحشنا، فسره الله منقلبه .
كـان مـن كـمـال سـعـادتـه اءن رزقـه الله تـعـالى ولدا مثلك ، يخلفه من بعده و يقوم مقامه باءمره و يترحم عليه .
و اءقـول ، الحـمـدلله ، فـان الانـفس طيبة بمكانك و ما جعله الله تعالى فيك وعندك اءعانك الله و قـواك و عـضـدك و وفـقـك و كـان لك وليـا و حافظا و راعيا و كافيا و معينا.)) (271)
يـعـنـى : هـمـه ما از آن خدا هستيم و همگى بى ترديد بسوى او باز مى گرديم . ما تسليم فرمان او و راضى به داورى و فرمان و تقدير او هستيم .
پـدرت ، سـعـادتـمندانه زيست و ستوده و شايسته از جهان رخت بربست . رحمت و بخشايش خدا بر او باد و خداوند او را به اولياى خويش ملحق سازد!
او همواره در انجام دستورات پيشوايان و سروران خويش ، كوشا بود و در كارهايى كه او را بـه خـدا و اوليـاى او نـزديك سازد، كوشش خستگى ناپذيرى داشت ، خداوند روح او را شاد و چهره اش را درخشان سازد و او را بيامرزد.
خـداونـد پـاداش و ثـواب تـو را افـزون گـردانـد و در ايـن مـصيبت به تو شكيبايى نيكو ارزنى دارد.
مـحـمـد! تو اينك در رحلت پدر داغدار و مصيبت زده اى و ما هم اندوهگين . فراق پدرت براى تو وحشتناك بود و براى ما اندوهبار. خداوند او را در بازگشتگاه خود شادش گرداند.
از كـمـال نيكبختى او اين است كه خداوند فرزندى چون تو به وى روزى ساخت كه پس از مرگ او بماند و جانشين او گردد و براى پدر طلب آمرزش نمايد.
بـر ايـن نـعمت ، خداى را سپاس ، چرا كه دلهاى شيعيان ما به وجود تو و به آنچه خدا در شـخـصـيـت تـو و نزد تو قرار داده است ، شادمانند. خدا ياريت كند و به تو نيرو و اقتدار بـخـشـد و پـشتيبانيت كند و در كارها، به تو توفيق ارزانى دارد و نگهبان ، حافظ، كفايت كننده امور و يار و ياورت باشد!
شگفتا؟!
شـمـا خـوانـنـده گرامى ! به نامه گرانقدر حضرت مهدى (عليه السلام ) به محمد بن عـثمان يك بار ديگر بنگريد، براستى كه قلم ناتوانتر از آن است كه نشانه هاى مباهات و افـتخارى را كه امام عصر (عليه السلام ) در اين مرقوم مبارك ، به اين پدر و پسر پر افتخار، عنايت فرموده است بر شمارد و آنگونه كه مى بايد ترسيم كند.
هـر واژه اى از انـبـوه واژهـاى ايـن نـامـه ، سـتـايـش عـطـرآگـيـن و نـشـانـى رفيع و بلند و پـرافـتـخـار اسـت كـه اگـر مـردى در زنـدگـى خـويـش بـه يـكـى از آنها كامياب گردد و نـايـل آيـد بـراسـتـى زيـبنده است كه سرفرازانه سر برافرازد و مباهات كند و بر خود ببالد و بگويد: ((هان اى جهانيان ! آيا چو منى هست ؟ نظير من كيست ؟))
شـگـفـتا! آخر چگونه اين همه افتخارات و ارزشهايى كه گرانبهاتر و پر ارزشتر از هر چـيـز نـفـيـس و ارزشـمـنـدى است ، كه در وجود جناب عثمان بن سعيد و فرزند خلف او، محمد گرد آمد؟ گوارا باد بر آن دو اين افتخار و نيكبختى دنيا و آخرت !
جـنـاب مـحـمد بن عثمان ، بسان پدرش سفير و رابط ميان حضرت مهدى (عليه السلام ) با تـمـامـى شـيـعـيان آن حضرت بود، چه شيعيانى كه در عراق مى زيستند و چه دوستداران و ارادتـمـنـدانـى كـه از قـم و ديگر شهرهاى اسلامى در پى محبوب و امام خويش بودند و از سفير و نايب خاص او، سراغ او را مى گرفتند.
و همانگونه كه گذشت ، محل خدمت و سفارت او نيز در بغداد بود.
روشـن اسـت كـه آن جـنـاب وظـايـف و مسئوليتهايى را كه بر دوش داشت در جوى از كتمان و تـقـيـه و رازدارى انـجـام داد. او امـوال و حـقوق شرعى را از شيعيان دريافت مى داشت و به صـورت نـهانى همه را به حضرت مهدى (عليه السلام ) تقديم مى داشت و يا به گونه اى كه او مقرر مى فرمود به مصرف مى رسانيد.
امـا ايـنـكـه چـگـونـه و بـه چـه صـورتى اموال را به آن گرامى تقديم مى كرد موضوع روشنى است و از هر جهت با ابهام پيچيده است .
آن جـنـاب بـارهـا بـه شـايـستگان خبر داد كه پس از رحلتش ((حسين بن روح نوبختى )) بجاى او منصوب شده و انجام وظيفه خواهد كرد.