نشانه هايي كه در سال ظهور پديدار مي گردد
نشانه هايى كه در سال ظهور پديدار مى گردد
برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني
الف : نشانه هاى غير قطعى
سـومـيـن و آخـريـن بـخـش ، نـشـانـه هـايـى اسـت كـه در سـال ظـهـور امـام مـهـدى عـليـه السـلام يـا سـال پيش از آن پديدار مى گردد و خاطرنشان ساختيم كه اينها بر دو نوعند:
بخش نخست ، نشانه هاى غير حتمى است ، بدان معنا كه ممكن است پديدار گردند يا پديدار نگردند. اينها علايم غيرقطعى است كه ما اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
مردى در تبار پيامبر صلى الله عليه و آله
پـديـدار شـدن پـرچـم ((هـاشـمـى )) از علايم غير قطعى براى ظهور امام مهدى عليه السلام است .
در روايات متعددى ياد و نام ((هاشمى )) به ميان آمده است و از مجموع آنها استفاده مى شود كه : او مردى از بنى هاشم و از نسل پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله است . در اوج جوانى است و در دست راست او خالى است و از خراسان حركت و جنبش خويش را آغاز مى كند.
ايـن روايـات ، بـيـانـگـر آن اسـت كـه اين جوانمرد، پس از خروج سپاه سفيانى از كوفه و ارتـكـاب فـجـايـع دهـشتناك ، خونريزى بسيار، به اسارت درآوردن بانوان و حركت دادن آنـان بـه سوى شام ، با سپاه خويش به كوفه مى رسد. در اين شرايط و اوضاع مصيبت بـار و دردنـاك درمـى يابد كه سپاه پليد سفيانى از كوفه به سوى شام حركت نموده و اسيران را نيز با خود مى برد.
از سـوى ديگر، مرد ظلم ستيز ((يمنى )) نيز با سپاه خويش به كوفه مى رسد و هر دو سـپـاه بـا فـرماندهان خويش بسوى سپاه سفيانى حركت مى كنند و اندكى خارج از كوفه به هم مى رسند. پيكار شديدى ، ميان سپاه سفيانى از يك سو و دو سپاه هاشمى و يمنى از سـوى ديـگـر، آغـاز مـى گـردد و پـس از تـلفـات و ضـايعات بسيارى سرانجام جوانمرد هـاشـمـى و هـم پـيمانش پيروز مى شوند و تمام سپاه سفيانى را درهم مى كوبند و با آزاد ساختن اسيران كوفه به آن شهر باز مى گردند.
روايـات در مـورد ريـشـه و نسب مرد هاشمى داراى دو پيام است . برخى او را ((حسنى )) و بـرخـى ((حـسـيـنى ))معرفى مى كند و به نظر نگارنده نيز ((حسنى )) است و اين همان كسى است كه برخى روايات از اوبه ((نفس زكيه )) تعبير مى كند.
آرى ! مشهور اين است كه مردى كه در مكه ، ميان ركن و مقام سرش از پيكرش جدا مى گردد، ((نفس زكيه )) و از تبار بنى هاشم و حسنى نسب است .
و از مـسـايـل قـطـعى اينكه : او شيعه و پيرو خاندان وحى و رسالت است . به عقيده خويش پايبند و استوار و داراى نفوذ گسترده و محبوبيت در دلها و يك شخصيت پرنفوذ مردمى است . بجاست رواياتى در اين مورد ترسيم گردد:
1ـ عـبداللّه بن مسعود آورده است كه : روزى به ديدار پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفتيم كه آن حضرت به چهره اى شادمان ما را پذيرفت . در مورد هرچه پرسيديم و نپرسيديم ، سـخـن گـفـت و مـا را بـهـره ور سـاخـت تـا ايـنـكـه در هـمـان حـال كـه او سخن مى گفت ، گروهى از جوانان بنى هاشم كه حسن و حسين عليهماالسلام در مـيـان آنـان بـودنـد از آنـجـا گـذشـتـنـد. بـا آمـدن آنـان ، دل و ديـده پـيـامـبر صلى اللّه عليه و آله با آنان همراه شد و گويى چيزى بياد آورد كه آثار اندوه و در چهره اش نمايان و سيلاب اشك از ديدگانش فرو ريخت .
پرسيديم : ((اى پيامبر خدا! در چهره ات آثار ناراحتى مى نگريم ، چرا؟))
فرمود:
((انـا اهـل بـيـت ، اخـتـار اللّه لنـا الاخـره عـلى الدنـيـا، و انـه سـيـلقـى اهل بيتى من بعدى تطريدا وتشريدا، حتى ترفع رايات سود من المشرق ، فيساءلون الحق فـلايـعـطـونـه . فـيـقـاتـلون فـيـنـصـرون ، فـمن اءدركهم منكم او من اعقابكم ، فليات امام اهـل بـيـتـى ، و لو حـبـوا عـلى الثـلج فـانـهـا رايـات هـدى ، يـدفـعـونـهـا الى رجل من اهل بيتى .))(412)
يعنى :
ما خاندانى هستيم كه خدا آخرت را براى ما برگزيد نه دنيا را و خاندانم پس از مـن بـا تـبـعـيـد، فـشـار و آوارگـى روبـرو مـى شـونـد تا پرچمهاى سياه از سوى مشرق بـرافـراشـتـه شود. آنان در پى حق هستند، اما ستمكاران ، حق آنان را رعايت نمى كنند و در راه حق پيكار مى كنند و پيروز مى گردند.
از ايـن رو، هـر كس از شما و نسلهاى شما، آن پرچمهاى برافراشته را ديد، به سوى امام خـانـدان مـن بـشتابد گرچه بانهايت سختى ؛ چرا كه آنان پرچمهاى هدايت اند و قدرت را به بزرگ مردى از خاندان من ، تسليم مى كنند.
شـايـد بـرخى چنين پندارند كه منظور از پرچمهاى سياه در اين روايت ، پرچمهايى باشد كه به فرماندهى و همراهى ((ابو مسلم خراسانى )) و نهضت او بر ضدّ حكومت سپاه اموى بـرافراشته شد و با انهدام قدرت پوشالى و ستمكار اموى پايه هاى حكومت عباسيان را در سـال 656 هـجـرى بـنـيـاد كـرد؛ امـا چـنـيـن تصورى درست نيست و اين پرچمهايى كه از خراسان در آخرالزمان برافراشته خواهند آمد، هيچ ربطى به ابومسلم خراسانى ندارد.
مورخ شهير ((ابن كثير)) در اين مورد مى نويسد:
((اين پرچمها ارتباطى به نهضت ابومسلم ندارد كه از خراسان برافراشته شد و بدان وسـيـله حـكـومـت امويان رابرانداخت ، بلكه اين پرچمها مربوط به آخرالزمان است كه به همراه حضرت مهدى عليه السلام برافراشته خواهندشد.))(413)
2ـ ابو طفيل از امير مؤ منان عليه السلام آورده است كه فرمود:
((اذا سـمـعـت الرايـات السـود مـقـبـلة مـن خـراسـان . فـكـنـت فـى صـنـدوق مـقـفـل عـليـك ، فـاكـسـر ذلك القـفـل و ذلك الصـنـدوق حـتـى تقتل تحتها فان لم تستطع ، فتدحرج . ))(414)
يعنى :
هـنـگـامى كه شنيدى پرچمهاى سياه از خراسان به سوى جهان عرب روى آورده و تـو در صـنـدوقـى در بـسـتـه قـرار داشتى ،به هر صورت ممكن ، آن را بگشا تا تحت آن پـرچـمـهـا قرارگيرى و اگر نتوانستى در صندوق را بگشايى و روى پاى خود بروى ، همانگونه خود را بغلطان تا به هدف برسى .
و بدينسان مى بينم ، بدان جهت كه پرچمها و دعوتها در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان گـونـاگـون اسـت و از مـيان آنها،تنها پرچم آن جوانمرد هاشمى ، پرچم حق و درست است و آلوده به باطل نيست .
امـيـر مؤ منان عليه السلام در اين سخنان خويش ، توجه مى كنند كه حق طلبان نهايت درجه تلاش و كوشش خويش رابراى پيوستن به سپاه ((هاشمى )) بكار گيرند.
3ـ از پنجمين امام نور حضرت باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:
((يـخـرج شـاب مـن بـنـى هـاشـم ، بـكـفـه اليـمـنـى خـال ، و يـاءتـى مـن خـراسـان بـرايـات سـود، بـيـن يـديـه بـن صـالح ، يقاتل اءصحاب السفيانى ، فيهزمهم .))(415)
يعنى :
در واپسين حركت تاريخ ، جوانى (عدالت خواه ) از بنى هاشم كه بدست راست او خـالى اسـت بـا پـرچـمـهاى برافراشته و سياهرنگ از سوى خراسان مى آيد پيشاپيش او شعب بن صالح است و او با جنبش ارتجاعى سفيانى پيكارمى كند و آنان را شكست مى دهد.
4ـ و نيز فرمود:
(( تـنـزل الرايـات السـود ـ التى تخرج من خراسان ـ الكوفة ، فاذا ظهر المهدى عليه السلام بمكّة بعثت اليه بالبيعة .))(416)
يعنى :
پـرچـمـهـايـى از خـراسـان خارج و در كوفه فرود مى آيند و هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام در مكه ظهور فرمود،اينان دست بيعت و اطاعت بسوى او دراز مى كنند.
5ـ اميرمؤ منان عليه السلام در خطبه بيان ، از جمله فرمود:
((مـردى از فرزندان حسن عليه السلام با 12 هزار سوار مجهز به دانش و ايمان و سلاح بـه حـضـرت مـهـدى مـى پـيـونـدد ومـى گـويـد: عـموزاده گرانقدر! شايد من از تو براى بـرانـداخـتـن سـتـم و بـيـداد و بـرقـرارى حـق و عـدالت بـرازنـده تر باشم چرا كه من از فرزندان حسن هستم و شما از فرزندان حسين عليه السلام و حسن بزرگ تر است .))
امام مهدى عليه السلام پاسخ مى دهد: ((من همان مهدى موعود هستم . مرا نمى شناسى ؟))
او پـاسـخ مـى دهـد: ((آيـا بـر صـداقت گفتارت و اطمينان قلبى ما، نشانه يا معجزه و يا علامتى دارى ؟))
حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام بـه پـرنـده اى كـه در هـوا در حـال پـرواز اسـت مـى نگرد و پرنده به اشاره حضرت بر روى كف دست آن گرامى فرود مى آيد و به قدرت آفريدگارش به امامت مهدى عليه السلام گواهى مى دهد.
آنـگاه چوب خشكى را در گوشه اى از زمين خشك غرس مى كند و در دم سبز و پرطراوت مى گردد و به برگ و بار مى نشيند.
پـس تخته سنگى را از صخره اى برمى دارد و آن را به دست تواناى خويش مى فشارد و پودر مى كند و پس از آن خمير مى سازد و بسان شمع نرم مى كند.
و جـوانـمـرد ((هـاشـمـى و حـسـنـى )) حـق طلبانه بپا مى خيزد و مى گويد: ((راستى كه پـيـشـوايى و كاروانسالارى امت ونجات تمدن و جامعه بشرى در توان تو و زيبنده توست .))
و آنـگـاه هـمـه امـكـانـات را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى كند و سپاه خويش را تحت پرچم مهدى و فرماندهى او قرار مى دهد.))(417)
گرفتن خورشيد و ماه
گـرفـتـن خـورشـيـد و مـاه ، پـديده جديدى نيست ، بلكه سابقه تاريخى آن به مـيـليـونها سال باز مى گردد و شناختن سبب آن نيز اينك منظور ما نيست چرا كه از موضوع بحث كتاب خارج است . بلكه منظور اين است كه گرفتن خورشيد در اواخر ماه قمرى رخ مى دهـد و گـرفـتـن مـاه نـيـز در اواسـط مـاه قـمـرى و ايـن مـسـاءله از صـدهـا سال پيش تاكنون مورد اتفاق دانشمندان كيهان شناس و ستاره شناس است .
ايـن مـسـاءله تـا آنجايى در ميان انسانها از قرون و اعصار گذشته تاكنون محسوس بوده است كه از فرود آدم به كره زمين تا كنون ، انسانها در مورد آن اختلاف نداشته اند.
امـام ايـن شـيـوه طـبـيـعـى و عادى در جريان خورشيد و ماه ، كمى پيش از ظهور حضرت مهدى عـليـه السـلام بـه هـم مـى خـورد و در نتيجه ، خورشيد بطور بى سابقه اى در وسط ماه دچار گرفتگى مى شود و ماه برخلاف جريان عادى خويش ، در آخر ماه .
روايات در مورد خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى
1ـ امام باقر عليه السلام فرمود:
(( آيتان بين يدى هذاالامر: خسوف القمر لخمس و كسوف الشمس لخمس عشرة و لم يكن ذلك مـنـذ هـبـط آدم عـليـه السـلام الى الارض و عـنـد ذلك يـسـسـقـط حـسـاب المـنـجـمـيـن .))(418)
يعنى :
دو نشانه جوى اندكى پيش از ظهور مهدى عليه السلام در آسمان رخ مى دهد يكى گـرفـتن ماه در 25 ماه و ديگرى گرفتن خورشيد در 15 ماه و اين دو حادثه جوىّ از فرود آدم عـليـه السـلام بـه زمـيـن تاكنون و تا هنگام رخداد،بى سابقه و در آن هنگام كه حساب ستاره شناسان و كيهان شناسان به هم مى خورد.
2ـ از ((بدر بن خليل اسدى )) آورده اند كه گفت : نزد حضرت باقر عليه السلام بودم كه از دو نشانه و علامت كه پيش از قيام قائم پديدار مى گردد ياد كرد و فرمود:
((دو نشانه است كه از زمان آدم تاكنون بى سابقه است و تنها پيش از ظهور قائم عليه السلام پديد مى آيد و آن دو عبارتند از: گرفتن خورشيد در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه ، در آخر آن ماه .))
مـردى كـه در آنـجـا بـود، گـفـت : ((سرورم !... نه ! خورشيد در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن .))
حـضـرت فـرمـود: آنـچـه تو مى گويى درست است جريان طبيعى اينگونه است ، اما اين دو نـشـانه جوى ظهور مهدى همان است كه گفتم و از زمان آدم تا هنگامه ظهور بى سابقه است .))(419)
روايـت ، بيانگر اين است كه آن مرد به حضرت اعتراض كرد كه : ((خورشيد تنها در آخر ماه مى گيرد و ماه در وسط آن .))
كـه امـام عـليـه السلام در پاسخ او فرمود: ((اين قاعده پيش از ظهور شكسته مى شود تا نشانگر نزديك شدن هنگامه ظهور امام مهدى عليه السلام باشد.))
3ـ و نيز آن حضرت فرمود:
((ان بـين يدى هذا الامر انكساف القمر لخمس تبقى و الشمس لخمس عشرة و ذلك فى شهر رمضان و عنده يسقط حساب المنجمين .))(420)
يعنى :
پـيـش از ظـهـور مـهـدى عـليـه السـلام دو نـشـانـه جـوى خواهد بود: يكى گرفتن خـورشـيـد در 15 مـاه رمـضـان و ديـگر گرفتن ماه در 25 آن . و آنگاه است كه حساب ستاره شناسان در هم مى ريزد.
آرى ! خواننده گرامى ! پس از ترسيم اين روايات روشن مى شود كه در آستانه ظهور، در مـنـظـومه شمسى ، تغييرى رخ مى دهد به گونه اى كه زمان گرفتن خورشيد و ماه تغيير مى يابد و جريان طبيعى مسير خورشيد و ماه و كره زمين دگرگون مى گردد.
و آنـچـه قـطـعـى و تـرديـد نـاپـذيـر اسـت ايـن اسـت كـه : ايـن تصرفات كار بشر نيست همانگونه كه نمى توان آن را به طبيعت و تصادف نيز، نسبت داد.
و شـايـسـتـه يـادآورى است كه خود وقوع خسوف و كسوف در يك ماه نيز طبيعى بنظر نمى رسد و نگارنده در هيچ كتاب مربوط به كيهان شناسى نديده ام كه گرفتن ماه و خورشيد هر دو در يك ماه اتفاق افتد.
و لازم بيادآورى است كه اين روايات ، هر دو حادثه را با ظهور آن حضرت مرتبط مى داند و آنها را از نشانه هاى جوّى ظهور اعلان مى كند. دو نشانه آشكار در جهان هستى ، دو نشانه از نشانه هاى آسمانى كه كسى نمى تواند آنها راناديده بگيرد و خود را به نادانى ، يا غفلت يا تغافل زند:
(( لئلّا يكون للناس على الله حجة .)) (421)
بارش بسيار باران
هـر انـسـان بـا ايـمـان ، در ايـن واقـعـيـت ، ذره اى ترديد به خود راه نمى دهد كه قـطـرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمين فرو مى بارد و قوانين طبيعى تنها، هيچ نقش و بهره اى در ريزش باران نخواهند داشت .
قرآن در آيات متعددى به اين واقعيت تصريح مى كند و مى فرمايد:
((و هـو الذى ارسـل الريـاح بـشـرا بـيـن يـدى رحـمـتـه و اءنـزلنـا مـن المـسـاء مـاء طهورا.))(422)
يعنى :
و اوست كه پيشاپيش رحمت خود، بادها را به مژده دادن فرستاد. و از آسمان آبى پاك نازل ساختيم .
((والله الذى اءرسل الرياح فتثير سحابا.))(423)
يعنى :
و خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزند.
((واءرسلنا السماء عليهم مدرارا.))(424)
يعنى :
و بر ايشان از آسمان بارانهاى پياپى فرستاديم .
((واءرسلنا الرياح لواقح فاءنزلنا من السماء ماء.))(425)
يعنى :
و مـا بـادهـاى آبـسـتـن كـنـنـده را فـرسـتـاديـم پـس از آسـمـان آبـى نازل ساختيم .
((و لئن ساءلتهم من نزل من السماء ماء فاءحيى به الاءرض من بعد موتها ليقولن اللّه .))(426)
يعنى :
و اگـر از آنـان بـپـرسـى : ((چـه كـسى از آسمان باران فرستاد و زمين مرده را بدان زنده ساخت ؟)) خواهند گفت :((خداى يكتا!))
((و نزلنا من السماء ماء مباركا فاءنبتنا به جنات وحب الحصيد.))(427)
يعنى :
و از آسمان آبى پربركت فرو فرستاديم و بدان باغها و دانه هاى درو شدنى رويانيديم .
((و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به .))(428)
يعنى :
و از آسمان براى شما بارانى فرو مى فرستد تا شست و شويتان دهد.
(( واءنزلنا من السماء ماء بقدر.))(429)
يعنى :
و از آسمان به اندازه نياز آب فرستاديم .
ايـن آيـات شـريفه ، به روشنى تصريح مى كند كه بادهايى كه ابرها را به حركت مى آورنـد و آنـها را بسوى شرق و غرب و شمال و جنوب مى برند همه اينها تنها به فرمان خدا و خواست و قدرت او انجام مى گيرد.
و نـيـز تـصريح مى كند كه : اندازه و نسبت باران نيز به خواست خدا و طبق برنامه اوست همانگونه كه اين مطلب از آخرين آيه به روشنى دريافت مى گردد.
از ايـن رو بـا تـوجـه بـه ايـن آيات ، به اين آيات ، هيچ ترديدى نمى ماند كه اين رحمت آسـمـانـى هـمـواره بـه دسـتـور خـدا و اذن او بـر زمـيـن و زمـيـنـيـان نازل مى گردد.
گـاهـى ايـن رحـمـت الهـى از بـرخـى شـهـرهـا و كـشـورهـا در بـرخـى سـالهـا بـه دلايـل خـاصـى قـطـع مـى گـردد، به همين جهت است كه در فقه اسلامى در اين شرايط به خواندن نماز ((استسقاء)) يعنى طلب باران از خداى مهربان ، فرمان داده شده و توصيه گـرديـده اسـت كـه بـه هـنـگـام كم شدن نزول باران و خشك شدن نهرها، اين نمازها را با اخلاص برگزاركنند.
و مـؤ رخـان و مـحـدثـان آورده انـد كـه پـيـامـبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم در شرايط مـشـابـهـى از پـروردگـار خـويـش ، طلب باران و سيراب شدن زمين را نمود و از پى آن ، آسـمـان ابـرى و بـارانى گرديد و باران بسيارى باريد و دشتها و دره هالبريز از آب گرديد.
و نـيـز در روايـات آمـده اسـت كـه : امـيـر مـؤ مـنـان عـليـه السـلام و بـرخـى از امـامـان اهـل بـيـت عليهم السلام نماز استسقاء خوانده اند و با پايان يافتن نماز پراخلاص آنان ، باران باريده است و همه اينها، نشانگر اين واقعيت است كه بارش باران يا عدم بارش آن ، به خواست و اراده خداست .
از ايـن رو، جـاى شـگـفـتـى ندارد اگر خدا بخواهد رحمت و بخشايش افزونتر خويش را بر زمـيـنـيـان ارزانـى دارد و آسـمـان بـه فرمان او باران بسيارى فرو ريزد كه در سراسر تاريخ انسان جز عصر نوح كه آب همه كره زمين را فراگرفت ،نظير نداشته باشند.
و ريـزش ايـن بـاران بـى سـابقه و بى نظير در همان سالى كه امام عليه السلام در آن ظهور مى كند انجام گيرد.
نـگارنده بطور دقيق به ياد ندارد كه آيا اين عنايت خاص الهى ، ويژه خاورميانه همچون : حجاز، عراق و... است يا همه جهان و تمامى بشريت را در برمى گيرد؟ بدينوسيله اعلاميه هاى جهانى براى نزديك شدن هنگامه ظهور نجات بخش انسانها حضرت مهدى عليه السلام است .
همو كه دوران حكومتش ، دوران تمامى خوبيها، بركتها، شادمانيها و طراوتها، براى زمين و زمان ، گياه و حيوان ، روزگاررفاه ، آسايش ، آزادى و نيك بختى انسان است .
اينك يك روايت از رواياتى كه در بردارنده اين نويد براى مردم روى زمين است ترسيم مى گردد:
امام صادق عليه السلام فرمود:
((اذا ان قيامه مطرالناس ... مطرا لم ير مثله .))(430)
يعنى :
آنگاه كه هنگامه قيام او فرا رسد ـ در ماه جمادى و ده روز از ماه رجب ـ بارانى بى همانند بر مردم مى بارد، بارانى كه نظير آن ديده نشده است .
و در بيان مرحوم شيخ مفيد، در مورد نشانه هاى ظهور گذشت كه :
((آنـگـاه ايـن سـلسـله نشانه ها به 24 روز باران پياپى و فراوان پايان مى پذيرد و خداوند بوسيله آن ، زمين را پس از مردنش زنده مى سازد و بركات آن را آشكار مى كند.))
سومين جنگ جهانى
در مـنـابـع و كـتـابهايى كه در دست من بود، هيچ نام و يادى از سومين جنگ جهانى به صراحت به ميان نيامده است .
اما روايات متعددى رسيده است كه به صراحت از نابودى مردم بوسيله گرسنگى و قحطى و بيمارى و قتل و كشتار خبر مى دهد.
آيـا مـعـنـاى ايـنـهـا، همان جنگ جهانى است كه ميليونها انسان را درهم مى نوردد يا اينها چيز ديگرى است ؟
بـهـتـر اسـت ، نـخـسـت بـرخى از آن روايات را بياوريم تا بنگريم كه از آنها چه پيامى دريافت مى گردد.
1ـ از اميرمؤ منان عليه السلام آورده اند كه فرمود:
((لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث ويموت ثلث ويبقى ثلث .))(431)
يعنى :
مـهـدى ظـهـور نمى كند تا اينكه 3/1 مردم كشته شوند و 3/1 آنان بميرند و3/1 باقى بمانند.
2 ـ و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:
((بـين يدى المهدى موت اءحمر و موت اءبيض و جراد فى حينه و جراد فى غير حينه كـالوان الدم ، فـامـا المـوت الاحـمـر: فـالسـيـف و امـا المـوت الابـيـض : فـالطـاعـون .))(432)
يعنى :
پـيـش از ظـهور مهدى مرگ سرخ و مرگ سفيد و آفت ملخهاى خونرنگى ، نابهنگام يا بهنگام خواهد بود.
اما مرگ سرخ عبارت از: شمشير و پيكار است و مرگ سفيد: بلاى دهشتناك طاعون .
3 ـ و نيز از آن حضرت است كه فرمود:
((فـيـقـتـل ـ يـومـئذ مـا بـيـن المـشـرق و المـغـرب ـ ثـلاثـة آلاف اءلف ، يـقـتـل بـعـضـهـم بـعـضا، فيومئذ تاءويل هذه الآية : ((فمازالت تلك دعواهم حتى جعلناهم حصيدا خامدين )) بالسيف .))(433)
يعنى :
بـه هـنـگـامـه فرا رسيدن ظهور مهدى ميان مشرق و مغرب 300 هزار نفر كشته مى شـونـد، بـرخـى ديـگـرى را مـى كـشـنـد و آن روز، تاءويل اين آيه شريفه ، به شمشير است :
((فما زالت تلك دعواهم حتى جعلنا هم حصيدا خامدين .))(434)
يعنى :
و هـمـواره سـخـنـشان اين بود تا همه را چون كشته درويده و آتش خاموش گشته ، گردانيم .
4 ـ از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
((قـدام القـائم مـوتـان : مـوت اءحـمـر و مـوت اءبـيـض ، حـتـى يـذهـب مـن كل سبعة خمسة ، الموت الاحمر: السيف والموت الابيض ، الطاعون .))(435)
يعنى :
پـيـش از آمـدن قـائم عليه السلام دو مرگ گسترده خواهد بود: مرگ سرخ و مرگ سفيد، تا از هفت بخش از انسانها، پنج بخش آن از ميان برود.
5 ـ و نيز آورده اند كه فرمود:
((لا يكون هذا الامر حتى يذهب ثلثا الناس ))
فقيل له : ((فاذا اذهب ثلثا الناس فما يبقى ؟))
فقال عليه السلام : ((اءما ترضون اءن تكونوا الثلث الباقى .))(436)
يعنى :
ظهور آن حضرت فرا نخواهد رسيد تا اينكه 3/2 انسانها از ميان بروند.
گفته شد: ((بنابراين ، ديگر چه مى ماند؟))
فرمود: ((آيا راضى نمى شويد، كه شما 2/1 باقى مانده باشد؟))
ايـنـهـا بـرخـى از روايـاتـى است كه از نابودى صدها يا هزارها يا ميليونها نفر بوسيله كـشـتـار يـا بـيـمـارى طـاعـون و... گزارش مى كند، صرف نظر از سند اين روايات و به فرض صحت سند آنها هيچ كدام به وقوع سومين جنگ جهانى تصريح نمى كند.
آرى ! ممكن است انقلابات داخلى در بسيارى از كشورها پديد آيد و قربانى آنها به صدها ميليون برسد.
و طـاعون نيز از بيماريهاى مرگبارى است كه شبيه بيمارى ((وبا)) در سرعت گسترش و تلفات است .
با اين بيان ، قربانيان بسيارند اما به سومين جنگ در آستانه تصريح نشده است