بازگشت

رواياتي كه در مورد نشانه هاي ظهور رسيده سه بخش است




رواياتى كه در مورد نشانه هاى ظهور رسيده سه بخش است

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني

روايـاتـى كـه در مـورد نـشـانـه هـاى ظـهـور حـضرت مهدى عليه السلام رسيده و در كتابهاى حديثى موجود است ، بر سه بخش قابل تقسيم است :

1ـ بخش نخست :

عـلايـم و نـشـانـه هـاى عـمـومى است كه از انحرافات گسترده فكرى ، عقيدتى ، عـمـلى و... كـه در سـراسـر جـهـان و كـشـورهـا ومـراكـز اسـلامى پديد مى آيد و جامعه ها و تمدنهاى بشرى را آلوده مى كند، سخن مى گويد.

اين بخش از نشانهاها و علايم به ظهور آن گرامى ، پديدار و جهان گستر گردد.

2ـ بخش دوم :

علايم و نشانه هايى است كه نزديك به ظهور امام مهدى عليه السلام پديدار مى گـردد، اما نشانگر اين نيست كه ظهور درهمان سال خواهد بود، بلكه اينها انواع رخدادها و فتنه هايى هستند كه پس از صدور اين گونه روايات ، به تدريج درطى قرون و اعصار تا هنگامه ظهور، پديدار خواهند شد.

3ـ بخش سوم :

عـلايـم و نـشـانـه هـايـى اسـت كـه در هـمـان سـال ظهور آن اصلاحگر بزرگ يا سال پيش از ظهور آن بزرگوار، رخ خواهد داد كه اين بخش خود به دو بخش ، تقسيم مى گردد:

الف : بـخـش نـخـسـت ، علايم و نشانه هاى غيرقطعى است و مفهوم آنها اين است كه رخ دادن آنها حتمى است ، بلكه ممكن است رخ دهد يا ندهد.

ب : بخش دوم ، علايم قطعى است كه ترديدناپذيرند و به طور حتم روى خواهند داد.

ايـن عـلايم و نشانه ها به طور كلى برخى از نظر مفهوم و معنا و پيام روشن و آشكارند و برخى در نهايت ابهام و اجمال وپيچيدگى .

بـسـيـارى از نـويـسندگان ، بويژه نويسندگان معاصر، اين را روايات پيش از ما آورده ، آنـهـا را تـفـسـيـر نـمـوده و طـبـق ديـدگـاه خـاص خـويـش ، بـه تـاءويـل آنـهـا پـرداخـتـه و بـر اسـاس آراى شـخـصـى خـود، آنـهـا را تحليل كرده اند.

مـن فكر مى كنم اينان توان ثابت اين آراء و ديدگاهها را در مورد روايات مورد اشاره ، نه از نـظـر علمى دارند و نه از نظرتاريخى . به همين جهت من جراءت و جسارت دنباله روى و پى جويى اين توجيهات ! يا اقتداى به آنان در ديدگاههاو تاءويلات روايات مورد بحث را نـدارم ، چـرا كه پيام حقيقى آنها مبهم است و خدا و پيامبر و خاندان وحى ورسالت عليهم السلام به حقايق امور داناترند.

بجاست در اين مورد نمونه اى بياوريم :

مرحوم ((مفيد)) در ((ارشاد))، ضمن بحث در نشانه هاى ظهور مى نويسد:

((...و نزول الترك الجزيرة و نزول الروم الرملة ...))

1ـ شـرايـط كـنـونـى ، ((تـركـهـا)) در ايـران ، در شـمـال عـراق ، تركيه ، قفقاز و آذربايجان شوروى سكونت دارند، پس ‍ منظور ازاين سخن چيست ؟ و اين تركها كيانند؟ روشن نيست .(409)

2ـ واژه ((جزيره )) نيز كه در اين جمله آمده ، بسيار است ، كدام جزيره از جزيره هاى دنيا كه نژاد ترك در آن فرودمى آيد؟ آن جزيره كجاست ؟

3ـ امـا ((روم )) هـمـه اروپـاى كـنـونـى را شـامـل مى گردد و روشن است كه تازه اروپاى امـروز، داراى كـشـورها و دولتهاى متعددى است و همه آنها هم جزو ((روم )) قديم هستند، از ايـن روز، سـؤ ال ديـگـر ايـن اسـت كـه : ((آيـا مـنـظـوراز واژه روم ، اسـرائيـل باشد؟)) بدان اعتبار كه روميانى كه براى جنگ با مسلمانان در پيكار ((موته )) آمدند دراردن و فلسطين كنونى سكونت داشتند؟

مـمـكـن اسـت مـقـصود از واژه روم ، ((آمريكا)) باشد چرا كه بيشتر آمريكاييها را مهاجرانى تشكيل داده اند كه از قاره اروپا رفته اند.

4ـ و نـيـز واژه هـاى ((مـشـرق )) يـا ((مـغـرب )) در روايات مربوط به ظهور و بيانگر نـشـانـه هـاى ظـهـور، بـارهـا بـكـار رفـتـه اسـت ، سـؤ ال اين است كه منظور از مشرق و مغرب چيست ؟

خاور دور؟ يا خاور ميانه ؟

غرب دور؟ يا مغرب عربى كه شامل كشورهاى ((ليبى ))، ((تونس ))، ((الجزاير)) و مغرب و مراكش ‍ مى شود؟ كداميك ؟

5ـ هـمـچـنـيـن در روايـات ايـن بـخـش واژه ((بنوفلان )) آمده است ، با اين جمله : ((الا اخبركم بآخر ملك بنى فلان ؟)) منظور از ((بنى فلان )) كيست ؟ يا كيانند؟

بـرخـى پـنـداشـتـه انـد مـقـصود ((بنى عباس )) است . با آگاهى بر اينكه اين سلسله ، مـنـقـرض شـده انـد و حـكـومـت بـيـدادگـرانـه آنـان ، در سـال 656 هجرى نابود گشته است ، آيا ممكن است بعضى سردمداران در كشورهاى عربى از نژاد ونسب آنان باشند؟

بـه هـر حـال مـا نـمـى تـوانـيم اين نامهايى را كه در اين روايات آمده به راز و رمز شباهت دارنـد، بـشناسيم . و در توان خودنمى بينيم كه منظور از آنها را به طور دقيق دريابيم ؛ بـنـابـرايـن بهتر است اينگونه نشانه ها و علايم ظهور را همانگونه كه آمده است ترسيم كـنـيـم . آينده خود با رخدادهايش ، اين واژه ها و كلمات را تفسير و مصاديق آنها را تبيين ودر موارد شايسته آنها، تطبيق خواهد نمود.

اينك اين شما و اين هم نشانه هاى عمومى ظهور آن حضرت