بازگشت

تفسيري بر روايات گذشته :


تفسيرى بر روايات گذشته :

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

از رواياتى كه در صفحات گذشته ترسيم گرديد نكات متعددى دريافت مى گردد كه بجاست به مهمترين آنها اشاره شود:

1ـ ياران بلند آوازه امام مهدى عليه السلام

شـمـا خـوانـنـده گرامى ! در روايات گذشته ملاحظه كرديد كه هر كدام از ياران خاص آن حـضـرت از نـظـر نـام ، نـشـان ، حـسـب ، نـسـب ، پـدر، مادر، ريشه خانوادگى و كنيه كاملا شناخته شده اند.

برخى از نويسندگان در تاءويل و تفسير واژه ((حليه )) (555) بر اين عقيده اند كه اشـاره بـه گـذرنـامـه آنـهـاسـت كـه هـمـواره بـه هـمـراه آنـهـاسـت ، اما ما بر اين تفسير و تـاءويـل پـافـشارى نداريم چرا كه اگر منظور اين بود كه عبارت مى بايستى اينگونه باشد:

(( و معه كتاب فيه اسمه و اسم ابيه ... ))

بـنـظر ما عبارت بيانگر اين نكته است كه : هر كدام از ياران خاص امام عصر عليه السلام شناخته شده و بلند آوازه خواهند بود و نه گمنام و ناشناخته .

اميرمؤ منان عليه السلام در اشاره بدين نكته است كه مى فرمايد:

(( اءسماؤ هم فى السماء معروفة و فى الاءرض مجهولة ... )) (556)

يـعـنـى : نـام يـاران مـهـدى عـليـه السـلام در آسمان شناخته شد است و در زمين (تا آمدن آن گرامى ) ناشناخته .

2ـ امتيازات آنان

خـداونـد ايـن شـمـار از شـخصيتها را، تنها بدان جهت به افتخار بزرگ يارى و ياورى آن حـضـرت مفتخر مى سازد كه همگى داراى امتيازات و شايستگيها و صلاحيتهاى بى شمارند، بـه گـونـه اى كـه نـه در روزگـاران و نـسلهاى گذشته نظيرى داشته اند و نه در ميان نسلهاى آينده نظيرى خواهند داشت .

اميرمؤ منان عليه السلام در اشاره به شخصيت و امتيازات آنان مى فرمايد:

(( لم يسبقهم الاءوّلون و لا يدركهم الآخرون . )) (557)

يـعـنـى : آنان در شايستگيها و امتيازات بر اوج رفيعى هستند، نه از نسلهاى گذشته كسى از آنان پيشى گرفته است و نه از آيندگان كسى به مقام والاى آنان مى رسد.

بـرخـى از آنـان بـه كـرامـت و مـقـامى مى رسند كه زمين زير پاى آنان بسان طومارى درهم پـيـچـيـده و نـزديـك مـى شود و مسافت طولانى را بصورت اعجازآميزى در مدتى كوتاه مى پيمايند كه امام صادق عليه السلام در مورد آنان مى فرمايد:

(( فـيـصـيـر اليـه اءنصاره من اءطراف الاءرض ، تطوى لهم الاءرض طيّا. )) (558)

يـعـنـى : يـاران مهدى عليه السلام از نقاط مختلف زمين بسوى او حركت مى كنند و زمين زير پاى آنان در هم پيچيده و دور، نزديك مى گردد.

يك واقعيت ناشناخته

گـرچـه مـا بـطور دقيق ، چگونگى (( طى الارض )) را نمى دانيم اما اين را مى دانيم كه اين كار شگفت براى برخى از بندگان خدا ميسر است .

قرآن شريف در داستان حضرت سليمان عليه السلام و تخت ملكه ((سبا)) بدان تصريح مى كند و مى فرمايد:

(( قـال يـا ايـهـا المـلاء اءيـّكـم يـاءتـيـنـى بـعـرشـهـا قـل ان يـاءتـونـى مـسـلمـيـن ((38)) قـال عـفـريـت مـن الجـنّ: انـا آتـيـك بـه قـبـل ان تـقـوم مـن مـقـامـك و انـّى عـليـه لقـوى امـيـن ((39)) قـال الّذى عـنـده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتدّ اليك طرفك ، فلمّا رآه مستقرا عنده قال : هذا من فضل ربّى ((40))... . )) (559)

يـعـنـى : سـليـمـان گـفـت : ((هـان اى بـزرگـان ! كـدامـيـك از شـما تخت او را پيش از آنكه فرمانبردارانه نزد من بيايند، برايم مى آورد؟))

عـفـريـتى از جنّها گفت : ((من پيش از آنكه از جايت برخيزى آن را نزد تو حاضر مى كنم ، چرا كه من بر اين كار هم توانا هستم و هم امين .))

و آن كـس كـه از دانش كتاب ، بهره اى داشت گفت : ((من پيش از آنكه چشم بر هم نهى آن را نزد تو مى آورم .))

و آنـگاه هنگامى كه آن تخت را نزد خويش ديد گفت : ((اين از فزون بخشى پروردگار من است ...))

ايـن آيـه شـريـفه به صراحت بيانگر امكان (( طى الارض )) و تحقق آن است ، نـشـانـگـر آن اسـت كه تخت ملكه سبا در ظرف كمتر از يك لحظه در برابر سليمان عليه السـلام حـاضـر گـرديـد، آن هـم از فـاصـله اى بـسـيار دور، همچون فاصله ((يمن )) در ((جزيرة العرب )) تا ((اردن )).

راسـتـى چـگـونـه مـى تـوان سـريـعـتر از سرعت صوت تخت ملكه سبا را از يمن به اردن انتقال داد؟

روشن است كه معيارهاى مادى و طبيعى در پاسخگويى به اين حقايق ماوراى طبيعى ، ناتوان و نارسايند.

3ـ ايمان استوار و كامل

يـاران خـاصّ حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام از نـظـر مـعـنـويـت و ايـمـان كـامل و استوار نداشتن ذره اى ترديد در دلها و جانها نيز، بى نظيرند. آنان در اوج يقين و اخـلاصـند و بخاطر قوت و استوارى و كمال ايمان به خدا، ذره اى ترس و دلهره در كران تا كران وجودشان نيست چرا كه انسان به هر اندازه كه ايمانش به خدا افزون گردد، به هـمـان انـدازه تـوان و تـلاش ‍ و شـهـامـت و شـجـاعـتـش افـزون مـى گـردد. بـه هـمـيـن دليـل اسـت كه ياران آن حضرت به هنگامى كه به ميدان كارزار گام مى سپارند نه كسى تـوان ايـسـتادن در برابر آنان را دارد و نه پديده اى مى تواند مانع اجراى برنامه هاى نـجات بخش و دستورات صادر شده از سوى فرماندهى بلند مرتبه آنان گردد. آنها بر هـر نيرويى كه ميان خود و هدفهاى بلندشان بخواهد مانع ايجاد كند پيروز مى گردند و آن را با قدرت و صلابت عادلانه ، از سر راه عدالت جهانى او، بر مى دارند.

4ـ ويژگى تواضع و فروتنى

آنـان قـهـرمانانى فروتن ، متواضع و برخوردار از ارزش اخلاقى و انسانى اند و هرگز مغرور و مست قدرت نمى شوند.

آنها به مقام والاى حضرت مهدى عليه السلام آنگونه كه شايسته و بايسته است آگاهى و اعـتـقاد دارند. به همين جهت است كه نه تنها از وجود گرانمايه آن حضرت كه از زين مركب او نـيـز مفتخرانه تبرك مى جويند و آن را مسح مى كنند. چرا كه حضرت مهدى عليه السلام سـرچـشـمـه تـمـامى خوبيها و شايستگى هاست و همه خيرات و بركات از چشمه سار وجود گرانمايه او جارى مى گردد.

آنان بسان فداكارانى هوشيار، بر گرد آن سرچشمه بركات و والاييها و ارزشها، حلقه مـى زنـنـد و جـان خـويش را در همه فراز و نشيبها و ميدانهاى جهاد و پيكار عادلانه او، سپر بلاى جان گرامى او مى سازند و دستورات و خواسته هايش را به سرعت برق ، لبيك مى گويند.

5ـ شب زنده داران و نيايشگران

ياران آن گرامى عبادت كنندگان خاضع و خاشعند، شبانگاهان را با نماز و نيايش و سوز و گـداز عـارفـانـه و عـاشـقـانه به بارگاه خدا، به سحر مى آورند، در نمازهاى خويش زمزمه هايى بسان زمزمه زنبوران عسل دارند، در ركوع و سجود و قيام و قعودند و روزها در اوج آمـادگـى و شـهـامـت بـر مـركـبـهـاى خـويش ، براى انجام دستورات حضرت مهدى عليه السـلام ايـستاده اند و بى هيچ درنگ و تاءمل و توقف در سريعترين فرصت ممكن دستورات آن حضرت را، اجرا مى كنند.

6ـ در اوج عرفان و آگاهى

از ويـژگيهاى آنان ، اوج آگاهى و عمق دانايى و درايت آنهاست ، دلهايشان به نور معرفت درخـشـنـده و نـوربـاران اسـت و از نـادانـى و بـى فـرهنگى و قشريگرى و سطحى نگرى بـدورنـد، چـرا كـه واقـعيتها را به شايستگى مى فهمند و در اوج شناخت ، درايت عرفان و انديشه اند.

7ـ اتّحاد و برادرى

در رواياتى كه گذشت به اين نكته تصريح شده است كه بيشتر ياران خاص آن حضرت ، در اوج جوانى و نشاط و اقتدار و طراوتند و در ميان آنان چهره هاى سالخورده اندك است ، از ديگر ويژگيهاى آنان ، اين است كه انديشه هايشان متحد و يگانه ، ديدگاهشان همانند، دلهـايـشـان بـه هـم پيوسته و به هم گره خورده است ، نه اختلافى در انديشه و راءى و گـفـتـار آنـان خـواهـى ديـد و نـه در رفـتـارشـان و هـمـگـى بـسـان يـك دل ، يك قلب ، يك مغز و يك زبان هستند.

8ـ نه غرور و مستى و نه احساس ضعف

آنان نه به آفت غرور و مستى گرفتار مى شوند و نه از شمار اندك همراهان و پيشتازان در نـخـسـتـين مراحل قيام و ظهور آن حضرت ، احساس وحشت و تنهايى مى كنند. زيرا انسانى كه داراى ارتباط عميق و خالصانه با آفريدگار تواناى هستى است ، با داشتن آن ارتباط و پـيـونـد احـسـاس وحـشت نمى كند و نيز از پيوستن ديگران به راه و رسم نجات بخش و افتخارآفرين خويش و بسيارى همراهان ، شادمان و مغرور نمى گردد.

9ـ در آرزوى انجام وظيفه و شهادت

آرزوى بـزرگ يـاران خـاص امـام مـهـدى عـليه السلام به دوش كشيدن بار مسئوليت و به انـجـام رساندن وظايف و جهاد و شهادت در راه خداست . چرا كه معنا و مفهوم حقيقى شهادت را به شايستگى دريافته و ارزش آن در بارگاه خدا را، آنگونه كه بايد، شناخته اند.

10ـ نام مقدّس حسين عليه السلام بر لب

آنـان نـام بـلنـد آوازه حـسـيـن عـليـه السـلام را بر لب دارند و شعار ويژه آنان ، (( يالثارات الحسين ! )) (560) است .

آرى ! فـاجـعـه خـونـبـار كـربلا و شهادت حسين عليه السلام بازگشت قرنها و نسلها، نه تنها به بوته فراموشى سپرده نمى شود، بلكه همواره زنده و پرحرارت مى ماند و هر چـه روزگـاران بـر آن بـگـذرد حـرارت و شـور و سـوزش خـويـش ‍ را حفظ مى كند چنانكه گويى همين ديروز آرى ! ديروز! رخ داده است .

آرى ! كـسـانـى كـه در روز عاشورا، آن جنايات دهشتناك را ببار آوردند همگى در خور سخت تـريـن كـيـفـرهـا هـستند، همانگونه كه از نسلهاى پس از آنان نيز كسانى كه بدان جنايات دمـنـشـانـه راضـى بـاشند در خور شديدترين كيفرهايند. چرا كه رضايت دهندگان به آن جنايات ، خود شريك جنايت و در خور كيفر و نابودى اند.

آخـر، انـسان نمايى كه وجدانش راضى شود كه حرمتهاى خدا هتك گردد و خون بزرگترين دوستان خدا، بدست پليدترين مخلوق او به زمين ريخته شود، چنين انسانى زيبنده زندگى و ادامـه حـيـات نـيـسـت ، او مـوجود پليد و پست و متعفنى است كه از پليدى او جامعه انسانى آلوده مـى گـردد و وانـهـادن چـنـيـن مـوجـودى ، جـنـايـتـى نـابخشودنى در حق بشريت است و نـاگـزير بايد چنين جرثومه هاى كثيفى كه از روز شهادت پيشواى شهيدان حضرت حسين عـليـه السـلام تـا امـروز و تـا روز قـيـامـت آن اصـلاحـگـر بـزرگ جـهـانـى تـوليـد مثل و افزون گشته اند نابود گردند.

در سـالهـاى اخـير، متاءسفانه از سوى همين عناصر نگون بخت ، هر ساله بيش از يك كتاب در تقدير ((يزيد)) همان عنصر پست و بى مقدار و پليدى كه سالار جوانان بهشت را به خـاك و خـون كـشـيـد و فـاجـعـه بـارترين جنايت تاريخ را در مورد خاندان وحى و رسالت مـرتـكـب شـد، نـوشـتـه شده است ، رسواتر اينكه ، يكى از همين قماش تيره بختان ، ورق پاره هاى خويش را، ((حقايق عن اميرالمؤ منين يزيد بن معاويه )) نام نهاده است .!!!

شـما را بخدا! اين نويسنده سياهكار كه با اين كار زشت خويش ، ارزشهاى انسانى را مسخ نـمـوده و از شـرافـت و ديـانـت ، بـكـلى بـيـگـانـه گـشـتـه و تـا پـسـت تـريـن مراحل بى وجدانى و پستى و شقاوت نزول مى كند، در پى چيست ؟ و چه مى گويد؟!

راستى چنين موجود پليدى چه ارزش و كرامتى دارد؟!

بجاست در اين مورد روايتى را از هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام بياوريم :

((سـئل الامـام الرضـا عـليـه السـلام : يـابـن رسـول الله !... مـا تـقـول فـى حـديـث روى عـن الصـادق عـليـه السـلام اءنـّه قال : اذا قام القائم قتل ذرارى قتلة الحسين بفعال آبائها؟))

فقال عليه السلام : ((هو كذلك .))

فقال السائل : ((قول الله عزوجل : ((و لا تزر وازرة وزر اخرى )) ما معناه ؟))

قـال عـليـه السـلام : ((صـدق الله فـى جـمـيع اقواله ، لكنّ ذرارى قتلة الحسين يرضون اءفـعـال آبـائهـم و يـفـتـخـرون بـهـا و مـن رضـى شـيـئا كـان كـمـن اءتـاه و لو اءن رجـلا قـتـل فـى المـشـرق فـرضـى بـقـتـله رجـل بـالمـغـرب ، لكـان الراضـى عـنـدالله شـريك القـاتـل و انـمـا يـقـتـلهـم القـائم ـ اذا خـرج ـ لرضـاهـم بفعال آبائهم ... . )) (561)

يـعـنـى : از امام رضا عليه السلام سؤ ال شده كه : ((اى پسر پيامبر! در مورد اين روايت چـه مـى فـرمـايـيـد كـه از امـام صـادق عـليـه السـلام آورده انـد كه : به هنگامى كه قائم آل مـحمد(ص ) قيام كند، نسل كشندگان حسين عليه السلام را به كيفر جنايت پدرانشان به قتل مى رساند.؟))

آن حضرت فرمود: ((آرى ! روايت درست است و امام مهدى عليه السلام چنين مى كند.))

پرسيده شد: ((بنابراين ، آيه شريفه چه مى شود كه مى فرمايد:

((و لا تزر وازرة اءخرى .)) (562)

يعنى : هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد؟))

فـرمـود: ((سـخـن خـدا و آيـه شـريـفـه كـامـلا صـحـيـح اسـت ، امـا بـحـث ايـن اسـت كـه نـسـل كـشـنـدگـان حـسـيـن بـه جـنـايـات وحـشـتـنـاك پـدران خـويـش دل خـوش مـى دارنـد و بـدان مـى بـالنـد و كـسـى كـه بـه كـارى رضـايـت دهـد هـمـانـنـد عامل آن كار است . از اين رو اگر مردى در مشرق بناحق كشته شود و ديگرى در مغرب بر آن رضـايـت دهـد، در پـيـشـگـاه خـدا شـريـك قـتـل اسـت و قـائم آل مـحـمد(ص ) هنگامى كه قيام مى كند آنان را بخاطر رضايتشان به جنايات پدرانشان و افتخار بر آن جنايات به كيفر مى رساند.))

آرى ! يـاران حـضرت مهدى عليه السلام بخاطر اعلام عظمت فاجعه عاشورا كه با گذشت زمـان ، تجديد مى شود و نشانه ها و آثار و ابعاد آن ، با رشد فكرى و آگاهى و افزون گـشـتـن شناخت و بينش بشريت در مورد رخدادها آشكار مى گردد، بنام حسين عليه السلام و عـاشـوراى او شعار مى دهند و نداى ((يالثارت الحسين !)) را همه جا طنين افكن مى سازند. چرا كه اين شعار، هشدارى است به همه پليدان و جنايتكارانى كه بدان فاجعه دلخـراش ‍ رضـايت داده و خاندان وحى و رسالت را بخاطر آن فداكارى بى نظير و دفاع از حـق و عـدالت و سـتـم سـتـيـزى ، بـه بـاد نـكـوهـش گـرفـتـنـد و در طـول تـاريـخ از پـليـدان حـق سـتـيـز و سـتمكار، جانبدارى نموده و جنايات آنان را توجيه كردند.

آرى ! خواننده گرامى ! از رواياتى كه در مورد ياران مهدى عليه السلام ترسيم گرديد اين نكته استفاده مى شود كه برخى از آنان بوسيله ابرها در روز روشن جابجا شده و به مكه و قرارگاه آن گرامى مرد عصرها و نسلها مى رسند.

در ايـن مـورد بـرخـى از نـويـسـنـدگـان معاصر اظهار نظر نموده و گفته اند كه منظور از ((ابـر)) در ايـنـجـا هـواپـيـمـا مـى بـاشـد، امـا مـا نـمـى تـوانـيـم بـديـن تاءويل بسنده كنيم . چرا كه ممكن است منظور از ((ابرها)) همان معناى حقيقى واژه ((سحاب )) باشد، زيرا ابرى كه ميليونها تن آب را با خود جابجا مى كند، جابجا ساختن انسانها براى آن چه مشكلى ايجاد مى كند؟ بويژه هنگامى كه بصورت فشرده و توده هاى متراكم و بـاران زا، از زمـيـن اوج مى گيرد و با فاصله بسيار از زمين ، اثر جاذبه زمين نيز ضعيف مى شود.

بـه هـر حـال زيـبـنـده اسـت كـه مـا در روايـت از واژه ((يـحـمـل )) كـه دلالت بـر جـابـجـا شـدن بـوسـيله ابر است غفلت نورزيم و اين جلمه ، نـشانگر آن است كه برخى از ياران امام مهدى عليه السلام كسانى هستند كه ابر، آنان را جابجا مى كند.

و نـيـز از روايـات ، ايـن واقـعيت دريافت مى گردد كه برخى از ياران آن حضرت نيز به هنگامه ظهور و قيام حضرت مهدى عليه السلام در مكه هستند و برخى در شهرها و كشورهاى ديـگـر پـراكـنـده اند كه به هنگام ظهور امام و تصميم بر قيام براى اصلاح جهان ، آنان نيز از شرق و غرب زمين به ((مكه )) روى مى آورند.

بـرخـى از آنـان بـوسـيـله ((ابـرها)) به قرارگاه آن پيشواى بزرگ و نجات بخش مى رسـنـد، برخى با ((طىّ الارض )) و پيچيده شدن زمين بر زير پاى آنان و نزديك شدن راه دور بصورت اعجازآميز كه از آن سخن رفت