فلسفه غيبت در آثار كلامي پس از شيخ طوسي
پس از عصر شيخ طوسى ، با كرسى نشستن باور به امام غايب و جا افتادن فلسفه غيبت ، بحث از غيبت و فلسفه آن ، فروكش كرد و به عنوان يك تفكر قابل دفاع در ضمير شيعه باقى ماند و مخالفان فكرى شيعه نيز، كمتر به آن پرداختند. به همين دليل ، در آثار كلامى پس از شيخ طوسى ، كمتر به نكات تازه اى بر مى خوريم .
امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى ، از اعلام قرن ششم ، نويسنده كتاب اعلام الورى باعلام الهدى و كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى (636 - 699 ه - .ق .) صاحب قواعد المرام فى علم الكلام ، در فلسفه غيبت همان نظريات سازمان يافته شيخ مفيد، سيد مرتضى و شيخ طوسى را به گونه خلاصه ، در آثار خود آوردند(664) .
خواجه نصيرالدين طوسى ، سر آمد متكلمان و متفكران شيعى قرن هفتم ، اشاره اى به اين موضوع كرده است .
او، مى نويسد:
((غيبت نمى تواند ناشى از اراده خدا، يا اراده امام زمان باشد، بلكه بايد سبب غيبت امام را در اعمال مكلفان ، كه سبب ترس و پيروى نكردن است ، جست و ظهور وقتى واجب خواهد شد كه سبب غيبت از بين برود(665) .))
خواجه نصيرالدين طوسى ، در آثار ديگر خود، از جمله تلخيص المحصل و تجريد العقايد، به فلسفه غيبت نپرداخته است .
او، كه در آغاز جوانى در نيشابور به تكميل تحصيلات خود اشتغال داشت ، شاهد هجوم لشكريان چنگيز به خاك خراسان بود، تا 57 سالگى ، ناگزير با اسماعيليان الموت همكارى مى كرد و پس از آن ، به دربار هلاكو انتقال يافت و در راءس مخروط تصميم گيرنده مسائل سياسى و فرهنگى امپراتورى وسيع هلاكوخان قرار گرفت . علاقه ايشان به تحكيم حساب شده موقعيت تشيع و رونق عقايد اماميه ، موجب گرديد، تا كمتر به اين امر روى آورد. حتى علامه حلى (648 - 726 ه - .ق ) شارح خواجه نيز، به پيروى از وى ، در كشف المراد، به اين مساءله اشاره نكرده است . هر چند مقداد بن عبدالله سيورى معروف به فاضل مقداد (م : 836 ه - .ق ) در كتاب خود: النافع يوم الحشر فى شرح باب الحادى عشر و ابوالفتح بن مخدوم الحسين العربشاهى (م : 976 ه - .ق .) از احفاد مير سيد شريف جرجانى ، صاحب مفتاح الباب ، در شرح باب حادى عشر و از معاصران علامه ، حاجى ميرزا محمد على حسينى شهرستانى ، در كتاب الجامع فى ترجمة النافع فى شرح باب حادى عشر، به عنوان شارحان آثار خواجه ، فلسفه غيبت را به اختصار، مورد بحث قرار داده اند و سخنان آنان همان چيزهايى است كه در سده هاى سوم و چهارم و پنجم ، بارها و بارها در منابع عمده كلام شيعى و مجموعه هاى روايى آمده است (666) .