ايرانيان و آغاز زمينه سازي براي ظهور حضرت مهدي (ع)
ايرانيان و آغاز زمينه سازى براى ظهور حضرت مهدى عليه السلام
خراسانى و ياور او شعيب بن صالح هر دو ايرانى هستند
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
كليه منابع روايى شيعه و سنى ، پيرامون حضرت مهدى عليه السلام اتفاق نظر دارند كه آن بزرگوار بعد از نهضتى مقدماتى كه برايش بوجود مى آيد، ظهور مى كند... و ياران درفش هاى سياه ، ايرانى اند كه زمينه ساز حكومت آن حضرت و آماده كننده مقدمات فرمانروائى وى مى باشند. در اين روايات ، اتفاق است كه دو شخصيت وعده داده شده ، سيد خراسانى و يا هاشمى خراسانى و ياور او شعيب بن صالح هر دو ايرانى هستند... تا پايان رواياتى كه مربوط به آنان در منابع شيعه و سنى آمده است .
اما منابع حديث شيعه علاوه بر ايرانيان ، افراد ديگرى را بعنوان زمينه سازان ظهور حضرت مهدى عليه السلام بنام يمنى ها ذكر نموده است چنانكه روايات بيشمارى در منابع شيعه وجود دارد كه بطور عموم دلالت دارد كه قبل از ظهور آن حضرت ، حكومت و يا نيرو و يا نهضتى مبارز و انتقام گيرنده بر پا خواهد شد... مانند اين روايتى كه مى گويد: ((او مى آيد و براى خداوند، شمشيرى است از نيام كشيده شده )) البته اگر چنين روايتى وجود داشته باشد.
چه اينكه صاحب كتاب ((يوم الخلاص )) آن را با ذكر پنج منبع نقل كرده است كه من اين روايت را در اين منابع نيافتم ، همچنين موارد متعدد ديگرى كه براى آنها هم منابعى را ذكر نموده است ! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روايات را عنايت فرمايد... و مانند روايت ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام كه گفت شنيدم ، حضرت مى فرمود:
((هنگاميكه درفش حق برافراشته ميگردد شرقى ها و غربى ها را لعن و نفرين مى كنند! آيا ميدانى براى چه ؟ عرض كردم خير. براى آنچه را كه مردم با آن روبرو ميشوند از اهل بيت و فرزندان آن حضرت پيش از ظهور وى )) (273)
اين روايت دلالت دارد كه اهل بيت آن حضرت ، از بنى هاشم اند و پيروان وى ، غرب و شرق را خشمگين و ناراحت كرده اند، آنها (دشمنان ) زمانيكه با نهضت ظهور حضرت مهدى عليه السلام روبرو ميشوند براى آنان مصيبتى بس بزرگ است كه در اثر آن اعصابشان را از دست مى دهند و روايتى كه قبلا از روضه كافى در تفسير آيه شريفه ((بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد)) از امام صادق عليه السلام نقل شد حضرت فرمودند:
((گروهى را كه خداوند پيش از ظهور قائم برمى انگيزد، هيچ دشمنى را از آل پيامبر صلى الله عليه و آله فرا نمى خوانند مگر اينكه او را بقتل مى رسانند))
و ساير رواياتى كه دلالت دارد، مهيا شدن مقدمه و زمينه براى ظهور آن حضرت ، با نيروى نظامى و تبليغاتى جهانى است و چنانكه در برخى روايات آمده است بگونه اى است كه ((نام او بر سر زبانهاست )).
بنابراين روايات مربوط به مقدمات ظهور، به سه دسته تقسيم مى شود:
الف روايات مربوط به روى كار آمدن ياران درفشهاى سياه كه شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند.
ب روايات مربوط به حكومت يمنى كه فقط در منابع شيعه وارد شده است ، البته شبيه اين روايات ، احاديثى در برخى از منابع اهل سنت است مبنى بر ظاهر شدن يمنى پس از ظهور حضرت مهدى عليه السلام .
ج رواياتى كه حاكى از ظاهر شدن و روى كار آمدن زمينه سازان ظهور آن بزرگوار است ، بى آنكه آنها را مشخص نمايد... اما بزودى متوجه خواهيد شد كه اين روايات بطور عموم دلالت بر ياران و يمنى آن حضرت دارد كه زمينه ساز حكومت وى هستند.
اما روايات ، زمان روى كار آمدن حكومت يمنى ها را مشخص نموده است كه در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفيانى از سرزمين شام و يا نزديك خروج سفيانى كه دشمن و مخالف حضرت است ، مى باشد. چنانكه خواهيد دانست .
اما حكومت زمينه سازان ايرانى ، به دو مرحله مشخص تقسيم مى شود: مرحله اول ، آغاز نهضت آنان بوسيله مردى از قم ، كسى كه حركتش سرآغاز اءمر ظهور حضرت مهدى عليه السلام است ، چه اينكه روايات گوياى اين است كه ((آغاز نهضت آن حضرت از ناحيه مشرق است )).
مرحله دوم ، ظاهر شدن دو شخصيت مورد نظر، در بين آنها به نام سيد خراسانى و فرمانده نيروهاى آن حضرت و جوان گندمگونى كه نام وى در روايات ، شعيب بن صالح ضبط شده است .
چنانكه مى توان ، نقش ايرانيان زمينه ساز را با توجه به پيشامدها و حوادثى كه ذكر آنها در اخبار آمده است .
مرحله اول : از آغاز نهضت آن توسط مردى از قم تا ورودشان در جنگ .
مرحله دوم : داخل شدن در جنگى طولانى ، تا اينكه خواسته هاى خويش را بر دشمن تحميل ميكنند.
مرحله سوم : رد كردن خواسته هاى نخستين خود كه اعلام كرده بودند و بپا شدن قيام همه جانبه آنان .
مرحله چهارم : سپردن پرچم اسلام بدست تواناى حضرت مهدى عليه السلام و شركت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت .
در برخى از روايات ، آمده است كه ظاهر شدن خراسانى و شعيب در اثناى جنگ ايرانيان بوقوع مى پيوندد، بگونه اى كه آنها با توجه به طولانى شدن نبردشان با دشمن ، خودشان سيد خراسانى را بعنوان سرپرستى امور اجتماعى و سياسى خود برمى گزينند گر چه وى از پذيرفتن اين منصب خرسند نيست ، اما آنها او را سرپرست خود قرار مى دهند، سپس سيد خراسانى ، شعيب بن صالح را به فرماندهى نيروهاى مسلح خويش برمى گزيند.
در تعدادى از روايات ، زمان آخرين مرحله زمينه سازى آنان كه متصل به ظهور حضرت مهدى عليه السلام است مشخص گرديده كه شش سال خواهد بود. اين برهه ، مرحله شعيب و خراسانى است ، از محمد بن حنيفه نقل شده است كه فرمود:
((درفشهاى سياهى از بنى عباس و پس از آن درفشهاى سياه ديگرى از خراسان خروج مى كنند كه حاملان آنها كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند، پيشاپيش آنان مردى است كه وى را صالح بن شعيب يا شعيب بن صالح مى نامند او از قبيله بنى يمنم است آنان نيروهاى سفيانى را شكست داده و در بيت المقدس فرود مى آيند تا مقدمه حكومت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم آورند، تعداد سيصد تن ديگر از شام به او مى پيوندد، فاصله خروج او تا تقديم زمام امور را به حضرت مهدى عليه السلام هفتاد و دو ماه ميباشد.)) (274)
در مقابل اين احاديث ، روايات ديگرى است كه مى گويد، ظاهر شدن خراسانى و شعيب ، مقارن و همزمان ، ظاهر شدن يمنى و سفيانى است از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
((خروج خراسانى و سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز واقع ميشود، درفش يمنى در بين اين پرچمها از همه هدايتگر است ، زيرا وى مردم را به حق دعوت مى كند.)) (275)
و از امام باقر عليه السلام منقول است كه فرمود:
((خروج سفيانى و خراسانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز است مانند نظم و ترتيب دانه هاى تسبيح كه يكى بعد از ديگرى است جنگ از هر طرف روى مى آورد. واى بر كسانى كه در مقابل آنان بايستند در ميان آن درفشها، پرچم يمنى هدايت گرتر است ، آن درفش حق است و شما را بسوى صاحبتان (مهدى عليه السلام ) دعوت مى كند.)) (276)
ظاهرا، مراد از خروج اين سه نفر به ترتيب ، مانند دانه هاى تسبيح ، با اينكه در يك روز واقع مى شود اين است كه انگيزه هاى خروج آنها با يكديگر ارتباط سياسى دارد. البته آغاز خروج آنان در يك روز است ، اما ترتيب جنبش آنان و استحكام امورشان مانند مهره هاى تسبيح ، يكى پس از ديگرى واقع مى شود.
بعلاوه روايت هفتاد و دو ماه اگر چه قابل قبول است . چون به طرق زيادى از محمدبن حنيفه نقل شده است و روايات ، گوياى اين است كه وى داراى نوشته اى از پدر بزرگوارش حضرت على عليه السلام بوده كه حضرت آن را از گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته بود و در آن حوادث و پيش آمدهاى آينده بوده ، بلكه بنا بگفته برخى روايات ، در آن نوشته ، نام تمام فرمانروايان حاكم بر مسلمانان ، تا روز قيامت ذكر شده بوده و آنرا فرزندش ابوهاشم از وى به ارث برده و نام كسانى را كه از عباسيان حكومت خواهند كرد به اطلاع آنان رسانده است ....
اما با اين همه ، آنچه كه در مسئله خراسانى و شعيب بهتر بنظر مى رسد، رواياتى است كه مى گويد خروج خراسانى و شعيب همزمان خروج سفيانى و يمنى است ، چون اين روايات ، منتسب به امامان عليه السلام ميباشد و سندش محكمتر است ، بلكه در اين روايات احاديث صحيح (277) السندى نيز مانند روايت ابوبصير از امام باقر عليه السلام وجود دارد.
در هر صورت ، اين مرحله از حكومت زمينه سازان دولت حضرت ، چنانچه ما هم ترجيح داديم ، سال قبل از ظهور وى و يا احتمال اينكه شش سال باشد و در هر حال آخرين مرحله حكومت آنهاست ، اما آنچه مشكل بنظر مى رسد، شناخت مراحل ديگر دولت آنها قبل از آخرين مرحله آن است و اينكه فاصله بين آغاز حكومت آنان بواسطه مردى از قم بين خروج سيد خراسانى و شعيب چقدر است ؟...اين در حقيقت بخشى مفقود از سلسله روايات مربوط به ايرانيان است كه من در روايات نديدم چه اندازه بوده است ... آرى در برخى از روايات ، اشاره هايى در اين زمينه وجود دارد كه بعد از بيان مهم ترين روايات مربوط به حكومت آنان ، خواهد آمد.
روايت : آغاز حكومت مهدى عليه السلام از ايران
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
از جمله آن روايات ، حديثى است كه صراحت دارد، آغاز نهضت حضرت مهدى عليه السلام از ناحيه مشرق خواهد بود از اميرمؤ منان عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
((آغاز ظهور او از مشرق است ، زمانيكه اين اءمر پيش آمد، سفيانى خروج مى كند)) (278)
و از طرفى آنچه كه علما بر آن اتفاق دارند و در روايات به نحو تواتر (279) وارد شده اين است كه ظهور آن حضرت از مكه است ، بنابراين بايد مراد از گفته اميرمؤ منان عليه السلام كه فرمود: ((آغاز نهضت او از ناحيه مشرق است )) يعنى آغاز وشروع نهضت وى از مشرق ، يعنى ايران است . و همچنين دلالت دارد كه آغاز نهضت آن حضرت ، قبل از خروج سفيانى بوده و فاصله بين آغاز امر او و خروج سفيانى ، مدتى نه كوتاه و نه طولانى است . زيرا در روايت ، نهضت حضرت بر خروج سفيانى با ((واو)) عطف شده است نه ((فاء)) و ((ثم )) كه دلالت بر فاصله داشته باشد، بلكه مى توان گفت اين روايت ، اشاره به نوعى ارتباط سببى بين آغاز اءمر زمينه سازى براى دولت حضرت مهدى (عليه السلام ) از سرزمين ايران و بين خروج سفيانى دارد، توجه داشتيد كه جنبش سفيانى صرفا واكنشى است جهت روياروئى با موج فزاينده نهضت اسلامى كه زمينه ساز مقدمه قيام آن حضرت مى باشد.
روايت : امت محمد (صلى الله عليه و آله ) و حكومت مردى ازاهل بيت
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
روايتى را كه ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده نيز از جمله روايات در اين زمينه است ، حضرت فرمود:
((اى ابوبصير امت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) تا زمانيكه خاندان فلان بر مسند حكم هستند هيچگاه به گشايشى نخواهند رسيد تا آنكه فرمانروائى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن ، خداوند آن را به مردى از اهل بيت ارزانى مى دارد كه روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدايت گر مردم است . در مقام قضاوت و حكم بر مردم ، اهل رشوه نيست . بخدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى دانم آنگاه ، آن مرد تنومند و كوتاه اندام كه داراى علامت خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد مى آيد، او پيشوايى عادل است كه حافظ و نگاهبان آنچه كه نزد او وديعه گذاشته شده است مى باشد، دنيا را پر از عدل و داد مى نمايند آنگونه كه بدكاران آن را پر از ظلم و جور كرده اند)) (280)
اين روايت قابل توجهى است ولى متاءسفانه بخش پايانى آن ناقص است ، اين روايت را صاحب بحار از كتاب ((اقبال )) سيد بن طاووس نقل كرده است كه صاحب اقبال در كتابش ص 599 بيان داشته است كه اين روايت را در سال 326 در كتاب ((ملاحم )) بطائنى ديده است و از آن كتاب اين روايت را نقل كرده اما ناتمام ، و در پايان گفتارش گفته است ((سپس تمام روايت را نقل كرده است )) حال آنكه كامل نقل نكرده است ، بطائنى از ياران امام صادق (ع ) بوده و نسخه كتاب وى ناياب است البته ممكن است در كتابهاى خطى ناشناخته در اطراف و اكناف كشورهاى اسلامى ما در كتابخانه ها وجود داشته باشد.
روايت دلالت دارد كه سيد بزرگوارى از ذريّه اهل بيت (ع ) پيش از ظهور حضرت قائم (ع ) حكومت مى كند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم مى نمايد، مردم را متوجه تقوا و پرهيزكارى مى نمايد و طبق احكام اسلام عمل مى كند، وى اهل سازش و رشوه گيرى نيست ، اين سيّد كه ذكر آن در روايت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمينى باشد.
اما جمله خاندان فلان كه امام فرمود: ((تا زمانيكه خاندان فلان بر سر كار باشند)) ملازمه ندارد كه مراد از آنها بنى عباس باشند آنگونه كه سيد بن طاووس فهميده است ، همينطور در ساير رواياتى كه امامان (عليه السلام ) در آنها تعبير به فلان و آل فلان نموده اند، البته گاهى منظور امامان (عليه السلام ) از اين تعبير، بنى عباس و گاهى خاندانهايى است كه قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فرمانروائى مى كنند، مثلا روايات متعددى كه بازگو كننده اختلاف بين خاندان فلان و آل فلان ، از حكام حجاز است وجود دارد كه آنان بر شخص فرمانروائى از خودشان اتفاق نظر پيدا نمى كنند و بين قبيله ها ايجاد اختلاف مى شود، آنگاه حضرت مهدى (ع ) ظهور مى كند و مانند روايتى كه از اميرمؤ منان على (ع ) روايت شده است كه حضرت فرمود:
((آيا خبر ندهم شما را به پايان سلطنت خاندان فلان ؟ عرض كرديم آرى اى اميرمؤ منان ، فرمود: كشته شدن بى گناهى در سرزمين حرم از قبيله قريش ، سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات را هستى بخشيد بعد از پانزده شب ديگر، سلطنتى برايشان نخواهد بود)) (281)
و غير از اين روايت ، روايات متعدد ديگرى كه اختلاف بين بنى فلان و يا به هلاكت رسيدن فرمانرواى ظالمى از آنان را بيان كرده است و اينكه پس از آن سفيانى خروج خواهد كرد و يا ظهور حضرت مهدى (ع ) بوقوع مى پيوندد و يا اينكه بيانگر برخى از نشانه ها و پيشامدهاى نزديك ظهور آن حضرت است ... بنابراين بايد اين روايت را به غير بنى عباس تفسير نمود زيرا صدها سال پيش ، حكومت و فرمانروائى آنها سپرى شده است .
بلكه رواياتى كه به صراحت از بنى عباس نام برده است ، حتما بايد مورد بررسى و دقت قرار گيرد. چه اينكه اين روايات از امامان (ع ) با عبارت ((فرزندان فلان )) و ((خاندان فلان )) وارد شده است و شخص راوى آن را بلفظ بنى عباس روايت كرده به اين اعتقاد كه مراد از گفته امام (ع ) از ((فرزندان فلان ))، بنى عباس مى باشد.
گاهى در روايات ظهور، تفسير به بنى عباس صحيح است زيرا مراد از ذكر نام آنها، روش آنان است كه در نقطه مقابل امامان (ع ) بوده است ، نه اينكه مراد شخص آنها و فرزندان و يا ذريّه آنان باشد... البته بندرت نياز به چنين تفسيرى پيدا مى كنيم زيرا در اغلب روايات تعبير به فرزندان و خاندان فلان شده است .
به هر حال ، منظور از خاندان فلان در روايت مورد بحث كه فرمود: ((تا زمانيكه خاندان فلان بر مسند حكم باشند، تا اينكه فرمانروائى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن خداوند آن را بر مردى از اهل بيت قرار مى دهد)) حكّام ظالم و ستم پيشه ، غير از بنى عباس است كه سيّد موعود، بعد از آنان ظاهر مى شود و قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) با عدالت حكمرانى مى كند.
اما لفظ ((آنگاه ، آن مرد تنومند كوتاه اندام كه داراى علامات خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد، پيشوايى است عادل )) حكايت از اين دارد، بعد از آن سيّد كسى خواهد آمد كه مفهوم آن اين است كه آن شخص حضرت مهدى (عليه السلام ) است و هم اوست كه داراى اين نشانه هاست ، چنانكه در اوصاف حضرت آمده است . اما صفت ((مرد تنومند كوتاه قد)) بر آن حضرت تطبيق نمى كند. زيرا در مجموعه روايات ، آن حضرت بلند قامت و موزون ياد شده است ، بعيد نيست كه يك بخش و يا بيشتر از اين روايت ، در اثر نقل سيد بن طاوس و يا ديگرى از راويان ، افتاده باشد. و اين مرد تنومند و كوتاه اندام ، بعد از سيّد مورد نظر مى آيد و برخى از صفات ديگرش از روايت افتاده است ، بدين سان نمى توانيم ، اتصّال زمان اين سيّد مورد نظر را به زمان ظهور حضرت مهدى (ع )، از اين روايت استفاده كنيم .
روايات مربوط به قم ، و مرد موعود اين شهر
برگرفته از كتاب : عصر ظهور
از زمره روايات ظهور، بپا خاستن مردى از قم و ياران وى مى باشد، از امام كاظم (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((مردى از قم ، مردم را به سوى خدا دعوت مى كند، افرادى گرد او جمع مى شوند كه قلب هايشان همچون پاره هاى آهن ستبر است كه بادهاى تند حوادث ، آنان را نمى لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمى ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام كار از آن پرهيزكاران است )) (282)
و همچنين مطالب بعد از آن مربوط به قم است .
نكته قابل توجه اين است كه ، امام (ع ) در روايت ، تعبير به ((مردى از قم )) نموده و نفرموده است از اهل قم ، مى توان اين جمله را بر امام خمينى تطبيق داد. چه اينكه ايشان اهل خمين و ساكن قم مى باشند و اينكه او ((مردم را به سوى خدا دعوت مى كند)) نه فقط اهل قم و يا اهل مشرق زمين را. و به اينكه بادهاى تند كينه توزى دشمنان و يا جنگ و درگيريها كه براى وى و طرفدارانش پيش مى آيد، همچنان مقاوم مى ايستند و مبارزه مى كنند و هيچ تزلزلى به خود راه نمى دهند.
روايت ، زمان وجود اين مرد را كه به آن بشارت داده شده است مشخّص نكرده است امّا در تاريخ قم و ايران چنين شخصيت و يارانى داراى اين صفات برجسته ، قبل از امام خمينى و طرفدارانش بى سابقه بوده است ... البته احتمال اينكه اين روايت ناقص باشد وجود دارد و يا اينكه به مناسبتى ، امام آن را فرموده اند، همين روايت را صاحب بحارالانوار، از كتاب تاريخ قم نوشته حسن بن محمد بن الحسن قمى كه هزار سال پيش آن را تاءليف نموده است نقل كرده كه متاءسفانه نسخه آن كتاب يافت نمى شود.
گاه گفته مى شود: درست است كه در تاريخ قم و ايران ظاهر شدن چنين مرد وعده داده شده اى را با يارانى داراى صفات برجسته ، كسى سراغ نداشته است ... اما دليلى هم نداريم كه اين روايت ، منطبق بر امام خمينى و طرفداران وى مى باشد شايد منظور مرد ديگر و ياران ديگرى باشد كه در عصر و زمان ما ظاهر خواهند شد و يا اينكه بعد از مدتى طولانى و يا كوتاه خواهند آمد...
پاسخ : آرى درست است كه در روايت ، آنگونه كه بيان كرديم زمان اين پيشامد مشخص و روشن نشده است اما مجموعه صفاتى كه در روايت آمده ، بعلاوه آنچه كه در روايات متعدد ديگر، پيرامون قم و ايران وارد شده است موجب اطمينان اين معناست كه مراد از صفات ياد شده ، امام خمينى و ياران وى مى باشند... بنابراين اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امامان (ع ) به حادثه و پيشامدى خبر دادند كه منطبق بر وضع موجود باشد، معقول نيست كه از آن چشم پوشى نموده و آن را بر قضيه و حادثه اى مشابه آن و يا واضح تر، كه وعده پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اهل بيت او بر آن منطبق شود، حمل نمائيم .
از رواياتى كه درباره قم و برترى و آينده آن از اهل بيت (ع ) نقل شده است به خوبى روشن است كه اين شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهميت ويژه اى برخوردار است ، بلكه مى توان گفت مؤ سس و بنيانگذار اين شهر و طرح و ايجاد آن در قلب ايران در سال 73 هجرى ، بدست با كفايت امام باقر (ع ) بوده است كه بعد از آن نسبت به اين شهر عنايت خاصى داشته اند.
و آنان با دانشى كه از جد بزرگوارشان داشته اند، خبر داده اند كه در آينده ، اين شهر مقدس از جايگاهى والا برخوردار خواهد شد و اهالى اين شهر، از ياران باوفاى حضرت مهدى ارواحنا فداه خواهند بود.
برخى روايات ، تصريح دارد به اينكه فلسفه نامگذارى اين شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدى كه قائم بحق است مى باشد و مناسب با قيام و بپا خاستن اهل قم و منطقه جغرافيايى آن شهر در زمينه سازى و يارى نمودن آن حضرت است از طرفى وجود يك آبادى ، در نزديكى اين شهر در زمان تاءسيس آن بنام كمندان و يا كمد، به اين معنى نيست كه در نامگذارى به ((قم )) عربى بودن اين كلمه ملاحظه نشده است جز اين مناسبت كه نام آن قم گذاشته شده و يا تغيير و دگرگونى در نام فارسى آن بوجود آمده است به ويژه زمانى كه تاءسيس اين شهر از ناحيه علماء و روايت كنندگان حديث ، از امام باقر و صادق (ع ) و زير نظر آن دو بزرگوار بوده است ... عفّان بصرى از امام صادق (ع ) روايت كرده كه گفت :
((امام (ع ) به من فرمود: آيا مى دانى از چه رو اين شهر را قم مى نامند؟ عرض كردم : خدا و رسولش آگاهترند فرمود: همانا قم نامگذارى شده براى اينكه اهل قم اطراف قائم (ع ) گرد آمده و با وى قيام مى نمايند و در كنار او ثابت قدم مانده و او را يارى مى كنند)) (283)
اين روايت ، و امثال آن قرينه هايى هستند بر اينكه آغاز تاءسيس شهر مقدس قم توسط عبدالله پسر مالك اشعرى و برادرش اءحوص و هواداران آنان كه همگى از ياران خاص امام باقر (ع ) و راويان حديث آن بزرگوار بوده اند همه اينها موجب اين اطمينان است كه تاءسيس اين شهر به امر امام باقر (ع ) بوده است و اين نام را آن حضرت براى اين شهر انتخاب فرموده اند، نام قم در روايات به صيغه مذكر به معنى (بلد) (سرزمين ) و بطريق مؤ نث (بلدة ) (شهر) آمده است اين كلمه (قم ) هم قابل صرف كردن است و هم بصورت غيرمنصرف به كار مى رود.
ظاهر برخى روايات اين است كه امامان (ع ) نسبت به شهر قم عنايت خاصى داشته اند و مفهومى را برتر و وسيع تر از يك شهر و توابع آن ، به اين شهر بخشيده اند، لذا نام اين شهر را به معناى خط و روش و اسلوب قم ، نسبت به ولايت اهل بيت (ع ) و قيام آنان با مهدى آل پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بكار برده اند. عده اى از بزرگان رى نقل كرده اند كه حضور امام صادق (ع ) رسيدند و:
((عرض كردند: ما از اهل رى هستيم كه خدمت رسيده ايم ، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما، سپس عرض كردند ما اهل رى هستيم ، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما مجددا عرض كردند: ما اهالى رى هستيم ، امام نيز كلام اول خود را تكرار كرد، آنان گفتند خود را چند بار يادآور شدند، امام نيز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنين فرمود: خداوند داراى حرمى است كه عبارت است از مكه مكرمه و پيامبر داراى حرمى است و آن مدينه منوره است و اميرالمؤ منين (ع ) داراى حرمى است كه كوفه است و ما اهل بيت نيز داراى حرمى هستيم كه آن شهر قم است ، بزودى بانوئى از سلاله من بنام فاطمه در اين شهر دفن خواهد شد كسى كه آن بزرگوار را در قم زيارت كند اهل بهشت مى باشد))
راوى گفت اين سخن را امام صادق (ع ) زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم (ع ) متولد نشده بودند)) (284)
يعنى قم ، حرم امامان (ع ) از اهل بيت ، تا زمان حضرت مهدى (ع ) و مركز ولايت و يارى آن بزرگواران مى باشد و اهل رى و غير آن نيز اهل قم محسوب مى شوند زيرا آنان نيز پيرو خط و روش اهل قم نسبت به اهل بيت (ع ) هستند. از اين رو بعيد نيست كه مراد از اهل قم كه در روايات آمده و اينكه آنان ياوران حضرت مهدى (ع ) مى باشند، همه ايرانيانى باشند كه در ولايت و دوستى و جنگ و جهاد پيرو امامان (ع ) هستند، بلكه شامل مسلمانان غيرايرانى نيز بشود.
و معناى كلام راوى كه گفت : ((حضرت اين كلام را زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم متولد نشده بود)) يعنى اين گفته امام صادق كه قبل از ولادت امام كاظم بوده مشعر به اين است كه آن حضرت از ولادت نوه خويش فاطمه معصومه دختر موسى بن جعفر (ع ) پيش از ولادت پدر بزرگوارش يعنى قبل از سال 128 هجرى قمرى ، خبر داده است و اينكه آن بانوى بزرگوار در قم دفن خواهد شد، و اين قضيه هفتاد سال بعد، تحقق پيدا كرده است ...
((بزرگان قم نقل كرده اند زمانى كه ماءمون ، على بن موسى الرضا (ع ) را در سال 200 هجرى از مدينه خارج كرد و به طرف مرو، فرستاد در سال 201 هجرى خواهر گرامى او حضرت فاطمه معصومه در پى برادر از مدينه خارج شد و به سمت ايران حركت كرد تا به شهر ساوه رسيد در آنجا بيمار شد، سئوال كرد چقدر فاصله بين من و قم است ؟ عرض كردند ده فرسخ .))
((...زمانيكه اين خبر به اولاد سعد يعنى سعد پسر مالك اشعرى رسيد همگى با هم آهنگ ساوه نمودند تا از آن حضرت تقاضا كنند كه به شهر آمده و در آنجا بماند چون حضور او رسيدند، موسى پسر خزرج از بين آن جمعيت خارج شد و بطرف حضرت رفته و مهار شتر ايشان را گرفته و تا قم همراهى كرد و آن بزرگوار را در منزل خويش جاى داد، پس از اقامت 16 يا 17 روز در شهر قم ، در اثر بيمارى قبلى به رحمت و رضوان الهى پيوسته و روح پاكش به ملكوت اعلى پر گشود. موسى پسر خزرج پس از مراسم غسل و كفن آن حضرت ، بدن شريفش را در زمينى كه متعلق به خودش بود و هم اكنون نيز مرقد مطهرش در آنجاست ، بخاك سپرد و سقفى از بوريا و حصير بر قبر آن حضرت سرپا نمود، تا زمانى كه توسط زينب دختر حضرت جواد (عليه السلام ) بر قبر مطهر آن بزرگوار گنبد و بارگاهى بنا نمودند.))
از اين روايات چنين بر مى آيد، كه فاطمه معصومه ، بسيار اهل عبادت و زهد و بزرگوارى بود، همانند مادرش حضرت فاطمه زهرا (س )، آن بزرگوار در عين اينكه از سن كمى برخوردار بود، اهل بيت (عليه السلام ) مقامى خاص و ارزش و اهميت والايى داشت چه اينكه اين مقام و منزلت حضرت ، نزد علماء و بزرگان قم نيز محرز بوده است زيرا براى ارج نهادن بمقام آن بانو از قم به طرف ساوه حركت كرده و به استقبال وى شتافتند و پس از رحلت آن بانو، ساختمان نسبتا ساده اى بر مزارش ساخته سپس گنبدى بنا كردند و آنجا را زيارتگاه دوستداران اهل بيت قرار داده اند و عده اى از آن بزرگان وصيت كردن كه در جوار حضرتش به خاك سپرده شوند.
در روايات آمده است كه سن مبارك حضرت معصومه (س ) كمتر از بيست سال بوده است ، و شايد علت اينكه ايرانيها آن حضرت را ((فاطمه معصومه )) و يا ((معصومه قم )) مى نامند و به خاطر كمى سن آن بزرگوار باشد، زيرا معصوم در لغت فارسى به معناى بى گناه مى آيد و از همين رو به طفل خردسال نيز كه بى گناه است معصوم مى گويند و شايد هم به جهت طهارت و پاكدامنى و عصمت آن حضرت از گناه باشد، چون در مذهب شيعه عصمت بر دو نوع است : يك عصمتى كه واجب است در امامان (عليه السلام ) وجود داشته باشد و اين ، در مورد چهارده معصوم (عليه السلام ) ثابت است و ديگر عصمتى كه جايز است و آن براى بزرگان و اولياء خدا ثابت است كه مقدس و پاك از گناهان و آلودگيهايند.
از روايت بعدى كه از امام رضا (عليه السلام ) نقل شده است ، ظاهر مى شود كه امامان (عليه السلام )، از بدو تاءسيس شهر قم ، مردم اين شهر را به عنوان ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) بشمار آورده اند و دوستى و محبت مردم اين شهر نسبت به حضرت مهدى ، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است از صفوان بن يحيا نقل شده است كه گفت :
((روزى خدمت امام رضا (عليه السلام ) بودم ، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام ) به ميان آمد، آن حضرت براى آنان طلب آمرزش كرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت داراى هشت در است كه يكى از آنها مخصوص اهل قم مى باشد، آنان (اهل قم ) بهترين پيروان ما از بين شيعيان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستى ما را در سرشت آنان قرار داده است )) (285)
در روايت آمده است كه درهاى بهشت به تناسب اعمال مردم بين آنان تقسيم بندى شده است ، از اين رو بعيد نيست كه معنى اين جمله كه (يك در، ويژه اهل قم است ) اين باشد كه آنان را از در مبارزين و مجاهدين همراه امامان (عليه السلام ) و يا از در مخصوص شايستگان چنانكه در صفات آنها وارد شده است ، داخل بهشت مى شوند و گفته حضرت كه ((آنها بهترين پيروان ما از بين شيعيان جهان هستند)) دلالت به فضيلت و برترى اهل قم بر ساير شيعيان دارد.
قابل توجه است كه محبت اهل قم نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام ) تاكنون همچنان پرشور و زنده باقى مانده است بلكه با پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، اين عشق به سر حد كمال رسيده است و اين حقيقت را در ايمان و عملكرد و ظواهر زندگى آنان حتى در نامگذارى فرزندان و مساجد و مؤ سسات خود بنام آن حضرت ، به گونه اى كه هيچ خانه اى از اين نام خالى نيست ، مى توان مشاهده نمود.
برخى روايات دلالت دارد كه ، بلا و گرفتارى از اهل قم دور است و خداوند سبحان كسانى را كه بدخواه اين شهر باشند، نابود مى گرداند. از ابان بن عثمان و حماد بن ناب روايت شده كه گفتند:
((خدمت امام صادق (عليه السلام ) بودم كه عمران پسر عبدالله قمى وارد شد، خدمت امام رسيد و از او مسئول كرد. حضرت با وى بسيار با ملاطفت برخورد كرد، پس از رفتن آن مرد از امام (عليه السلام ) سئوال كردم ؛ اين شخص كه با او اين همه خوشرفتارى فرمودى كه بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگواران ، يعنى : اهل قم بود هيچ ستمگرى درباره آنان نيت سوء نمى كند، مگر اينكه خداوند او را درهم مى شكند )) (286)
در روايت ديگرى آمده است كه ((بلاء از قم دفع شده است )) (287)
در جاى ديگر نقل شده است كه :
((اهل قم از ما و ما از آنان هستم ، هر ستمگرى كه درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او فرا مى رسد، تا زمانيكه به يكديگر خيانت نكنند (و در نسخه ديگر: تا زمانى كه تغيير روش ندهند) اما زمانى كه آلوده به چنين اعمالى شدند، خداوند سبحان ، ستمگران را بر آنان حاكم مى كند، ولى آنان (اهل قم ) ياران قائم و بازگو كنندگان مظلوميت ما و رعايت كنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان كرد و گفت : خداوندا آنان را از شر هر فتنه اى نگهدار و از هر گزندى نجات ببخش )) (288)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بلاها از قم و اهل آن دور شده است ، بزودى زمانى خواهد رسيد، كه قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و اين در زمان غيبت قائم ، ما و ظهور وى مى باشد، اگر چنين نباشد زمين اهل خودش را فرو مى برد، فرشته هاى الهى بلاها را از اين شهر و اهل آن دفع مى كنند هر ستمگرى كه در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند در هم كوبنده ستم پيشگان ، او را درهم مى شكند و يا به گرفتارى و مصيبت و يا دشمنى ، مبتلا مى گرداند، خداوند سبحان ، قم و اهلش را در زمان فرمانروائى ستمگران از ياد آنان مى برد آنگونه كه ظالمان ياد خدا را فراموش كردند.)) (289)
البته ، اين بدين معنا نيست كه به اهل قم اصلا بدى نمى رسد، بلكه ممكن است برخى مشكلات بر آنان وارد شود، ولى خداى بزرگ ، آنان دشوارى و بلا را از آنان دور نگه داشته و با الطاف گوناگون خويش آنها را يارى مى فرمايد، كه از بارزترين آنها، نابود كردن سركشان و متجاوزين و مشغول نمودن آنان به گرفتاريهايى است كه ، به اهل قم نپرداخته و بطور كلى از آنها ياد هم نمى كنند.
صاحب بحارالانوار دو روايت را، از امام صادق (عليه السلام ) كه بيان كننده آينده شهر قم و نقش مكتبى آن پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد آورده است .
روايت اول بيان مى دارد:
((خداوند بوسيله شهر كوفه بر ساير شهرها استدلال مى كند، همچنين به مؤ منان آن شهر بر ساير مؤ منين و به شهر قم بر ساير شهرها و بواسطه اهل قم بر جهانيان اعم از جن و انسان ، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فكرى قرار نداده بلكه همواره آنان را موفق و تاءييد كرده است سپس فرمود: دينداران در اين شهر در مضيقه زندگى مى باشند اگر غير اين باشد مردم به سرعت به آنجا روى مى آورند و آنجا خراب مى گردد و اهل آن تباه مى شوند و آنگونه كه بايد نمى تواند بر ساير سرزمين ها حجت باشد، زمانيكه موقعيت قم بدينجا برسد آسمان و زمين آرامش ندارد و ساكنان آنها لحظه اى باقى نمى مانند و بلا و گرفتارى از قم و اهل آن دفع گرديده است ، بزودى زمانى خواهد رسيد كه قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و اين در زمان غيبت قائم ما و ظهور وى مى باشد. اگر چنين نباشد زمين اهل خودش را فرو مى برد، فرشته هاى الهى ماءمور دور نمودن بلاها از اين شهر و اهل آن مى باشند هر ستمگرى كه درباره آنان اراده بد داشته باشد، خداوند درهم كوبنده ستم پيشگان ، او را درهم مى شكند و يا به گرفتارى و مصيبت و يا دشمنى ، مبتلا مى گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروائى ستمگران از ياد آنان مى برد آنگونه كه آنها ياد خدا را فراموش كردند.))
و روايت دوم مى گويد:
((بزودى شهر كوفه از مؤ منان خالى مى گردد و بگونه ايكه مار در جايگاه خود فرو مى رود علم نيز اين چنين از كوفه رخت برمى بندد و از شهرى بنام قم آشكار مى شود و آن سامان معدن فضل و دانش مى گردد بنحويكه در زمين كسى در استضعاف فكرى بسر نمى برد حتى نوعروسان در حجله گاه خويش . و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما به وقوع مى پيوندد، خداوند سبحان ، قم و اهلش را براى رساندن پيام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت مى گرداند اگر چنين نشود زمين اهل خودش را فرو مى برد و در زمين حجتى باقى نمى ماند، دانش از اين شهر به شرق و غرب جهان منتشر مى گردد، بدين سان بر مردم اتمام حجت مى شود و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد آنگاه قائم (عليه السلام ) ظهور مى كند و ظهور وى باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان مى شود. زيرا خداوند از بندگانش انتقام نمى گيرد مگر بعد از آنكه وجود مقدس حضرت حجت را انكار نمايند.)) (290)
از اين دو روايت ، چند امر روشن مى شود:
الف اينكه دو روايت نقل به معنى شده اند، بعلاوه در آنها اندكى تقديم و تاءخير است اما آنچه كه مهم است معنايى كه اين دو روايت در بر دارند.
ب از اين روايتها استفاده مى شود، كه نقش مذهبى شهر كوفه در دانش و پيروى از اهل بيت (عليه السلام ) نقشى مهم و بزرگ بوده ، اما در آستانه ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مضمحل شده و از بين مى رود، البته كوفه شامل نجف نيز مى شود زيرا نام اصلى آن نجف كوفه بوده است بلكه گاهى مراد از كوفه عراق عنوان شده است چنانكه ما در جاى خودش بيان كرديم ، اما نقش مذهبى شهر قم همچنان ادامه دارد. و نزديك ظهور حضرت از عظمت بيشترى برخوردار مى گردد، چنانكه دو فقره از روايت به اين معنى اشاره دارد: ((و اين همه ، در زمان غيبت قائم ما و ظهور وى مى باشد)) و ((و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما خواهد بود.))
ج نقش برجسته اعتقادى و ايدئولوژيكى شهر مقدس قم ، در آن زمان مخصوص ايران و يا شيعيان تنها نيست . بلكه نقشى است جهانى كه حتى غير مسلمان را نيز در بر مى گيرد ((و بزودى زمانى خواهد رسيد كه قم و اهلش حجت بر مردم خواهند بود)) ((و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد)) اين بدان معنا نيست كه دانش و مذهب ، از اين شهر به فرد فرد مردم جهان مى رسد، بلكه بدين معناست كه نداى اسلام و مطرح شدن آن ، طورى به جهانيان مى رسد كه اگر كسى سعى در دست يابى به مقررات و دستورات اسلام داشته باشد، براى وى امكان پذير خواهد بود.
البته چنين نقش تبليغاتى مهمى براى شهر قم ، بستگى به برپائى حكومتى داراى دستگاههاى تبليغاتى داشته ، بلكه متوقف بر مبارزات با سركشان جهت استكبار دارد كه اين خود باعث رسيدن صداى اسلام از قم به جهانيان مى شود.
د اين نقش بزرگ فرهنگى براى شهر قم ، سبب كينه توزى و دشمنى استكبار جهانى نسبت به اين شهر مى گردد، يعنى نسبت به مطرح شدن اسلام از اين شهر، اين دشمنى با اسلام علت انتقام گرفتن خداوند از مستكبران ، بدست تواناى حضرت مهدى (عليه السلام ) مى شود، چرا كه با اين دشمنى حجت بر مردم تمام شده است و ايجاد گرفتارى توسط دشمنان ، از جنبه جهل آنان نسبت به اسلام نيست ، بلكه دشمنى و خصومت آنان ، صرفا كينه توزى و مخالفت با اسلام مى باشد.
قابل توجه است آنچه كه در اين دو روايت گفته شده در كوفه و عراق محقق شده است و در قم و ايران ، در آستانه تحقق است و در حقيقت قم و ايران بر ملتهاى مسلمان و ساير ملل جهان حجت هستند. حتى اگر قائل شويم كه ايجاد چنين آگاهى كه در اين دو روايت آمده است در بين ملتهاى جهان ، ده ها سال بطول انجامد، باز هم شكستى نيست كه برخى از آن مقدمات آغاز شده است . اما عبارت حديث كه ((نزديك ظهور قائم ما)) است ، دليل بر اين است كه بين تحقق چنين موقعيت جهانى براى شهر قم و بين ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فاصله چندانى نيست .