بازگشت

نخستين سفير


برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني





--------------------------------------------------------------------------------





نـام بـلنـد آوازه نـخـسـتين سفير امام مهدى (عليه السلام ) ((عثمان بن سعيد)) بود و كـيـنـه اش ((ابـو عـمـرو)) و لقـبهاى پر افتخارش عبارتند از: ((عمرى )) ((اسدى )) ((عسكرى )) ((سمان )) ((زيات )).

دليل سه لقب ، از پنچ لقب ، روشن است كه انتساب به بنى اسد و منطقه نظامى سامرا و خـانـوادگـى اسـت ، امـا دو لقـب ديـگر بدان جهت به او داده شد كه در آن جو وحشت و ترور حاكميت استبداد عباسى ، به منظور تقيه و پوشش داده به سفارت خويش از جانب امام عصر (عليه السلام ) تجارت روغن مى نمود و آن مسئوليت خطير را در اين پوشش ‍ به انجام مى رسـانـيـد. شـيـعـيان به سوى او مى رفتند و اموال ، حقوق ، نامه ها و پرسشهاى خويش از دوازدهـمـيـن امـام نـور (عـليـه السـلام ) را، بـه او تـحـويـل مى دادند و آن مرد با درايت و پر شهامت و اخلاص ، آنها را به گونه اى خاص ، گـاه بـا قـرار دادن در ظـرفـهـا و پـوسـتـهـاى مـخـصـوص حمل آب و روغن ، به سوى حضرت مهدى (عليه السلام ) مى فرستاد تا دشمن و جاسوسان پى نبرند.

او افـتـخـار خـدمـت به امام هادى (عليه السلام ) را نيز در پرونده زندگى شايسته خويش داشت و از يازده سالگى به اين افتخار نائل آمد و اين نشانگر اوج هوشمندى ، خردمندى ، رشـد فـكـرى ايـن نـوجـوان و ديـگـر ويژگيهاى او همچون : عدالت ؛ امانتدارى ، درستى و شـايـسـتـگـى او اسـت و راسـتـى كه : ((خداوند هر كس را خواست به لطف خويش ‍ مفتخر مى سازد.))

((احمدبن اسحاق )) كه از فرزانگان است آورده است كه : از حضرت هادى (عليه السلام ) پـرسـيدم : ((سالارم ! با چه كسى رابطه برقرار كنم و از چه كسى تعاليم و پيامهاى شما را بگيرم و گفتار چه كسى را بپذيرم ؟))

امام هادى (عليه السلام ) فرمود:

((العـمـرى ثـقـتـى ، فـمـا ادى اليـك عـنـى فـعـنـى يـؤ دى و مال قال لك عنى فعنى يقول ، فاسمع له واطع ، فانه الثقة المامون .)) (264)

يعنى :

((عمرى )) مورد اعتماد من است ، هر آنچه از من بسوى شمار آورد از ما آورده است و آنچه از من گفت براستى از من مى گويد. پس ، بشنو و اطاعت كن ! چرا كه امين و مورد اعتماد است .

((عـمـرى )) ايـن فـرزانـه روزگـار، پـس از شـهـادت حـضـرت هادى (عليه السلام ) به افتخار ديگرى مفتخر گرديد و نمايندگى و وكالت خاص حضرت عسكرى (عليه السلام ) را، خداوند روزى او ساخت .

از امام عسكرى آورده اند كه به جناب احمدبن اسحاق فرمود:

((العمرى وابنه . ثقتان ، فما اديا اليك عنى فعنى يؤ ديان و ما قالا لك فعنى يقولان فاسمع لهما واءطعهما، فانهما الثقتان المامونان .)) (265)

يعنى :

عـمـرى و پـسـرش هـر دو ثـقـه و مـورد اعـتمادند، هر آنچه از سوى من براى تو آوردند ترديد مكن كه از سوى ماست و هر چه مى گويند از جانب ماست . بنابراين سخنان آن دو را بشنو و پيروى آنان نما و بدان كه هر دو امين و مورد اعتمادند.

حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام ) نـامـه اى طـولانـى بـه ((اسـحـاق بـن اسـمـاعـيـل نـيـشـابورى )) مرقوم داشته اند، فرازى از آن نامه در مورد جناب ((عثمان بن سعيد عمرى )) است كه مى فرمايد:

((... فـلا تـخـرجن من البلدة حتى تلقى العمرى (رضى الله عنه برضاى عنه ) و تـسـلم عـليـه و تـعـرفـه و يـعـرفـك ، فـانـه الطـاهـر الامـيـن ، العـفـيـف ، القـريـب مـنـا و الينا....)) (266)

يعنى :

شما از شهرك حركت نكن تا با ((عمرى )) ملاقات كنى و بر او سلام نمايى ، هم تو او را بـشـناسى و هم شما را، چرا كه او شخصيتى پاك و امين و عفيف و به ما خاندان وحى و رسالت ، بسيار نزديك است .

و نيز از محمدبن اسماعيل و على بن عبدالله سجستانى آورده اند كه :

مـا دو نـفـر در سـامـرا به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام ) شرفياب شديم و در هـمان هنگام گروهى از دوستداران و شيعيان آن حضرت در خدمتش بودند كه ((بدر)) يكى از كـارگـزاران بـيـت رفـيـع امـامت وارد اطاق شد و گفت : ((سالار من ! گروهى درب خانه هستند كه گرد و غبار سفر بر سر و چهره دارند.))

حضرت عسكرى (عليه السلام ) به حاضران فرمود:

((ايـنـان دسـته اى از شيعيان ما از ((يمن )) هستند...)) تا به ((بدر)) فرمود: ((برو عثمان بن سعيد عمرى را بياور!))

طولى نكشيد كه ((عمرى )) آمد و حضرت عسكرى (عليه السلام ) به او فرمود:

((امـضـن يـا عـثـمـان ! فـانـك الوكـيـل والثـقـة المـامـون عـلى مـال الله واقـبـض مـن هـولاء النـفـر اليـمـنـيـيـن مـاحـمـلوه مـن المال ...))

يعنى :

عـثـمـان بـن سـعـيـد! شـمـا وكـيـل مـن هـسـتـى و مـردى امـيـن و مـورد اعـتـمـاد بـر امـوال خـدا، بـرو از ايـن گـروه كـه از ((يـمـن )) آمـده انـد و امـوالى آورده انـد تحويل بگير...

آنـگـاه مـا گـفـتـيـم : ((سـالار مـا! سوگند كه عثمان بن سعيد از بهترين شيعيان شماست ، تـقـاضـا مـى كـنـيـم ديـدگـاه خـود را در مـورد مـوقـعـيـت او بـيـان فـرمـايـيـد. آيـا او وكيل و نماينده و مورد اعتماد شما در دريافت اموال هست يا نه ؟

حضرت عسكرى (عليه السلام ) فرمود:

((نـعـم ... واشـهـدوا عـلى ان عـثـمـان بـن سـعـيـد العـمـرى وكيلى و ان ابنه محمدا وكيل ابنى مهديكم .)) (267)

يعنى :

آرى ! شـاهـد بـاشـيـد كـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى ، وكيل من است و پسرش محمد بن عثمان ، وكيل پسرم مهدى شما (امت پيامبر) است .

و نـيـز از گـروهـى از شـيـعـيان روايت شده است كه : ما بطور گروهى به محضر حضرت عسكرى (عليه السلام ) شرفياب شديم تا از حجت خدا پس از آن جناب بپرسيم ، در حالى كـه 40 نفر در مجلس حضور داشت ، ((عثمان بن سعيد عمرى )) بپاخاست و گفت : ((پسر پيامبر! از موضوعى بزرگ مى خواهم بپرسم كه شما از من بدان آگاه ترى .))

امام عسكرى برخاست و فرمود: ((بگويم براى چه اينجا گرد آمده ايد؟))

گفتيم : ((آرى ! اى پسر پيامبر!))

فـرمـود: ((آمـده ايـد از امـام راسـتـيـن پـس از مـن سـؤ ال كنيد.))

پاسخ داديم : ((آرى !))

در ايـن هـنـگـام بـه دسـتور امام عسكرى (عليه السلام ) پسرى همانند پاره ماه وارد شد كه شـبـيـه تـريـن مـردم به امام عسكرى (عليه السلام ) بود و امام (عليه السلام ) خطاب به گروه فرمود:

((هـذا امـامـكـم مـن بـعـدى و خـليـفتى عليكم اطيعوه و لاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اءديانكم .

اءلا! وانـكـم لا تـرونـه بـعد يومكم هذا حتى يتم له عمر، فاقبلوا من عثمان ما يقوله و انتهوا الى اءمره واقبلوا قوله ....)) (268)

يعنى :

ايـن امـام شـمـا مـردم پس از من و جانشين من ، در ميان شماست . از او اطاعت كنيد و پس از من پراكنده مشويد كه در دينتان به هلاكت خواهيد رسيد.

بـهـوش بـاشـيـد كـه امـروز به بعد، ديگر تا پايان دوران (غمبار) غيبتش ، او را نخواهيد ديد، از اين رو آنچه عثمان بن سعيد از او براى شما خبر آورد، بپذيريد و از هشدار او باز ايستيد و گفتارش را قبول كنيد.

و نـيـز در بحث ولادت حضرت مهدى (عليه السلام ) آورديم كه امام عسكرى (عليه السلام ) پـس از ولادت فـرزنـدش ، بـه عـثـمـان بـن سـعـيـد عـمـرى دسـتـور داد كـه هـزاران رطل گوشت و نان بخرد و در ميان تهيدستان تقسيم نمايد و تعدادى گوسفند به سلامتى حضرت مهدى (عليه السلام ) عقيقه نمايد.

جناب عثمان بن سعيد در بغداد مى زيست و به شهر تاريخى سامرا به منظور ديدار دو امام گرانمايه حضرت هادى و عسكرى (عليه السلام ) بسيار سفر مى كرد. از برخى روايات دريـافـت مـى گـردد كـه جـنـاب ((عـمـرى )) در مـراسـم غـسـل و كـفـن و دفـن حـضـرت عـسـكـرى (عـليـه السـلام ) حـضـور داشـت ، امـا مـبـاشـر غـسـل ، حـضـرت مـهـدى (عـليـه السلام ) بود چرا كه امام معصوم را جز امام و معصوم ديگر، غـسـل نـمـى دهـد. ايـن عـقـيـده اسـتـوار مـاسـت ، گـرچـه تـاريـخ در مـورد غسل دادن حضرت مهدى (عليه السلام ) بر پيكر پاك پدرش ، از بيان حقيقت كوتاهى كرده است .

پـس از رحـلت امـام يـازدهم ، حضرت مهدى (عليه السلام ) جناب عمرى را در وكالت ابقا و به سفارت خويش ‍ برگزيد. بر اين اساس است كه او نخستين سفير و نايب محبوب دلها، رابـط مـيـان او و شـيـعـيـان و دوسـتـانـش در رسـانـيـدن نـامـه هـا و مـسـايل و حل مشكلات آنهاست و شماره ديدارها و افتخار تشرف او به پيشگاه حضرت مهدى (عليه السلام ) و چگونگى ديدارها و اندازه ملاقاتهاى او را كه روزانه ، هفتگى ، ماهانه و يا براساس شرايط و نياز، صورت مى گرفته است ، اينها را فقط خدا مى داند. تنها او مـى دانـد كـه جـنـاب عمرى در روزگارى كه ميليونها شيعه از افتخار ديدار يار و توفيق زيارت آن گرامى محروم بودند، چقدر به زيارت او مفتخر گشته است .

آرى ! امانتدارى و مصلحت ، او را ملتزم مى ساخت كه اين راز را براى مردم آشكار نسازد تا با صاحبش بماند و دفن گردد، يا خبر برخى از ديدارها، پس از رحلت او آشكار گردد.

براى نمونه

در روايت است كه عبدالله بن جعفر با جناب عمرى ، پس از رحلت حضرت عسكرى (عليه السـلام ) مـلاقات كرد و ضمن سوگند دادن به او گفت : ((تو را به حرمت حق و به حرمت دو امـام گـرانـمـايـه ، حـضـرت هـادى و عـسـكـرى كه تو را مورد اعتماد خويش مى شناختند، سوگندت مى دهم كه بگويى ، آيا فرزند حضرت عسكرى ، صاحب الزمان را ديده اى ؟))

جناب ((عمرى )) سخت گريست و در برابر اصرار بسيار او، از او پيمان گرفت كه تا او در قيد حيات است به كسى نگويد. آنگاه فرمود: ((آرى ! آن محبوب دلها را بسيار ديده ام ....))(269)

كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : ((عـمـرى )) از نـوابـغ روزگـار بـود، هـم در مـيـدان تـعـقـل و تـفـكـر و هـم در ديـگـر مـيـدانـهـا، بـايـد امـتـيازات خاص او همچون تقوا پيشگى ، پرهيزكارى ، امانت و ديگر ارزشها و ويژگيهايى را كه او را به مقام والاى نيابت عامه و خـاصـه اوج بـخشيد، اينها را نيز بر نبوغ فكرى و عقلى او افزود و گفت : ((گوارا باد بر صاحبان نعمت ، نعمتهايشان !))

آرى ! او از جـوانـى و پـيـش از آن ، بـه افـتـخـار سـعادت و شرافت خدمت امامان نور (عليه السلام ) نايل آمد و تا آخرين لحظات زندگى غرق در اين نيكبختى و افتخار بود.

تـرديـدى نيست كه سه امام گرانقدر، او را پس از آزمايش به اين مسئوليت خطير و جايگاه رفيع برگزيدند، چرا كه ويژگيهاى لازم را در او يافتند و حضرت مهدى (عليه السلام ) به او دستور داد فرزندش ((محمد بن عثمان )) را پس از خود بجاى خويش نصب كند تا كارها را سر و سامان دهد و نقش حساس پدر را ايفا نمايد.