شماري از نشانه هاي حتمي و غير حتمي
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 1. خروج سفيانى
برگرفته از كتاب : چشم به راه مهدي
اينك ، شمارى از نشانه هاى را به بوته بررسى مى نهيم : نشانه هاى حتمى و غير حتمى .
خروج سفيانى
پيش از قيام قائم عليه السلام ، مردى از نسل ابوسفيان ، در منطقه شام ، خروج مى كند و با تظاهر به ديندارى ، گروه زيادى از مسلمانان را مى فريبد و به گرد خود، مى آورد و بخش گسترده اى از سرزمينهاى اسلام را به تصرف خويش در مى آورد و بر مناطق پنجگانه : شام ، حمص ، فلسطين ، اردن ، قنسرين (287) و منطقه عراق ، سيطره مى يابد و در كوفه و نجف ، به قتل عام شيعيان مى پردازد. و براى كشتن و يافتن آنها جايزه تعيين مى كند. (288)
سفيانى ، با اين كه از خبيث ترين و پليدترين مردمان است ، ولى همواره ذكر يارب يارب بر زبانش جارى است . (289)
حكومت دودمان بنى عباس به دست وى از هم گسسته مى شود.
وى ، آن گاه كه از ظهور مهدى عليه السلام با خبر مى گردد و با سپاهى عظيم به جنگ وى مى رود و در منطقه بيداء بين مكه و مدينه ، با سپاه امام عليه السلام برخورد مى كند و به امر خدا، همه لشكريان وى ، به جز چند نفر، در زمين فرو مى روند و هلاك مى شوند. (290)
اين خلاصه از ويژگيهاى سفيانى است كه در منابع دينى و كتابهاى معتبر به عنوان نشانه ظهور آمده است : غيبت شيخ طوسى و نعمانى ، ارشاد شيخ مفيد، كمال الدين صدوق و... روايات مربوط به خروج سفيانى ، به اندازه اى است كه برخى آنها را متواتر و براى اثبات سفيانى ، كافى دانسته (291) . بنابراين ، اصل خروج سفيانى ، صرف نظر از ويژگيها و قضاياى جزئى امرى مسلم است . پيش از اين گفتيم كه خروج سفيانى ، از نشانه هاى حتمى ظهور است . ولى اين كه سفيانى كيست و چه ويژگيهايى دارد و چگونه شورش مى كند و... چندان روشن نيست . از برخى روايات ، استفاده مى شود كه نام وى عثمان بن عسبة است و از خاندان ابوسفيان ، كه در دوره غيبت خروج مى كند. اين احتمال درست نيست ، زيرا، سند اين روايات ضعيف است . (292) در منابع شيعه ، گويا فقط دو روايت در اين مورد وجود دارد كه در سند يكى ، محمد بن على الكوفى (293) قرار دارد كه توثق نشده و روايت دوم هم ، مرسله است . (294)
افزون بر اين در برخى از روايات ، از امام عليه السلام در مورد نام سفيانى پرسيده شده و آن حضرت ، از بيان آن خوددارى كرده اند. (295) حال آن كه اگر نام وى مشخص بود، دليلى نداشت كه از بردن نام وى ، خوددارى كند. به نظر مى رسد، سفيانى فرد مشخصى نيست ، بلكه فردى است با ويژگيهاى ابوسفيان ، كه در آستانه ظهور مهدى عج بر طرفداران از باطل ، خروج مى كند و مسلمانان را به انحراف مى كشاند.
در حقيقت ، ابوسفيان ، به عنوان سر سلسله سفيانيان ، سمبل پليدى است . او غارتگرى بود كه بار رباخوارى و زور گويى و چپاول اموال مردم ، ثروتهاى هنگفتى به چنگ آورده بود و از راه فريب و تحميق توده هاى ستم كشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتى جاهلى ، قدرت فراوانى به دست آورده بود.
ابوسفيان ، به عنوان سردمدار شرك و بت پرستى و سرمايه دارى طاغوتى ، هر نوع حركت و جنبشى را كه دم از عدالت ، برادرى ، آزادى مى زد دشمن شماره يك خود مى دانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر مى خاست .
سفيانى ، فردى است با اين ويژگيها كه در برابر انقلاب بزرگ و جهانى حضرت مهدى عليه السلام خروج مى كند و تلاشهاى فراوانى براى رودرويى با آن به عمل مى آورد.
بر اين اساس ، در حقيقت سفيانى يك جريان است ، نه يك شخص . نهضت پيامبران و اولياى الهى همواره با واكنش منفى و مخالفتها و كارشكنيهاى سران شرك و نفاق بوده است . و در برابر هر مصلحى ، فرد يا افرادى ، با ويژگيهاى سفيانى ايستاده اند.
امام سجاد مى فرمايد:
(( ان امر القائم حتم من الله و امر السفيانى حتم من الله و لا يكون قائم الا بسفيانى .)) (296)
ظهور قائم عليه السلام ، از ناحيه خداوند قطعى و خروج سفيانى نيز، از جانب خداوند قطعى است . در برابر هر قيام كننده و مصلحى ، يك سفيانى وجود دارد.
سخن امام ، بيانگر آن است كه سفيانى ، جنبه شخصى ندارد. بنابراين ، هر كه در برابر حق خروج كند و داراى ويژگيهاى ابوسفيان باشد، سفيانى است . اكنون براى زدودن هر گونه ابهام و شبهه اى ياد آورى چند نكته را لازم مى دانيم :
الف . امكان دارد گفته شود، لازمه اين سخن آن است كه در زمانهاى مختلف و يا حتى در يك زمان ، سفيانيهاى فراوانى وجود داشته باشند و حال آن كه ظاهر روايات ، نشان مى دهد كه فردى كه به عنوان سفيانى در آستانه ظهور، خروج مى كند، يك فرد بيشتر نيست ؟
پاسخ : اشكالى ندارد كه در بستر تاريخ سفيانيهاى متعدد باشند، چنانكه فرا خوانندگان به حق و مصلحان بسيارند. ولى سفيانى اصلى ، كه سرآمد همه سفيانيهاست در خباثت و شيطنت ، در آستانه ظهور مهدى عليه السلام خروج مى كند و سرانجام او نيز، همچون همه سفيانيهاى تاريخ ، در برابر انقلاب جهانى آن حضرت به زانو در خواهد آمد.
ب . برابر برخى روايات ، سفيانى ، از نسل ابوسفيان است و حال آن كه بر اساس اين نظريه ، چنين تقيدى نيست هر كسى با اين ويژگيها باشد، سفيانى است ؟
پاسخ : اولا، مراد روايات اين نيست . احتمال مى رود، منظور اين باشد كه سفيانى از نظر ويژگيها و خصلتهاى استكبار و ضد انسانى ، بسان ابوسفيان است ، نه اين كه از نسل وى باشد.
ثانيا، بر فرض كه وى از نسل ابوسفيان هم باشد، هيچ اشكالى ندارد كه آخرين حلقه از جريان باطل ، شرك و نفاق ، افزون بر ويژگيهاى صنفى ، از نظر شخصى نيز از تبار ابوسفيان باشد، تا ترسيم اين دو جريان عينى تر و ملموس تر و نمودى از دشمنى خاندان ابوسفيان با خاندان پيامبر صلى الله عليه واله باشد.
خاندان ابوسفيان ، با خاندان پيامبر و اميرالمؤ منين عليه السلام دو قطب متضاد حق و باطل بوده اند و دشمنى سفيانى با حضرت مهدى عليه السلام شايد استمرار همين جريان باشد.
امام صادق در اين باره مى فرمايد:
(( انا و آل ابى سفيان بيتين ، تعادينا فى الله ، قلنا، صدق الله ، و قالوا كذب الله ، قاتل ابوسفيان رسول الله (ص ) و قاتل معاويه على بن ابى طالب (ع ) و قاتل يزيد بن معاويه الحسين بن على (ع )، والسفيانى يقاتل القائم (ع ).(297) ))
ما و خاندان ابوسفيان ، دو خاندانى هستيم كه بر سر دين خدا با هم دشمنى داريم . ما سخن خداوند را تصديق كرديم و آنان تكذيب كردند. ابوسفيان ، با پيامبر(ص ) مبارزه كرد و معاويه با على (ع ) و يزيد با حسين بن على (ع ) به مخالفت برخاستند و سفيانى نيز، با قائم (ع ) خواهد جنگيد.
بنابراين ، سفيانى جريان باطل در بستر تاريخ است و رو در رويى بين حق و باطل ، در اين دو خانواده ، نمونه بارزى از جريان اين دو خط است . بنابراين ، بر فرض كه سفيانى را از نسل ابوسفيان هم بدانيم ، اشكالى به وجود نمى آيد و آخرين مهره اين زنجيره ، همان سفيانى است كه در آستانه ظهور قائم (ع ) خروج مى كند.
اين كه همزمان با خروج سفيانى از منطقه شام ، يمانى و خراسانى ، به طرفدارى از حق در ناحيه خراسان و يمن ، قيام مى كنند نيز، مويد اين نظر مى تواند باشد.(298)
ح . در برخى روايات ، از مساله جنگ سفيانى با حاكمان بنى عباس فروپاشى حكومت عباسيان به دست وى سخن به ميان آمده است و اين با خروج وى ، در آستانه ظهور و جنگ وى با حضرت مهدى (ع ) كه در روايات بسيارى به آن تصريح شده ، منافات دارد.(299)
برخى به توجيه و تاءويل اين روايات پرداخته و احتمالاتى همچون : روى كار آمدن دوباره بنى عباس در آستانه ظهور و مانند آن را مطرح كرده اند.(300) آنچه مسلم است ، مراد از ((بنى عباس )) در اين روايات حكومت بنى عباس در سده هاى نخستين نمى تواند باشد؛ زيرا خروج سفيانى از نشانه هاى متصل به ظهور است و شورش وى ، به دست حضرت مهدى سركوب مى گردد و حال آن كه از فروپاشى خلافت عباسى در سال 656 ه - .ق . اكنون قرنها مى گذرد.
در مورد روى كار آمدن مجدد حاكمان بنى عباس و تجديد دولت آنان در آستانه ظهور، هر چند ظاهر برخى از روايات ، حاكى از آن است (301) ، با اين حال ، اطمينان به اين كه پس از قرنها دوباره حاكميت بنى عباس باز گردد، مشكل است و نمى توان به استناد چنين روايتى به آن ملتزم شد، زيرا، ((سند روايت ضعيف (302) و مخالف ظاهر روايات ديگر است .(303) بنابراين ، ارتباط خروج سفيانى با خلافت بنى عباس ، مشكل است ، به ويژه اگر مراد از سفيانى را چنانكه گفتيم ، معناى كنايى و رمزى بدانيم . در اين صورت ، مخالفت وى با بنى عباس و از هم گسستن آنان نيز معنايى كنايى خواهد داشت .
ممكن است بگوييم سفيانى به جنگ ، دودمانى پرسابقه و مسلط بر كشورهاى اسلامى و داراى ويژگيهايى همچون ويژگيهاى حاكمان بنى عباس ، مستبد و خشن و مردم فريب و... مى رود و با غلبه بر آن ، بر ممالك شام و عراق مسلط مى گردد. بر اين اساس ، نه مراد از سفيانى شخص خاصى است و نه مراد از بنى عباس ، همان حاكمان عباسى در سده هاى گذشته .