نخستين سخنراني امام مهدي (ع)
نخستين سخنرانى امام مهدى عليه السلام
برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني
روايـت شـده اسـت كـه : آن گـرامـى در آغاز قيام عادلانه جهانيش ، بر ديوار خانه خدا تـكـيـه مـى كـنـد و آنـگـاه سخنرانى تاريخى و جاودانه و دگرگونساز خويش را آغاز مى نمايد.
به نظر شما خواننده گرامى ، آن حضرت در آن سخنرانيش چه خواهد فرمود؟
بى ترديد در آغاز سخن پيش از هر چيز لب به ستايش خداى جهان آفرين خواهد گشود و بر پيام آور بزرگ او، حضرت محمد(ص ) و خاندانش درود خواهد فرستاد.
آنگاه چه خواهد گفت ؟
بـه بـيان اما باقر عليه السلام گوش جان مى سپاريم تا ما را، از نخستين نطق امام مهدى عليه السلام پس از قيام و آغاز آن آگاه سازد.
1ـ ((... و القائم يومئذ بمكة قد اسند ظهره الى البيت الحرام مستجيرا به فينادى :
ايـهـاالنـاس ! انـا نـسـتـنـصـرالله و مـن اجـابـنـا مـن النـاس فـانـّا اهل بيت نبيكم محمد و نحن اولى الناس بالله و بمحمد(ص ).
فـمـن حـاجـنـى فى آدم فانا اولى الناس بآدم و من حاجنى فى نوح فانا اولى بنوح و من حـاجـنـى فـى ابـراهيم فانا اولى الناس بابراهيم و من جاجنى فى محمد(ص ) فانا اولى الناس بمحمد و من حاجنى فى النبيين فانا اولى الناس بالنبيين .
اليـس الله يـقـول فـى مـحـكـم كـتـابـه : ((ان الله اصـطـفـى آدم و نـوحـا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم .))
فانا بقية من آدم و ذخيرة من نوح و مصطفى من ابراهيم و صفوة من محمد(ص ).
اءلا فمن حاجنى فى كتاب الله فانا اولى الناس بكتاب الله .
الا و مـن حـاجـنـى فـى سـنـة رسـول الله فـانـا اولى النـاس بـسـنـة رسول الله .
فانشد الله من سمع كلامى اليوم . لما ابلغ الشاهد منكم الغائب .
و اسـالكـم بـحـق الله و حـق رسـول و بـحـقـى ـ فـان لى عـليـكـم حـق القـربـى مـن رسـول الله ـ الا اعـنـتـمـونـا و مـنـعـتـمـونا ممن يظلمنا، فقد اخفنا و ظلمنا و طردنا من ديارنا و ابـنـائنـا و بـغـى عـليـنـا و دفـعـنـا عـن حـقـنـا و افـتـرى اهل الباطل علينا.
فالله الله فينا، لا تخذلونا وانصرونا ينصركم الله تعالى . )) (564)
يعنى : آن اصلاحگر بزرگ جهانى در آغاز قيام عادلانه و سراسرى خويش به فرمان خدا و يارى او، در مسجد الحرام حاضر مى گردد و بر ديوار خانه خدا، تكيه مى كند و پس از سـتـايـش خـدا و نـثار خالصانه ترين و پاكترين درودها بر پيامبر(ص ) و خاندان پاك و پاكيزه اش عليهم السلام جهانيان را مخاطب ساخته و مى فرمايد:
((هان اى بشريت !
جهانيان !
مردم روى زمين !
اينك ما از خداى توانا يارى مى طلبيم و تمام ايمان آوردگان به خدا و كسانى را كه نداى جهانى ما را پاسخ مثبت دهند، همه را، براى تحقق اهداف الهى و انسانى خويش به يارى مى خوانيم و همه را به حق و عدالت دعوت مى كنيم .
مـردم ! مـا خـانـدان پـيـام آور شـمـا ((مـحـمـد)) هـسـتـيـم و شـايـسـتـه ترين و نزديكترين و سزاوارترين مردم به خدا و پيام آورش .
هان اى مردم ! هر كس با من در مورد آدم عليه السلام گفتگو كند من نزديكترين مردم به آدم ، نياى بزرگ بشريت هستم .
و هـركس در مورد نوح پيامبر، ابرهيم بت شكن و محمد پيامبر عدالت و حريت بحث و گفتگو كـنـد، مـن نـزديـكـتـريـن انـسانها به اين پيامبران بزرگ خدا و پرچمداران قهرمان هدايت و رسالت هستم .
آيات خدا در كتاب آسمانيش نمى فرمايد:
((ان الله اصـطـفـى آدم و نـوحـا و آل ابـراهـيـم و آل عـمـران عـلى العـالمـيـن ((33)) ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم ((34)). )) (565)
يـعـنـى : خـداونـد آدم ، نوح ، خاندان ابراهيم و خاندان عمران را، بر جهانيان برترى داد، فرزندانى بودند كه برخى از نسل برخى ديگر پديدار گشتند و خدا شنوا و داناست .
و مـن شـايـسـتـه تـريـن بـاقـى مـانـده از فـرزنـدان آدم و بـهـترين ذخيره از نوح پيامبر و بـرتـريـن بـرگـزيـده از ابـرهـيـم و آخـريـن امـامـان راسـتـيـن از نسل محمد(ص ) پيام آور عدالت و حريت هستم .
بـهـوش بـاشـيـد! هـر كس در مورد كتاب خدا گفتگو نمايد و شيفته آن باشد من نزديكترين آنـهـا بـه كـتـاب آسـمـانـى هـسـتـم و هر كس در مورد سنت و روش پيام آور خدا سخن دارد، من نـزديـكـتـريـن و سـزاوارتـريـن فـرد بـه سـنـت و روش پـيـامـبـر و عامل بدان و تحقق بخشنده آرمانهاى والاى قرآن و سنت هستم .
از ايـن رو، تـمـامـى كـسـانـى كـه در سـراسـر گيتى ، سخنان مرا مى شنوند، اينك همه را سوگند مى دهم كه شما حاضران و شنوندگان ، پيام مرا به آنانى كه غايب هستند و نمى شنوند برسانيد.
و شـمـا را، اى جـهـانـيـان ! به شكوه و حرمت خدا و پيام آورش و به حرمت حق خويش ـ كه حق قـرابـت بـه پـيـامـبـر(ص ) بـاشـد ـ فـراخـوانـده و سـوگند مى دهم كه ما را در راه تحقق بخشيدن به آرمانهاى والاى آسمانى يارى كنيد و از ما و اهداف بلند ما حمايت نموده و از آن دفاع كنيد.
در روزگـار گـذشـته ، ستمكاران ما را به جرم دفاع از حق و عدالت مورد تهاجم و تهديد قـرار دادنـد. مـا را از شـهـر و ديـار و خـانـه و خـانـدان خـويـش رانـدنـد. حـقـوق مـا را پايمال ساختند و ميان ما و حق سررشته دارى امور و تدبير شئون دنيا و آخرت جامعه ـ كه خدا آن را به ما سپرده بود ـ جدايى افكندند و بر ما دروغها و بهتانها بستند.
ايـنـك خـداى را! خـدا را! در مـورد رعـايـت حـقوق و پذيرش آرمانها و اهداف بلند ما فراموش نكنيد.
مـا را در مـيـدان عدالت گسترى و ستم ستيزى تنها وامگذاريد و دست از يارى ما برنداريد تا خدا شما را يارى كند.
2ـ از امـام بـاقـر عـليـه السلام خطبه و پيام جهانى ديگرى از حضرت مهدى عليه السلام روايـت شـده اسـت كه اندك اختلافى در برخى از واژه هاى آن ، با خطبه نخست به چشم مى خورد كه اينگونه آغاز مى گردد.
((ايها الناس ... من يحاجنى فى موسى فانا اولى الناس بموسى .
ايها الناس ... من يحاجنى فى عيسى فانا اولى الناس بعيسى ...)) (566)
يعنى : هان اى مردم ! هر كس در مورد موسى آن پيامبر خدا، با من بحث و گفتگو كند، من نسبت به او از همگان سزاوارتر و نزديكترم .
هـان اى مردم ! هر كس درباره عيسى با من بحث و گفتگو نمايد من از همگان به او نزديكترم ...
شرحى بر برخى واژه هاى اين پيام جهانى
پـيـش از بـحـث در مورد برخى از واژه هاى سخنرانى حضرت مهدى عليه السلام نظر شما خوننده گرامى را به يك نكته ظريف جلب مى كنم و آن اينكه :
پيام مبارك آن حضرت در سرآغاز قيام جهانيش خطاب به جامعه جهانى ، سراسر، فرازها و مـفـاهـيـمـى اسـت كـه شـشـمـيـن نـيـاى گـرانـقـدرش حـضـرت بـاقـر عـليـه السـلام ـ 140 سـال پـيـش از ولادت آن گـرامى ـ از آن گزارش كرده است و اين گزارش داراى هر مفهوم و مـعـنـايـى بـاشـد در درجـه نـخست در بردارنده اين پيام است كه : حركت و توقف ، رفتار و گـفـتـار، روش و اسـلوب ، بـرنامه و عملكرد آن عدالت گستر جهانى ، يك رشته گفتار و عـمـلكـرد بـدون بـرنـامـه و مقدمه نيست كه شرايط و موقعيتهاى گوناگون جهانى بر او تـحـمـيـل نـمـايـد، بـلكـه همه آنها امورى است كه طبق برنامه حكيمانه اى از پيش مشخص و برنامه ريزى شده است .
در ايـن خـطـبـه سـازنـده ، هـمـه رمـوز و جـوانـب بـلاغـت در زيـبـاتـريـن شـكـل و محتوا، جلوه گر است و در بردارنده نقاط حساس و موضعوعات بى نظير پرارجى است كه جز امام راستين كسى نمى تواند آنها را ادعا نمايد.
براى نمونه :
1ـ پـيـش از هـر چيز امام مهدى عليه السلام وارد مسجدالحرام مى گردد همان مكان مقدسى كه هـر آن كـس وارد گردد در امن و امان خواهد بود. و بدينسان مركز حركت عادلان و جهانى قيام مباركش ، خانه خدا خواهد گشت .
2ـ آن حـضـرت تـكـيه به ديوار كعبه مى كند و براى ايمنى از شر اشرار و دشمنان حق و عـدالت ، به خانه خدا پناه مى برد. و انبوه انبوه مردم شيفته را كه بر گردش گرد آمده انـد و ياران خاص آن گرامى ، به شمار 313 نفر در ميان آنهاست ، همه را به حضور مى پذيرد.
3ـ در آغـاز سـخـن ، پـيـام جـهانى و جاودانى خويش را به ستايش خدا و ثنا بر ذات اقدس الهـى آغـاز مـى كـنـد و بـر پـيـامبر(ص ) و خاندانش درود مى فرستد و آنگاه با صراحت و روشنى پرده ابهام را كنار مى زند و شخصيت والاى خويش را به همگان معرفى مى كند.
4ـ در بـرخى روايات آمده است كه اولين جمله اى كه بر زبان جارى مى كند اين آيه قرآن است :
((بقية الله خير لكم ان كنتم مؤ منين .)) (567)
و بعد مى فرمايد:
((اءنا بقية الله و خليفته و حجته عليكم .)) (568)
يعين ، هان اى مردم ! من ((بقية الله )) و ((خليفه خدا)) و ((حجت )) او بر شما هستم .
آن گـرامـى ، تـاءويـل آيـه شـريـفـه را يـادآورى مى كند و آن را بر شخصيت والاى خويش تـطـبـيـق مـى دهـد، چـرا كه ((بقية )) به مفهوم ((باقى مانده از چيزى )) است و امام مهدى عـليـه السـلام آخـريـن ذخـيـره و بـاقـى مـانـده از اوليـاى خـداسـت كه با فضليت ترين و برترين انسانهاى روى زمين است .
نـبـوت و رسالت به آخرين پيامبر خدا، حضرت محمد(ص ) پايان يافت و امامت بوسيله آن گرامى و امامت او پايان مى يابد و امام و پيشواى ديگرى پس از او نيست .
آن حضرت ، باقى مانده بندگان خالص و برگزيده اى است كه خداوند او را بر اصلاح بـشـريـت انـتـخـاب فـرمـوده اسـت و او، تـنها باقى مانده بر خطه پيامبران و تداوم بخش راستين و حقيقى راه و روش اوصياى الهى است .
در بـرخـى روايـات آمـده اسـت كه سلام و درود گفتن بر امام مهدى عليه السلام به هنگامه زيارت او و يا ديدارش ، بدين صورت است :
((السلام عليك يا بقية الله فى ارضه !)) (569)
امـام مـهدى عليه السلام همان خليفه باقى مانده اى است كه قرآن شريف به او اشاره دارد. كه : ((انى جاعل فى الارض خليفة .)) (570)
واژه خليفه بر معانى متعددى آمده است از جمله :
1ـ به معناى كسى است كه در كارى به جاى ديگرى قرار گيرد و وظيفه او را انجام دهد.
2ـ به معناى امام راستين و پيشواى والايى است كه برتر از او نيست .
3ـ به معناى بزرگترين فرمانروا، پرشكوه ترين و زمامدار است . (571)
بنابراين معانى ، سخن امام عصر عليه السلام در آغاز سخنرانى جاودان و پيام تاريخيش به هنگام ظهور اين مى شود كه :
((هـان اى مـردم ! مـن برترين پيشوا و پراقتدارترين زمامدار جهان هستم و صاحب قدرت و شوكت و نيرويى هستم كه هيچ قدرتى جز خدا به پاى آن نمى رسد.))
در قرآن كريم واژه خليفه بسيار بكار رفته است ، از جمله قرآن مى فرمايد:
((يا داود! انا جعلناك خليفة فى الارض .)) (572)
يـعـنـى : اى داود! مـا تـو را در روى زمـين جانشينى ساختيم و تو را به عنوان خليفه خويش برگزيديم تا امور بندگان ما را از جانب ما تدبير نمايى و شئون گوناگون زندگى فردى و اجتماعى آنان را اداره كنى .
و نيز گفته شده است معناى آيه شريفه اين است كه :
((مـا تـو را جـانـشـيـن پـيـام آوران پـيـشـين قرار داديم تا بشريت را به توحيدگرايى و تقواپيشگى فراخوانى و مقررات زندگى ساز دين خدا را به بندگانش بيان كنى .))
و امـام مهدى عليه السلام نيز خليفه خدا به مفهوم حقيقى و جامع كلمه است و همه معانى واژه خـليـفـه را داراسـت . خـداونـد او را جـانـشـيـن پـيـامـبـر قـرار داده و او برگزيده خداست نه برگزيده مردم .
خـدا او را بـه خـلافـت انـتـخاب نموده و از او خواسته است كه براى هدايت انسانها به دين صـحـيـح و سـالم آسمانى و اداره امور بلاد و عباد و اصلاح بشريت و فراهم آوردن تمامى وسـايـل و امـكـانـات نـيـكـى و نـيـكـبـخـتـى بـشـر، قيام كند و جهان را سرشار از امكانات و وسايل مادى و معنوى براى سعادت بشريت سازد.
5ـ ((و حجته عليكم !))
واژه ((حـجـة )) كه امام عصر عليه السلام خود را ((حجت خدا)) معرفى مى كند، به مفهوم فـرد يـا چـيـزى است كه بدان استدلال و اتمام حجت مى گردد، از اين رو امام براستى حجت خداست چرا كه خداوند بوسيله امام راستين ، بر بندگانش اتمام حجت مى كند.
امير مؤ منان عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:
((اللهم بلى ! لاتخلوا الارض من قائم لله بحجة ، اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته ....)) (573)
يـعـنـى : آرى ! هـرگـز زمـين ، از وجود گرانمايه اى كه براى خدا به حجت الهى قيام كند خـالى نـمـى مـانـد خـواه ظـاهـر و آشـكـار و يـا تـرسـان و نـهـان تـا دلايل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد....
6ـ و نيز امام عصر عليه السلام در خطبه اش مى فرمايد:
((انا نستنصر الله و من اءجابنا من الناس ....))
آن گرامى با اين جمله ، نخست از سرچشمه قدرتها، آفريدگار جهان ، يارى مى طلبد، از هـمـو كـه همه چيز بدست با كفايت اوست و اوست كه بر هر چيزى تواناست و آنگاه از مردم مى خواهد كه او را در رسيدن به اهداف و آرمانهاى بلند و انسانيش يارى كنند.
7ـ آنـگـاه بـه امـورى كـه اطـاعـت او را بـراى هـمه بشريت واجب مى سازد، مى پردازد و مى فرمايد:
((انـا اهـل بيت نبيكم محمد صلى الله عليه و آله و نحن اولى الناس بالله و بمحمد صلى الله عليه و آله .))
بـديـنوسيله ، شدت پيوند خويش به پيام آور خدا، خاطرنشان مى سازد و اين نكته را كه او از خـانـدان پـيـامبر صلى الله عليه و آله است ، همان خاندانى كه خداوند آنها را از همه پليديهاى ظاهر و باطن و مادى و معنوى پاك و پاكيزه ساخته و آنگونه كه مى بابد آنان را تـطـهـيـر فـرمـوده اسـت ، هـمـان خـانـدانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را برابر و هم وزن قرآن شريف قرار داده و فرمود:
((انـى تـارك فـيـكـم الثـقـليـن كـتـاب الله و عـتـرتـى اهـل بـيـتـى وانـكم لن تضلوا ما ان تمسكتم بهما و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض .)) (574)
يـعـنـى : هـان اى مـردم ! مـن از مـيـان شما مى روم و دو چيز گرانمايه در ميان جامعه شما مى گذارم : يكى قرآن و ديگرى عترت و خاندانم .
شـمـا مـردم تـا هـنگامى كه بدين دو مشعل هدايت و وسيله نجات تمسك جوييد گمراه نخواهيد گـشـت و بدانيد كه اين دو، هرگز از هم جدايى پذير نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
8ـ امـام مـهدى عليه السلام نزديكترين جهانيان به آفريدگار هستى است ، چرا كه تمامى وسايل قرب و نزديك شدن به خدا بطور كامل براى او فراهم است ، او از سويى حجت خدا در زمـيـن اسـت و از دگـر سـو بـرتـريـن عـبادت كنندگان و پرواپيشگان در پيشگاه خدا و عـزيـزتـريـن و پـرشـرافت ترين و گرانمايه ترين انسانهاى عصر خويش در بارگاه خداست .
9ـ آن حـضـرت نـزديـكـتـريـن انسانها به پيامبر گرانقدر اسلام صلى الله عليه و آله و مـحـبوب ترينها نزد اوست ؛ چرا كه او، جانشين ، وصى و وارث او و برترين ، بهترين و بيشترين پيروى از او را در رفتار و عمل دارد، قرآن شريف مى فرمايد:
((ان اولى النـاس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنو والله ولى المؤ منين .)) (575)
يـعنى : بى ترديد نزديكترين مردم به ابراهيم ، كسانى هستند كه او را پيروى نمايند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند و خداوند سررشته دار و دوست ايمان آوردگان است .
بـديـنـسان ، قرآن شريف روشن مى كند كه اينان كسانى هستند كه حق دارند بگويند: ((ما بر دين و راه و رسم توحيدى ابراهيم هستيم .))
و امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد:
((ان اولى الناس بالاءنبياء اعلمهم بما جاؤ ابه .)) (576)
يـعـنـى : بـى تـرديـد نـزديـكـتـريـن مردم به پيام آوران خدا، داناترينشان به مقررات و برنامه ها و تعاليم آسمانى آنهاست .
بـا ايـن آيـه شـريـفـه و روايـت امـيـر مؤ منان عليه السلام معنا و مفهوم سخن امام مهدى عليه السـلام در مـورد اولويـتـش بـه پـيـامبران خدا از آدم گرفته تا نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى ، محمد عليهم السلام و ديگر پيام آوران خدا، روشن مى شود.
سـپـس آن گـرامـى بـه ايـن آيـه شـريـفـه بـر حـقـانـيـت خـود اسـتـدلال مـى كـنـد و مـى فـرمـايـد: ((ان الله اصـطـفـى آدم و نـوحـا و آل ابـراهـيـم و آل عـمـران عـلى العـالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم .)) (577)
يـعـنـى : خـداونـد، آدم ، نـوح ، خـانـدان ابـراهـيـم و عـمـران را بـر جـهـانـيان برترى داد، فرزندانى بودند برخى از نسل برخى ديگر و خدا شنونده و داناست .
مـنـظـور از اسـتـدلال بـه ايـن آيـه شـريـفـه ، اسـتـشـهـاد بـه كـلمـه ((و آل ابـراهـيـم )) اسـت ، چـرا كـه مـنـظـور از آل ابـراهـيم كسانى هستند كه خداوند آنان را از نـسـل ابـراهـيـم بـه مـقـام والاى پـيـامـبرى برگزيد، آنان پيامبران بزرگى هستند كه از نـسـل ابـراهـيـم انـد و خـانـدان پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام از نسل ابراهيم مى باشند.
واژه ((اصـطـفـاء)) از ((صـفوه )) مشتق شده است و اين نيكوترين و بهترين گفتار است ، چـرا كـه ((صـافـى )) بـه مـفـهـوم پـاك و پـاكـيـزه از شائبه تيرگى ، در پديده ها و ديـدنـيـهـاسـت و خـداونـد خـلوص و پـاكـى ايـن بـنـدگـان بـرگـزيـده و ايـن اهـل بيت پاك و پاكيزه را از هر تباهى و آلودگى به پاكى و خلوص از هر نوع آلودگى و پليدى و تيرگى مثال زده است .
ايـن واقـعـيـت نـيـز روشـن است كه پيامبران ، همگى از آدم گرفته تا آخرين پيام آوران خدا حـضـرت مـحمد صلى الله عليه و آله بر راه و رسم واحدى هستند كه آن خط و راه و رسم ، همان خط اسلام و ايمان و توحيد گرايى و طاعت از خداست .
در قـرآن كـريـم هـمـه پـيـامـبـران به اين واقعيت پاى فشرده اند كه همگى در يك خط گام سپرده اند كه همان اسلام است ، براى نمونه :
1ـ ((و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخـرة لمـن الصـالحـيـن ((130)) اذ قـال له ربـه : اسـلم ، قـال : اسـلمـت لرب العـالمـيـن ((131)) و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب : يا بنى ان الله اصـطـفـى لكم الدين فلا تموتن الا و اءنتم مسلمون ((132)) ام كنتم شهداء اذ حضر يـعقوب الموت ، اذ قال لبنيه : ما تعبدون من بعدى ؟ قالوا: نعبد الهك واله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، الها واحدا و نحن له مسلمون .((133)) )) (578)
يـعـنـى : و كـيـسـت كـه از آيـيـن ابـراهيم روى گرداند جز آن كس كه خويشتن را تباه كند؟ و براستى كه او را در دنيا برگزيديم و او در سراى آخرت از شايستگان است . هنگامى كه پروردگارش به او گفت : ((اسلام بياور!))
او گفت : ((براى پروردگار جهانيان اسلام آوردم .))
2ـ ((قـل امـنـا بـالله و مـا انـزل عـليـنـا و مـا انـزل عـلى ابـراهـيـم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب والاءسباط و ما اوتى موسى و عيسى والنبيون من ربهم ، لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون .)) (579)
يـعـنـى : بـگـو بـه خـدا و آنـچـه بـر مـا و ابـراهـيـم و اسـمـاعـيـل و اسـحـاق و يـعقوب و فرزندان او و نيز آنچه بر موسى و عيسى و ديگر پيام آوران خـدا از جـانـب پروردگارشان فرو فرستاده شده است ايمان آورديم ، ميان هيچ يك از آنان فرقى نمى نهيم و همه فرمانبردار او هستيم .
3ـ و از زبان نوح پيامبر عليه السلام ترسيم مى كند كه :
((فـان تـوليـتم فما من اءجر، ان اجرى الا على الله و امرت ان اكون من المسلمين .)) (580)
يعنى : و اگر روى برتافتيد، من از شما هيچ پاداشى نخواسته ام ، چرا كه پاداش من بر خداست و من فرمان يافته ام كه از تسليم شدگان در برابر حق باشم .
4ـ و از زبان يوسف عليه السلام مى فرمايد:
((توفنى مسلما....)) (581)
يعنى : مرا مسلمان بميران ...
5ـ و از زبان ابراهيم و اسماعيل آورده است كه :
((ربنا واجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امة مسلمة لك ....)) (582)
يعنى : پروردگارا! ما را فرمانبردار خويش ساز و نيز فرزندان ما را...
روشـن اسـت كه اسلام مورد نظر در اين آيات ، همان ايمان به خدا و توحيد گرايى و يكتا پـرسـتـى و پيروى كامل از مقررات و احكام خدا و خط پيامبران و پيروى از آنان است و بى ترديد امام مهدى عليه السلام نزديكترين بندگان خدا به اين خط نجات بخش است .
10ـ آن گـرانـمـايـه عـصرها و نسلها در خطبه اش مى فرمايد: ((فانا بقية من آدم .))
توضيح اين جمله در فراز ((انا بقية الله )) در آغاز خطبه گذشت .
11ـ اما بيان آن حضرت كه فرمود: ((و ذخيرة من نوح .))
شـايـد مـنـظور از ((ذخيره )) در اينجا اين باشد كه : نوح پيامبر، همان قهرمان بزرگى اسـت كـه كره زمين را از وجود كافران و شرك گرايان و جنايات آنان پاك كرد، آنگاه كه نيايشگرانه به بارگاه خدا گفت :
((رب لاتذر على الارش من الكافرين ديارا.)) (583)
يعنى : پروردگارا! ديارى از كافران را بر روى زمين وامگذار....
و خـداونـد دعـاى خـالصـانـه او را بـه هـدف اجـابـت رسـانـد و همه گناهكاران را به امواج خروشان آبها سپرد و تنها ايمان آوردگان به خدا را كه در كشتى نوح و همراه او بودند، نجات داد.
پـس از نـوح عليه السلام براى ديگر پيامبران و جانشينان آنان زمينه و فرصتى فراهم نيامد تا زمين را از وجود ظالمان و كافران تطهير كنند، امام امام مهدى عليه السلام قهرمان بـى نـظـيـرى اسـت كـه بـه كـار بـزرگ اصـلاح زمـيـن و زمـان ، بـطـور كـامل و همه جانبه ، قيام مى كند و اين زمانى است كه اسلام ، سراسر گيتى را مى گيرد و در سراسر زمين ، جز اسلام و مسلمانان ، زندگى نمى كنند، چرا كه ديگر جامعه ها و ملتها سرانجام با رشد عقلى و فكرى و فرهنگى كه با قيام آن حضرت نصيب بشريت مى گردد ـ راه خدا پسندانه را بر مى گزينند و بيدادگرانى كه سد راه هدايت مردم باشند، نابود و از سـر راه برداشته مى شوند و در نتيجه ، بر روى زمين ، جز آيين پاك توحيدى حكومت نمى كند و آنگاه است كه اسلام ، دلهاى بشريت را نورباران و انديشه ها و عملكرد آنان را اصلاح مى كند.
12ـ امـام مـهـدى عـليـه السـلام خـطـابـه خويش را ادامه مى دهد و با معرفى بيشتر خود مى فرمايد:
((الا فمن حاجنى فى كتاب الله فانا اولى الناس بكتاب الله .)) (584)
يـعـنى : هان اى مردم ! كسى كه در مورد قرآن كريم با من بحث و گفتگو نمايد، من بهترين مـردم و نـزديكترينشان به قرآن شريف هستم ، چرا كه من داناترين مردم به مفاهيم و معرف قـرآن شـريـف ، عـارفـتـريـن انـسـانـهـا بـه تـفـسـيـر و تـاءويـل ، نـاسـخ و مـنـسـوخ ، مـحـكـم و مـتـشـابـه ، عـام و خـاص ، حـلال و حـرام ، واجـب و مـسـتـحب ، رموز و اسرار، شگفتيها و نكات ، پندها و مثلهاى و ...كتاب آسمانى هستم .
به يك كلام : آن گرامى ، قرآن را همانگونه كه از جانب خدا بر قلب مصفاى پيامبر صلى الله عـليـه و آله فـرود آمـده است ، بدون ذره اى كم و كاست ، دانا و آگاه است و هيچ نيازى بـه ديـدگـاهـهـاى مـفـسـران و قـرائتـهـاى گـونـاگـون يـا مـسـايـل ديـگـر نـدارد، چـرا كـه آن حـضـرت آنـچـه را خـدا اراده فرموده و در آيات آسمانيش گنجانيده ، همه را مى داند.
آيا نه اين است كه تفاسير و قرائتها با همه ناسازگار و منظور و مقصود فرو فرستنده قرآن ، در بسيارى از آيات نامشخص است ؟
چـه كسى مى تواند بطور قطع ، تفسير صحيح و مطابق با واقع آيات قرآن را بداند و يـا قـرائت صـحـيـح و درسـتـى را كـه از جـانـب خـدا نازل شده است ، درك كند؟
تـنـهـا اوسـت كـه ايـنها را مى داند، چرا كه او امام معصوم است و بايد هم اينگونه باشد... وگرنه امام معصوم و راستين نيست .
به همين جهت است كه اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمود:
((سلونى قبل ان تفقدونى ، فو الذى فلق الحبة و براء النسمة لو ساءلتمونى عن آية آية ، لاءخبر تكم بوقت نزولها وفيم نزلت وانباتكم بناسخها من منسوخها و خاصها من عامها و محكمها من متشابهها ومكيها من مدنيها....)) (585)
يـعـنـى : هان اى مردم ! پيش از اينكه مرا از دست بدهيد هر چه مى خواهيد بپرسيد، بخدايى كـه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر از آيه آيه قرآن شريف بپرسيد من شما را از هـنـگـامـه نزول ، مورد فرود، ناسخ و منسوخ ، عام و خاص و محكم و متشابه آن ، باخبر مى سازم و به شما خواهم گفت كه كدامين آيه در مكه و كدامين آيه در مدينه ، فرود آمده است ... .
((اصبغ بن نباته )) آورده است كه : هنگامى كه اميرمؤ منان عليه السلام وارد كـوفـه شـد، چـهـل بامداد در نماز جماعت سوره مباركه ((اعلى )) را قرائت كرد، برخى از مـنـافـقـان گـفتند: ((اميرمؤ منان گويى سوره ديگرى از قرآن را بخوبى اين سوره نمى تواند بخواند.))
اين بهانه جويى به گوش اميرمؤ منان عليه السلام رسيد و فرمود:
((ويـلهـم !! انـى لاعـرف نـاسـخـه و منسوخه و محكمه و متشابهه و فصله من وصله و حـروفـه مـن مـعـانـيـه . والله ما حرف نزل على محمد صلى الله عليه و آله الا وانا اءعرف فيمن انزل وفى اى يوم نزل وفى اى موضع ...)) (586)
يـعـنـى : واى بـر آنـان ! مـن نـاسـخ و مـنـسـوخ ، مـحـكـم و مـتـشـابـه ، فصل و وصل ، واژه ها و مفاهيم و معارف آن را آن گونه كه فرود آمده است ، مى دانم .
بخداى سوگند! هيچ حرفى بر محمد صلى الله عليه و آله فرود نيامد جز اينكه من آن را بـخوبى شناختم كه در مورد چه كسى فرو فرستاده شده ، كدامين روز فرود آمده و در چه موقعيت و موضعى نازل گرديده است ...
13ـ امام مهدى عليه السلام پيام خويش را ادامه داده و مى فرمايد:(( الا ومن حاجنى فى سنة رسول الله فانا اولى الناس بسنة رسول الله .))
يـعـنـى : بـهـوش بـاشـيد كه اگر كسى بخواهد در مورد سيره و سنت پيامبر با من مجادله نـمـايـد، واقعيت اين است كه من به روش و شيوه صحيح پيامبر و احياى راه و رسم زندگى ساز او از همگان آگاهتر و داناتر و در ميدان عمل بدان عاملتر و پايبندتر هستم .
راسـتـى ، بـخـداى سـوگـنـد كه بيشتر سنت پيامبر صلى الله عليه و آله تغيير نموده و بخش مهمى از آن ، دگرگون شده و در ميان برخى مسلمانان كم و زياد گشته است .
شـمـا مـحققانه و منصفانه از وضو آغاز كنيد و تا اذان ، نماز، روزه ، زكات ، حج ، و ديگر امور عبادى را بنگريد.
بـه قوانين و امور شخصى و فردى ، از نكاح و طلاق گرفته تا ساير معاملات و عقود و حدود و ديات ، همه را به دقت مورد نگرش قرار دهيد تا اين سخن روشن شود.
ايـن بـازى بـا سـنـت و روش پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و عامل اين دگرگونيها و تغييرات ، سه گروهند:
زمامداران خودكامه ،
عالمان جاه طلب و بد رفتار،
و ديگر، قانونگذارانى كه قوانين ضد دينى را در جامعه هاى اسلامى وضع و برجاى سنت و روش پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذارند.
اگـر بخواهيم بر اين فاجعه غمبار، شرح و تفسيرى بنگاريم هم اسلوب كتاب تغيير مى يابد و هم حجم آن به چندين جلد خواهد رسيد.
آرى ! امام مهدى عليه السلام نزديكترين و داناترين مردم به روش و سنت صحيح و مطابق با واقع و دست نخورده پيامبر عليه السلام است ، سيره و اسلوبى كه دست سياست بازان و دغلكاران و عوام فريبان و تزويرگران ، آن را به آفت تحريف معنوى گرفتار نساخته است .
آن حـضـرت در دانـش و آگـاهـى عـمـيـق و همه جانبه خويش به سنت و روش و اسلوب پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز به كتابهاى انباشته از روايات و بافته هاى دروغسازان و دروغـپـردازانـى كـه بـه بـهـتـان ، كـارخـانه توليدى و صنعتى ، طبق شرايط سياسى و اجـتـمـاعـى و بـر اساس تمايل جاه طلبان و صاحبان قدرت و امكانات و نياز روز، فرصت طـلبـانـه ، روايـات را مى ساختند و بدون ذره اى پروا از خدا و شرم از پيامبرش ، همه را به ساحت مقدس پيام آورش نسبت مى دادند، اعتماد نمى كند، بلكه به دانش ژرف و گسترده خـويش كه پرتوى از علم خداست و از دانش عميق و آگاهى وسيع پيامبر صلى الله عليه و آله سرچشمه گرفته است ، تكيه دارد.
14ـ آنگاه آن اصلاحگر بزرگ جهانى ، همه بشريت ، بويژه توده هاى انسانى را كه بر گرد خورشيد وجودش گرد آمده اند، سوگند مى دهد و مى فرمايد:
((شـمـا را بخداى سوگند و به حق او، كه هر كس پيام مرا مى شنود آن را به كسانى كه حاضر نيستند و نمى شوند همانگونه كه هست ، برساند.))
در حـقـيـقـت اين توده هاى حق طلب مردم در عصر ظهور، بهترين وسيله پيام رسانى هستند كه امام عصر عليه السلام همه حاضران و شنوندگان پيام و خطابه خويش را سوگند مى دهد كـه پـيـام زنـدگـى ساز و بنيادى او را در آغاز قيام جهانيش به كسانى كه غايبند و نمى شنوند ابلاغ كنند.
سپس با تاءكيد بدان مى فرمايد:
((شـمـا را بـه حـق خـدا و پـيـام آورش كـه حـق عـظيم و بى نظير و بى همانندى بر جامعه انـسـانـى دارد و نيز به حق خويشتن بر شما كه حق ((ذوى القربى )) است ، سوگند مى دهـم كـه ما را در راه حق و عدالت و تحقق آرمانهاى والاى الهى و انسانى خويش يارى كنيد و از مـددكـاران ما باشيد و در برابر كسانى كه به ما و اهداف بلند ما ستم روا داشته اند، از اهداف بلند ما دفاع كنيد.))
در ايـن فراز از پيام ، آن گرامى ، از بشريت حقجو و عدالت خواه مى خواهد كه از ياران و مـددكاران او در تحقق بخشيدن به صلح و آزادى جهانى باشند و از آن گرانمايه و اهداف والايش در برابر تجاوزكاران ستم پيشه ، قهرمانانه دفاع كنند.
آنـگـاه بـر بـيـدارى كـه در روزگـاران گـذشـتـه بـر خـانـدان وحـى و رسـالت ، بـه دليل ستم ستيزى و عدالت خواهى رفته است ، انگشت مى نهد و مى فرمايد:
((در قـرون و اعـصـار گـذشته ، تبهكاران جاه طلب و تشنه قدرت ، ما را تهديد كردند و بر ما ستم روا داشتند و ما را از شهر و ديار و خاندان و فرزندان خويش دور ساختند و بر حـقـوق مـا تـجـاوز كـردنـد و حـقـوق مـا را سـلب و پـايـمـال سـاخـتـنـد و باطل گرايان و فريبكاران به ما دروغها بستند.))
آرى ! ايـنـهـا زنـجيره اى به هم پيوسته از دردها و رنجها و فشارهاى بى رحمانه اى است كـه از رحـلت پـيـشـواى گرانقدر توحيد، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله تاكنون ، بر خاندان عدالت خواه و حق گرايش رفته است .
ايـنـك 14 قرن است كه اين زنجير تهديد و ارعاب ، ستم و بيداد، تبعيد و تجاوز، سيطره بـر حـقـوق و امـكـانات خاندان وحى و رسالت و دروغ بستن بر آنان و سوء استفاده از نام مـقدس ، شهرت بلند آوازه ، قداست و شكوه و آبرو و عظمت آنان ، همچنان استمرار داشته و اين خط تباهى و فريب بر ضد اهداف و آرمانهاى والاى آنان ، ادامه دارد.
خاندان وحى و رسالت در طول زندگى خويش در جوى لبريز از ارعاب و تهديد و فشار و تبعيد زيستند. آيا نه اين است كه مدينه منوره ، زادگاه و وطن آنان و دوست داشتنى ترين شهرها براى آنان بود؟
چـرا و بـراى چه آنان مجبور به ترك مدينه شده و در روى زمين پراكنده گشته و در ديار غربت به شهادت رسيدند؟
بـرخـى از عـلويـهـا، بـنـاگـزيـر نام خويش را تغيير دادند و نسب پرافتخار خود را نهان كـردنـد تـا دشـمنان آنان را نشناسند و خونشان را بر زمين نريزند و جريان تاكنون به همين روال ادامه يافته است ....
خـود وجـود گـرانـمـايـه حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه هـمـيـن دلايـل از روز شـهادت پدر گرانقدرش حضرت عسكرى عليه السلام تاكنون به امر خدا و خواست او، از نظرها نهان گشته است .
گـذشـت كـه : بـه هـنـگـام ظـهـور و آغـاز قـيـام جـهـانـى خويش ، براى نجات بشريت نيز، تـجـاوزكـاران بـر ضـد اهـداف عـادلانه و الهى او اقدام مى كنند و سركرده جنبش ارتجاعى سـفـيـانـى ، سـپـاه خـويـش را بـراى پـيـكـار بـا آن نـجات بخش جهان و انسان ، بسوى او گسيل مى دارد.
امـا حـقـوق مـعـنـوى و مـادى خـانـدان پيامبر و اموال و امكانات آنان ، از روزهاى پس از رحلت پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله و سـلم تاكنون ، همچنان بدست حكومتهاى حق ستيز و كفر پـيـشـه و زمـامـداران طـغـيـانـگر و در انحصار آنهاست . بوسيله آن ، به بدمستى و شراب خـوارگـى مـى پـردازنـد و بـه فـسق و فجور دست مى يازند و آن ثروت و امكانات را در مـراكـز فـسـاد، گـنـاه و تباهى مصرف مى كنند و سلاحهاى مرگبار، براى به خاك و خون كشيدن بيگناهان مى خزند و آن را وسيله گرم كردن كوره شهوات و جاه طلبيهاى خويش مى سازند.
امـا حـقـوق سياسى و معنوى آنان در سررشته دارى امور و تدبير شئون و حكومت و مديريت عـادلانـه و شـايـسـته جامعه ها و تمدنها نيز به گواهى تاريخ ، همچنان بوسيله دشمنان بدانديش و سياهكار آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم مورد انكار قرار گرفته است .
جاه طلبان ستمكار، اهل بيت عليهم السلام را از اداره امور جامعه ها و تمدنها بازداشته و از پـرتـوافـكـنـى ايـن مـشعلهاى هدايت و نشر دانش و فرهنگ آنان مانع گشته و از پديد آمدن شـرايـط و جـوى كـه امـامـان نـور عـليـهـم السـلام وظـايف خويش را انجام دهند و بشريت از بركات آنان بهره ورى گردد، همچنان جلوگيرى نمودند.