پيوند غيبت و قاعده لطف
شاگرد سيد مرتضى ، شيخ طوسى ، (460 - 385 ه ق ) پيش از آن كه از طرف خليفه ، القائم بامرالله ، بر كرسى كلام تكيه بزند، پس از ورود به بغداد، در محضر شيخ مفيد به كسب دانش پرداخت و پس از مرگ شيخ مفيد، در سال 413 شاگردى سيد مرتضى را اختيار كرد و در مجموع ، 28 سال از عمر خود را با اين نابغه بزرگ سپرى كرد و در علوم اسلامى جايگاهى ويژه يافت و در محيط علمى آن روز بغداد، توانست فلسفه غيبت را با اسلوبى بسيار قويم و منطقى ، براى مخالفان قابل فهم سازد. بخصوص در بخش اعظم عصر وى ، سياست دولت عباسى كه از بدو تاءسيس به دست افرادى غير نژاد عرب تشكيل شده بود، اقتضا مى كرد تا همه فرقه ها آزاد باشند و هر كسى بتواند و به طور آزاد، عقايد خود را به بحث بگذارد.
شيخ طوسى ، پيش از تاليف الغيبه ، كتاب الشافى فى الامامة سيد مرتضى را تخليص كرد و آن را تخليص الشافى ناميد. (656) در دو جا، از فلسفه و علت غيبت بحث كرد: يكى اوايل جلد اول و ديگرى آخرين فصل جلد چهارم عمده بحثهاى تخليص الشافى ، همان مباحثى است كه در المقنع فى الغيبه آورده شده است . (657)
شيخ طوسى ، علت پنهان شدن امام را، با استفاده از قاعده لطق و در نظر گرفتن آمادگى نداشتن مردمان ، يا بخشى از آن بررسى مى كند.
او، دو فرض براى مساله در نظر مى گيرد:
((1. علت پنهان شدن در همه مكلفان وجود دارد و اختصاص به فرد مشخصى ندارد. با اين تفاوت يك سطح و يك نوع نيست . انگيزه پنهان شدن از دشمنان غير از انگيزه پنهان شدن از اولياى آن است . دليل ظاهر نشدن امام براى دشمنان ، چيزى جز ستمكارى و عزم آنان در از ميان بردن امام نيست و سبب پنهان شدن از اولياء نياز به برهان ندارد؛ زيرا فرض اين است كه امام ، براى همه مكلفان لطف است ، و هرگاه لطف ، به وسيله علتى ، خارج از اختيار مكلف ، برداشته شد، تكليف از او ساقط است ، هر چند اين تكليف بر گردن ساير مكلفان باقى است .
شيخ طوسى ، امكان ظاهر شدن امام به برخى از اوليا را نفى نمى كند و به ديگران سفارش مى كند تا در رفع علت غيبت تمكن يابند، تا امام براى آنان ظاهر گردد و در يك كلمه ، مكلف بايد تقصير خود را تلافى كند. و اين تكليف به ما لايطاق نيست ، زيرا مكلف ، بايد قدرت تميز امور را داشته باشد. او، وقتى به اين قدرت دست يافت و ديد كه امام بر او ظاهر نمى شود، مى فهميد كه بايد سراغ سببى برود كه مانع ظهور اوست و در اين جست و جو خواهد فهميد كوتاهى از سوى خودش است . بنابراين ، از وقتى با تمام قدرت اجتهاد كرد، به تميز حق و باطل توانمند مى شود و در برابر حق تسليم مى گردد و كسى كه مى گويد من همه تلاش خود را كرده ام ، ولى به علم و اجتهاد دست نيافته ام ، پذيرفتنى نيست .
2. و اگر علت پنهان شدن دشمنان باشند، اين امر سبب اسقاط تكليف نخواهد شد، چون اگر لطف به فعل مكلف ، يا فعل غير او تعلق يابد و مكلف ، بداند حاصل نشده ، تكليف ساقط نخواهد شد و اسقاط تكليف واجب است . (658) ))
لطف چيزى است كه مكلف را براى انجام واجب ، برمى انگيزد و از قبح دورش مى كند. (659)
شيخ طوسى ، مردم را به دليل مهيا نكردن خود براى ديدار مهدى ، نكوهش مى كند(660) .
و عمل آنان را مانع اصلى در بهره گيرى از لطف مى داند:
((وجود امام ، لطف است و تصرف او در امور، لطف ديگر. خدا با ايجاد امام به لطف خود جامعه عمل پوشيد و فردى را كه براى اداره جامعه لازم است آفريد و حجت را بر مردم تمام كرد، تا اگر شايسته بودند، از وجودش بهره ببرند و بسط يد امام لطف ديگرى است كه به كوشش ما مربوط مى شود. تقويت قدرت نداشتن امام را مواردى ، در توان ماست . بنابراين ، ما مكلف به آن هستيم و قدرت نداشتن امام را بايد از چشم خود ببينيم (661) .))
او، سه مرحله را براى بسط يد امام لازم مى داند:
1. ايجاد امام از سوى خدا.
2. قيام امام براى امامت و رهبرى جامعه .
3. عزم مردمان بر تقويت او.
و نتيجه مى گيرد كه انجام مرحله سوم از مراحل بسط يد امام ، بر عهده ماست . ما بايد زمينه اقتدار او را فراهم سازيم (662) ، چون خدا خواسته ، تا تقويت او، به وسيله بشر صورت گيرد، نه فرشتگان (663) .