ضرورت تبيين عقلي غيبت
از عصر آشفتگى و حيرت كه رابطه ظاهرى و عينى شيعيان با امام خود بريده شده ، تبيين فلسفه غيبت با بهره گيرى از عقل و دلايل عقلى از اهميت ويژه اى برخوردار گرديد. براى بيشتر اماميه اين سؤ ال مطرح بود كه مهدى كجاست و تا چه زمانى در پرده غيبت خواهد ماند و علت غيبت چيست ؟
از توجيه هايى كه براى پديده غيبت امام رواج يافته بود بيان منسوب به خود امام است كه به اسحاق بن يعقوب كلينى نوشت :
((نياكانش ، همگى به ظاهر بيعت حاكمان خود را به گردن داشته اند اما او خود را مخفى ساخته تا با شمشير قيام كند و بيعت هيچ حاكم جورى را بر گردن نخواهد داشت .(619) ))
در واقع عصر غيبت عصر آمادگى براى سرنگونى حكومت ستم و بيداد است ولى اين سخنان چنانكه بايد مخالفان را قانع نمى ساخت و با اوج گيرى بحثهاى كلامى ، وجود مجموعه هاى روايى كلينى ، نعمانى و صدوق پاسخ گوى نياز روز نبود. ولى ابوسهل اسماعيل بن على نوبختى پيش از اين عصر از سده سوم ، فلسفه غيبت را بر اساس ديدگاه متكلمان بررسى كرده بود و از اين نظر پيشگام بحقهاى عقلى در حوزه فلسفه غيبت شمرده مى شود. پس از او علماى ديگر شيعه از او پيروى كردند. ابوالحسن محمد بن بشر سوسنجردى ابوالحسن على بن وصيف الناشى الاصغر (م : 365 - 27 ه - ق .) شيخ مفيد ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمانى (م : 336 - 413 ه - ق .) سيد اجل علم الهدى ابوالقاسم على بن حسين مرتضى (م : 436 355 ه - ق .) و شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (م : 46 - 385 ه - .ق .) همه با واسطه يا مستقيم از او دانش فرا گرفته اند.
با اين حال ابن نديم قول شاذى را درباره غيبت به ايشان نسبت داده و مى نويسد:
((ابوسهل اسماعيل بن على نوبخت درباره قائم آل محمد نظرياتى داشت و كسى بر او در اين سخنان پيشى نگرفته است .
وى مى گفت : من عقيده دارم محمد بن حسن امام بود و در غيبت از دنيا رفت و جانشين او در امامت در همان غيبت پسرش بود و همين ترتيب را ساير پسران پس از وى دارند تا زمانى كه امر خداوند ظهور او تعلق يابد.(620) ))
درستى اين سخنان بر ما روشن نيست ، زيرا افزون بر اينكه در هيچ يك از منابع شيعى به آن اشاره نشده است بخشى از كتاب التنبيه ابوسهل را كه شيخ صدوق در كمال الدين نقل مى كند با راءى صاحب نظران شيعى ، در خصوص غيبت تفاوتى ندارد.(621)
در زمان ابوسهل است كه حسين بن منصور حلاج بيضاوى ، صوفى معروف ، در مراكز عمده شيعه بويژه در قم و بغداد به تبليغ و انتشار آراء و عقايد خود پرداخت .
او، ابتدا خود را رسول امام غايب و دليل و باب آن حضرت معرفى مى كرد.
ابوسهل كه عقايد او را بر وفق اماميه نيافت به رد ديدگاههاى او همت كرد و طى دو مناظره رو در رو عامه را از او برگرداند.
آخرين مناظره حلاج و ابوسهل در حدد سالهاى 298 و 301 ه ق . در اهواز اتفاق افتاد.(622)