بازگشت

عصر زندگي 9


نفر ايشان پاداش پنجاه نفر از شما را داشته باشد. (اصحاب ) گفتند: اى رسول خدا ما در جنگ بدر و احد و حنين با تو بوديم و درباره ما آيه نازل شده است ؟ پيامبر فرمود: ((اگر آنچه به ايشان رسد (از حوادث ايام ) به شما رسد، شكيبايى آنان را نداريد)).

هدف اصلى از انتظار، زنده نگاه داشتن روح اميد و نشاط، و احساس تعهد و مسئوليت ، و پيوند روحى با امام موعود است . و زنده بودن اميد و احساس مسئوليت ، بدون صبر، ممكن نيست .

امام على عليه السلام :

((انتظروا الفرج ، و لا تياءسوا من روح الله ، فان احب الاعمال الى الله - عزوجل - انتظار الفرج -. ))

منتظر فرج باشيد، و از گشايش الهى ماءيوس نگرديد، زيرا كه محبوبترين كارها نزد خداى بزرگ انتظار فرج است .

زمينه اصلى پايبندى به تكليف و پيوند با حق و عدل و با امام موعود عليه السلام در انتظار تحقق مى پذيرد. و انتظار است كه پديد آورنده اميد است . و ياءس است كه عوامل اصلى تكليف نشناسى و بى تعهدى و دورى از حق و عدالت و گسستن پيوند از امام و آرمانهاى الهى اوست بنابراين ، جا دارد كه انتظار فرج و اميد به آينده و تحقق جامعه آرمانى مهدوى برترين اعمال شمرده شود:

امام رضا عليه السلام :

((ن آبائه عليه السلام عن رسول الله صلى الله عليه و آله : افضل اعمال امتى انتظار فرج الله - عزوجل . ))

امام رضا عليه السلام به نقل از پدرانشان ، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : برترين اعمال امت من ، انتظار فرج از سوى خداوند بزرگ است .

همچنين جامعه و مردم معتقد به اسلام و دين باوران راستين و معتقدان به درستى وعده هاى قران و پيامبر و امامان ، بايد از رخنه وسوسه هاى شيطانى در دل خود مانع گردند، و در دوران تباهيها، دشواريها، حوادث ناگوار، شكستهاى پياپى ، رنگ باختگى ادعاها، نافرجامى تلاشها و كوششها، به نتيجه نرسيدن قيامها و منحرف شدن انقلابها، بايد در دل و دورن استوار باشند، و هيچگونه تزلزل و نااميدى به خويش راه ندهند. شكيبا باشند و بدانند كه هر گونه ياءس در هر شرايطى پديده اى شيطانى است .

د امام صادق عليه السلام :

((... فلا يستفزنك الشيطان ، فان العزة لله و لرسوله و للمؤ منين ، و لكن المنافقين لا يعلمون . الا تعلم ان من انتظر امرنا و صبر على ما يرى من الاذى و الخوف ، هو غدا فى زمرتنا... ))

...شيطان تو را تحريك نكند. زيرا كه عزت از آن خدا و پيامبر و مؤ منان است ليكن منافقان نمى دانند. آيا نمى دانى كسى كه منتظر امر ما(حاكميت و اجتماع آرمانى ما) باشد، و بر بيمها و آزارهايى كه مى بيند شكيبايى ورزد در روز بازپسين در كنار ما خواهد بود...

بارى ، تلاشهاى ناكام ، كوششها و جوش و خروشهاى فراوانى كه به هدف نرسيده است ، ممكن است كسانى را دچار ياءس و شكست كند، و شكيب از ايشان بستاند، و از كارآيى دين خدا و رهبرى الهى و آينده آن ماءيوس سازد. اين ياءس از منطق دين و آيين خرد بدور است . بايد از نفوذ چنين انديشه هايى در ذهن افراد و جامعه پيشگيرى كرد، و با تكيه به خدا و ايمان به حتميت وعده هاى الهى و اعتقاد به اصالت راه پيامبران و حقانيت تعاليم امامان معصوم عليه السلام ، پايدارى را زنده نگاه داشت ، و صبر پيشه كرد، و اميدها را به ياءس بدل نساخت و پيروزى دين خدا و عزت حتمى مؤ منان و تحقق جامعه عدالت بنياد مهدوى را وعده تخلف ناپذير دانست .

اجتماع شيعه ، داراى چنين انتظارى است اگر شيعى مذهب است .

امام صادق عليه السلام :

((المؤ من الطاق ! يا ابن النعمان ، و لا يكون العبد مؤ منا حتى تكون فيه ثلاث سنن : سنة من الله ، و سنة من رسول الله ، و سنة من الامام ... و اما التى من الامام فالصبر فى الباءساء و الضراء حتى ياتيه الله بالفرج .

اى پسر نعمان ! انسان مؤ من نيست مگر اينكه سه خصلت را در خود پديد آورده باشد: خصلتى از خدا و خصلتى از پيامبر و خصلتى از امام ... آن خصلتى را كه از امام بايد در خود پديد آورد شكيبايى در دشواريها و مشكلات است ، تا فرج و گشايش الهى برسد.

در دعاها، حالت انتظار منتظران راستين ، چنين ترسيم شده است :

((فلو تطاولت الدهور، و تمادت الاعمار، لم ازدد فيك الا يقينا، و لك الا حبا و عليك الا متكلا و معتمدا، و لظهورك الا متوقعا و منتظرا و لجهادى بين يديك مترقبا...))

...اگر روزگاران به دراز كشد و عمر طولانى شود، يقينم به تو افزون گردد، و دوستيم فزونى يابد، و بر تو (بيش از پيش ) تكيه كنم و مدد بخواهم ، و چشم به ظهورت دارم و منتظرم ، و آماده جهاد در راه توام ...

گذشت روزگار و دير پايى نظامهاى ستم بنياد و انبوهى حوادث و ويرانيها و سيطره ناكامى و سلطه شكستهاى پياپى و انقلابهاى نافرجام ، منتظر راستين را از آينده ماءيوس نخواهد ساخت ، و در اصالت راه و كار خود ترديد نخواهد كرد، و در نيمه شب سرد و تاريك يلداى زندگى ، ايمان به نيمروز گرم و روشن تابستان را در دل زنده و پويا نگاه خواهد داشت .

انتظار لحظه به لحظه

برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

براى ظهور، وقت تعيين نشده است ، و همواره وقوع آن را ((امرى ناگهانى )) توصيف كرده اند، و با واژه هاى ((فجاءة )) و ((بغتة )) از آن سخن گفته اند، كه هر دو به معناى وقوع ناگهانى و يكباره است .

امام رضا عليه السلام :

((- عن النبى صلى الله عليه و آله :... مثله مثل الساعة ، التى لا يجليها لوقتها الا هو - عزوجل -، لا ياءتيكم الا بغتة .))

- امام رضا عليه السلام ، نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ... قيام امام موعود چون رسيد قيامت است كه وقت آن را جز خداى كسى نداند، و فرا نرسد مگر ناگهان .

در اين گونه تعاليم چه بسا اين اصل منظور بوده است كه اگر مسلمانان امر ظهور را خيلى دور تصور كنند، اميد و حالت انتظار و آمادگى را از دست مى دهند؛ و اين خود زمينه حاكميت ياءس و بى تعهدى و بيخبرى را فراهم مى سازد، و جامعه را به نشيب گرايى مى كشاند.

امام على عليه السلام :

((... لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا، و لا يطولن عليكم الامد فتقسوا قلوبكم . ))

-... در برپايى حكومت عدل و حق شتاب مى كند، پيش از آنكه زمان (مناسب ) آن فرا رسد، كه پشيمان خواهيد شد. و زمان (آن ) را دور و دراز نپنداريد كه دلهايتان سخت (و نااميد) شود.

امام على بن ابى طالب عليه السلام ، در اين سخن بر دو اصل تاءكيد مى كند: نخست اينكه هر حادثه و پديده اى ، زمانى ويژه و مناسب دارد. و اين امر يعنى ظهور و فرج نيز كه بزرگترين پديده تاريخ جهان است ، داراى زمان و شرايط ويژه خود است ، و طلب آن پيش از زمان مناسب و ويژه ، اشتباه است و مايه پشيمانى . دوم اينكه با توجه به ضرورت وجود شرايط زمين مناسب براى ظهور، نبايد زمان ظهور نيز بسيار دور تصور شود و گمان رود كه قرنها و قرنها به درازا خواهد كشيد تا اين حادثه در تاريخ زندگى انسان رخ دهد و موعود عليه السلام امتها آشكار گردد. بنابراين هر جامعه و نسلى بينديشند كه آن تحول و انقلاب به جامعه و زمان و نسل او تعلق ندارد، نه ، چنين نبايد تصور شود تا ياءس و بدبينى بر جامعه حاكم گردد، و حس اميد و حالت انتظار و آمادگى و عنصر صبر از جامعه رخت بربندد. بايد راهى ميانه برگزيد و چنين پنداشت كه در عين حال كه زمان و شرايط مناسب براى اين حادثه مهم و بى نظير ضرورى است ، ليكن اين مناسبتها و شرايط ممكن است در زمانى بس اندك پديد آيد و محيط آماده ظهور و فرج گردد، بلكه ممكن است در يك شب كار ظهور سامان يابد، و صبح آن شب امام ظاهر گردد، چنانكه در احاديث آمده است .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

((المهدى منا يصلح الله له امره فى الليلة . ))

- مهدى ما، كارش در يك شب سامان مى يابد.





امام صادق عليه السلام :

((و توقع امر صاحبك ليلك و نهارك ، فان الله كل يوم هو فى شاءن لا يشغله شاءن عن شاءن ...)) ))

- چشم به راه امر (قيام و انقلاب ) امام خود باش ، در شب و هر روز زيرا كه خدا در هر روز كارى كند، و كارى ، او را از كارى ديگر باز ندارد...

ظهور به اراده الهى وابسته است ، و در هر لحظه ممكن است خواست خدا به اين امر تعلق گيرد كه داعى حق فرياد برآورد، و بشريت منحرف را به راه رهنمون شود، و خوابزدگان را بيدار كند، و آرمانهاى حق و عدل را حاكم گرداند.

امام رضا عليه السلام :

((اذا رفع علمكم من بين اظهركم ، فتو قعوا الفرج من تحت اقدامكم . ))

- هرگاه نشانه ها از ميانتان برخاست (و امامانتان در گذشتند يا غائب شدند)، پس چشم به راه فرج (الهى ) باشيد، از نزديكترين جا به خود.

مؤ لف ((ميكال المكارم )) مى گويد:

((ظاهر اين است كه اين سخن : ((فتو قعوا الفرج من تحت اقدامكم)) كنايه از ظهور ناگهانى و بدون مقدمات است . بنابراين در تمام زمان غيبت و در هر حالى كه احتمال ظهور مى رود، واجب است انسان آماده يارى رسانى باشد و به امام توجه داشته منتظر ظهور او باشد))

نيز مى گويد: ((ظهور ناگهانى و يكباره با احاديثى كه براى ظهور، مقدمات و شرايط و علامتهايى معرفى كردند، چگونه كارساز مى شود. در پاسخ مى گويد: ((آنچه از احاديث بسيار به دست مى آيد اين است كه تمام آن نشانه ها و شرايط (مهم ) در يك سال رخ مى دهد. بنابراين واجب است هر دين باور منتظرى در هر سال آماده ظهور رهبر خويش باشد، چون هر سال احتمال وقوع آن شرايط هست .))

امام عصر عليه السلام خود در توقيعى (نامه اى )، ناگهانى بودن ظهور را بيان مى فرمايد:

((...فان امرنا بيعثه فجاءة حين لا ينفعه توبة ))

-... امر ما (قيام و انقلاب ما) ناگهانى است ، در هنگامى كه توبه سردى ندارد.

بنابراين ، انتظار درست و صادقانه ، چنين انتظارى است ، و ممكن است در اسرع وقت نشانه هاى ويژه آن رخ دهد، و به ظهور و قيام و انقلاب امام موعود بينجامد. پس بايد به چنين فرجى آنى و لحظه اى اميد داشت كه سرنوشت بشريت به يكباره دگرگون شود. ((زيرا كه از پيدا شدن نخستين علامت از علائم حتمى - كه پياپى خواهد بود - تا رسيدن اصل فرج و بيرون آمدن امام عليه السلام فاصله اى چندان نيست . درباره ((قتل نفس ‍ زكيه ))، شيخ مفيد، از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:

فاصله قتل نفس زكيه و قيام قائم ، بيش از 15 شب نخواهد بود.

البته ، فاصله پاره اى از علائم حتمى ، با ظهور، از 15 شب بيشتر است ، اما چندان زياد نيست ، حدود چند ماه ... چنانكه از برخى احاديث فهميده مى شود.))

حكومت مهدى

سيره عملى و روش شخصى امام مهدى عليه السلام

سيره امام مهدى ، همچون سيره همه پيامبران و رهبران راستين

برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

امام مهدى عليه السلام ، چون همه پيامبران و رهبران راستين و شايسته الهى ، بسيار ساده زيست است ، لباسهاى درشت و كم بها مى پوشد. و خوراك خشك و ناگوار مى خورد. با آسايش و تن آسايى هيچ آشنايى ندارد، با كام و كامورى بيگانه است . چون پيامبران از هرگونه تعظيم و بزرگداشت و ستايش پرهيز دارد. و به معناى واقعى كلمه ، زاهد است ، و جز به ضروريات اين زندگى - در حد بسيار پايين آن - تن نمى دهد، و در سطح پايين ترين طبقات ، بلكه دشوارتر از آنان زندگى مى كند. در زهد ورزى و وارستگى امام مهدى عليه السلام را به حضرت يحيى عليه السلام تشبيه كرده اند، زيرا كه آن پيامبر بزرگ زاهدترين و عابدترين مردم زمان خود بود. امام قائم عليه السلام نيز زاهدترين و عابدترين مردمان است . ديگر بار اخلاق و رفتار والاى پيامبران و امامان آشكار مى شود، و امام مهدى عليه السلام تجلى دوباره زندگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، و امام على عليه السلام و ديگر امامان عليه السلام است ، و لباس و خوراك و خانه و كاشانه او يادآور لباس و خوراك و خانه كوچك و بينهايت ساده پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام است .

آرى ! رهبرى جامعه انسانى چنين سيره و روشى را نيز لازم دارد، و در فكر آسايش خلق بودن و لحظه اى براى آنان نياسودن ، شرط اصلى آن است . آنان كه در زندگى هاى مرفه و آسوده بسر مى برند، و با شادى و شادخوارى روزگار مى گذرانند، و دم از آسايش خلق و رفاه توده هاى رنجديده انسانى مى زنند، راهى به گزافه مى روند و سخنى ياوه مى گويند، و ادعايى پوچ و پوك دارند. در احاديث ما كه ترسيمگر وضعيت زندگى شخصى آن امام بزرگ است ، بر همانندى و همسانى زندگى وى با زندگى بسيار ساده امام على عليه السلام - و همچنين زندگى بسيار ساده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله - تاءكيد شده است .

امام صادق عليه السلام :

((ما تستعجلون بخروج القائم ، فوالله لباسه الا الغليظ، و لا طعامه الا الجشب ... ))

- به چه جهت درباره خروج قائم عجله داريد؟ به خدا سوگند، او جامه اى درشت مى پوشد، و خوراك خشك و ناگوار مى خورد...

تعبير ((نفى و استثنا)) در زبان عرب ((حصر)) را مى رساند. يعنى روش ‍ زندگى مهدى عليه السلام منحصرا روشى زاهدانه است .

امام صادق عليه السلام :

(( (قال الفضل ): كنت عند ابى عبدالله عليه السلام بالطواف فنظر الى و قال لى : يا مفضل ! مالى اراك مهموما متغير اللون ؟ قال : فقلت له : جعلت فداك ! نظرى الى بنى العباس و ما فى اءيديهم من هذا الملك و السلطان و الجبروت ، فلو كان ذلك لكم لكنا فيه معكم . فقال : يا مفضل اما لو كان ذلك ، لم يكن الا سياسة الليل و سياحة النار، اكل الجشب و لبس الخشن ، شبه اميرالمؤ منين عليه السلام ، و الا فالنار. ))

- مفضل (راوى معروف ) مى گويد: سالى در حج ، به هنگام طواف ، خدمت امام جعفر صادق بودم . در اثناى طواف ، امام نگاهى به من كرد و فرمود: چرا اينگونه اندوهگينى و برافروخته اى ؟ گفتم : فدايت شوم ، بنى عباس و حكومتشان را مى بينم و اين مال و اين تسلط و اين قدرت و جبروت را. اگر اين همه در درست شما بود، ما هم با شما در آن سهيم بوديم . امام فرمود: اى مفضل ! بدان ، اگر حكومت در دست ما بود، جز سياست شب (عبادت ، اقامه حدود و حقوق الهى و حراست مردم ) و سياحت روز (سير كردن و رسيدگى به مشكلات مردم و...) و خوردن خوراكهاى خشك و نامطبوع و پوشيدن جامه هاى درشت ، يعنى جز همان روش اميرالمؤ منين ، چيزى در كار نبود، كه اگر جز اين عمل شود، پاداش آن ، آتش دوزخ است .

در سخن امام صادق عليه السلام ، فلسفه پذيرش چنين زندگى دشوار و ناگوارى ، بيين شده است ، و آن مسؤ وليت بزرگ اداره جامعه و سامان بخشيدن به وضع زندگى انسانها است . دستيابى به چنين آرمانى بزرگ ، فداكاريها و گذشتهاى فراوانى لازم دارد. و تحمل رنجها و دشواريهاى بزرگى را مى طلبد. امام مهربانى كه از پدر و مادر و برادر به انسان مهربانتر است ، و پشت خميده انسان را در زير بار دشواريهاى زندگى اعصار و قرون ديده است ، و با دردهاى آنسان بهتر از خود او آشنا است ، و تاريخ رنج آور محرومان چون تابلوى روشن در برابر ديدگان او قرار دارد، و در احساس ‍ لطيف الهى او همه اين دردها و رنجها منعكس است نمى تواند لحظه اى بياسايد و تن به راحتى و آسايش سپارد.

حضرت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام ، در تعليمى والا و ارزنده ، ويژگيهاى آن دوران و سيره شخصى امام مهدى عليه السلام رابروشنى ترسيم كرده است :

(( معمر بن خلاد: ذكر القائم عند ابى الحسن الرضا عليه السلام فقال : انتم ارخى بالا منكم يومئذ قالوا: و كيف ؟ قال : لوقد خرج قائما عليه السلام لم يكن الا العلق و العرق ؛ و النوم على السروج ، و ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ، و ما طعامه الا الجشب . ))

- معمر بن خلاد مى گويد: نام (امام قائم عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام به ميان آمد. امام فرمود: شما امروز سبكبال تر از آن روز هستيد. گفتند؟ چگونه چنين است ؟ فرمود: اگر قائم ما قيام كند خون است و عرق ريختن ، و خوابيدن بر مركبها در ميدانهاى مبارزه . و قائم عليه السلام ، جز جامه درشتناك نخواهد پوشيد، و جز خوراك درشتناك نخواهد خورد.

آرى اصلاح جامعه مطلبى است ، و دنبال خواسته ها رفتن و آنها را تاءمين كردن ، مطلبى ديگر... و امام مهدى عليه السلام ، چون نياكان خود به هركس ‍ هر چه خواست مى بخشد، و به سؤ ال سائلى ((نه )) مى گويد، و كسى دست خالى از نزد او باز نمى گردد. همه اقدام و عمل و فكر و ذكر و گفتار و كردار او الهى است و جز خدا و رضاى او خواسته اى ندارد. از اينرو در برابر زحمتها و كوششها و رنجهايى كه براى انسانها مى كشد و فداكاريهايى كه مى كند، پاداشى در نظر ندارد، حتى ستايش و تشكرى از كسى نمى خواهد.

امام مهدى عليه السلام داعى حق و گسترنده عدل است . همه كارها و برنامه هاى او بر محور اصول عدالت دور مى زند، و باطن بيكرانه و خدايى او كانون اصلى عدالت اخلاقى و تعادل و توازن معنوى است . همه دوستيها، دشمنيها، حب و بغضها، صبرها، مقاومتها، خشمها، خروشها و جود و بخششها، همه و همه ، در چارچوب قانون عدل و عدلت قرار دارد، و ذره اى در احوال شخصى پاى از حد و مرز دقيق عدالت بيرون نمى نهد، او نخست ((عدل )) را در درون خود پياده كرده است ، و سپس به پياده كردن آن در جامعه و جهان دست مى يازد.

تداوم راه پيامبر ((ص ))

امام مهدى عليه السلام ، تداوم بخش راه پيامبران و تحقق دهنده اصول رسالتهاى الهى است . او در خط اصلى وحى آوران گام بر مى دارد، و تمام تعاليم آنان را در همه بخشهاى زندگى جامه عينيت و عمل مى پوشد. راه و روش او، راه و روش پيامبران است .

با نگرشى كلى به راه و روش پيامبران و اصول تعاليم ايشان ، بويژه تعاليم پيامبر اسلام ، به اصول و آرمانها و تعاليمى بر مى خوريم كه در دروان گذشته تاريخ نافرجام ماند، و در عينيت زندگى پديدار نگشت ، و اگر پديدار گشت چندان پايدار نماند و تداوم نيافت . يعنى انسانهاى گذشته ، يا از آن تعاليم دور ماندند، يا مستعد آنها نبودند، يا قدر آنها را ندانستند. اين تعاليم و اصول و معيارها مى رود كه در دروان رستاخيز آخرين مصلح الهى و آخرين ذخيره خدايى تحقق يابد، و در سراسر زندگيها، جامعه ها، آباديها - بدون اندك كم و كاست - عملى گردد، و همه ابعاد زندگى انسان را رنگ و جهتى خدايى بخشد، و معيارهاى بحق و انسانى را بر همه بخشهاى زندگى آدميان حاكم سازد.

تاءثير نهضتهاى انبيا، در فرهنگ بشرى انكار ناپذيدر است . به طورى كه مى توان گفت حركت تكاملى انسان ، و فراز گرايى اجتماعات و تمدنها، در پرتو تعاليم اديان صورت گرفته است ، و تعاليم مذاهب آسمانى ، خاستگاه اصلى همه پيشترفتهاى اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى و حتى علمى بشرى بوده است . نخستين روزنه ها به شناخت و كشف و مجهولات ، در برابر بشريت ، از معابد گشوده گشت ، و عظمت جهان و امكان شناخت اسرار و رموز آن به وسيله اديان شناسانده شد. سر رشته نخستين شناختها و راه رسيدن به آن نيز به دست پيامبران به بشريت ارائه گشت . اين اديان الهى بودند كه گرايش به خرافات و پندارهاى و هم گونه و باطل را كنار زدند، و حقايق سره و ناب و خالص را به بشريت آموختند، و بررسى علل و اسباب واقعى و روابط موجود ميان پديده هاى طبيعت را در آموزشهاى خويش ‍ تعليم دادند، و راه شناخت درست خدا را، از راه شناخت آيات طبيعت پديده هاى آن اعلام كردند. اديان الهى ، در حقيقت پايه گذاران مكتبهاى علمى ، حقوقى ، اخلاقى ، تربيتى ، اجتماعى و...بودند. براى محققان و انسان شناسان ، و تاريخ نگاران بسيار دشوار است كه بشريتى را ترسيم كنند كه از تعاليم اديان و كتابهاى آسمانى جدا باشد. چون بدون اين جريان نيرومند الهى و انسانى ، كه زير بناى اصلى حركت فكر و فرهنگ و تربيت در بستر تاريخ است : بيگمان به فرهنگ و تاريخى نتوان دست يافت كه قابل ذكر باشد، و صفحاتى را ويژه خويش سازد.از اين رو: بى ترديد مى توان گفت كه همه پديده هاى مثبت و سازنده و اصول مترقى و سعادت بخش در اجتماعات كنونى : زاده از تمدنها و فرهنگهايى است كه اديان - و بويژه اسلام - از بانيان اصلى آن بودند، و الهام از اصولى است كه پيامبران به ارمغان آوردند.

بنابر مطالب ياد شده ، و بر اساس پيوند ناگسستنى حلقات تاريخ : رشد و تكامل امروز انسان : بار و برگ درختى است كه ديروز و ديروزها كاشته شده است ، و در نگرشى به ديروز و ديروزها: كار اصولى و زير بنايى آموزشهاى وحى ، بويژه اسلام ، در طول تاريخ : انكارناپذير است .

با اين وجود: اكنون سخن بر سر اين مطلب است كه آيا كوششهاى پيامبران و تعاليم آموزگاران وحى ، و به نتيجه مطلوب و نهايى رسيد، و هدف اديان - بخصوص اسلام - تحقق يافت ، و شكل نهايى جامعه هايى كه در اديان و اسلام و ترسيم گشت ، به پيدايى آمد، و انسان آرمانى و اجتماع بشرى ايده آل ، در عينيهاى ملموس و متن اجتماعات ، ديده شد يا نه ؟

پاسخ اين پرسش منفى است . چنين انسانها و اجتماعاتى كه تصويرى از آموزشهاى وحى باشد، بطور فراگير و عموميت يافته پديد نيامد، ليكن نويد پديد آمدن آنها در آينده داده شد، و زمينه هاى اساسى براى حركت نهايى و آرمانى آينده فراهم گرديد، و تجربه گسترده انسان در اعصار و قرونن گذشته و تشنگى و عطش آدميان ، آمادگى لازم را براى چنين دوران و تحقق چنين آرمانهايى پديد آورد؛ بطورى كه بدون اين زمينه ها و دركها و احساسها و تجربه ها و گذشته ها، تربيت چنين انسانها و تشكيل چنين اجتماعاتى امكان نداشت . از اين رو با قاطعيت مى توان گفت كه اديان در عين حال كه در محيط و جامعه هاى خود تاثيرهايى اصولى داشتند، و هر يك حلقه اى از يك زنجير را در تداوم تاريخ ساختند، در ارتباط با آينده نيز براى رشد تمدن بشرى زمينه ساز بودند. اسلام نيز كه دنباله حركت اديان و تكامل آن بود، خود زمينه ساز حركتى عظميم تر است ، كه تحقق بخش همه اهداف و آرمانهاى اديان الهى است ، و مبشر پديد آمدن الزمان داده اند، ليكن اسلام به خاطر نزديكى زمانى و بدليل اينكه جامعه آرمانى موعود از دامن اسلام بر مى خيزد، و تعاليم و پيشوايان اسلام سازندگان حقيقى آن رستاخيز عظيم هستند، بشارات صريحتر و بيشترى به پديد آمدن آن دوران داده است . و از پيشواى موعود - كه تحقيق بخش كامل همه خواسته هاى پيامبران و اسلام است - فراوان سخن گفته است ، و به اين ذخيره بزرگ الهى و رسالت عظيم و جهانى او نويدها داده است .

اين يكى از امتيازهاى اسلام است كه از آينده اى چنين روشن و اميد بخش ‍ پرده برداشته و تحقيق آن را حتمى دانسته است . از اينرو تعاليم اسلامى - بويژه تعاليم شيعه - درباره آينده و امام موعود (ع )، و روشها و اقدامها و برنامه هاى او، از اميد آفرين ترين بخشهاى تعاليم اسلام است كه از فرجام خوش تاريخ و سرانجام دلپذير و آرمانى زندگى انسان ، سخن گفته و مژده آن را داده است .

برنامه ها و راه و روشهايى كه در اين كتاب ياد شد، همه و همه ، راه و روشهاى پيامبران است ، كه در دستور كار امام موعود عليه السلام قرار دارد و امام - اين ((بقيه الله )) و ((ذخيره الله )) و اين تنها يادگار همه انبيا و اوليا - و وارث اين معارف و تعاليم و مجرى سازش ناپذير آنها است . افزون بر آن نيز مسائل و امورى خواهد بود كه در دوران دعوت اسلام زمينه ارائه و اجراى آن نبوده است ، و در زمان رستاخيز امام مهدى عليه السلام زمينه ها و شرايط آن پديد مى آيد و همه به دست امام منجى مطرح مى گردد و در متن جامه ها عملى مى شود. پس اينكه امام مهدى عليه السلام خويش را وارث پيامبران و نزديكترين مردم به انبيا و اوليا مى شمارد، براى همين است كه او تنها انسانى است كه شايستگى و توان آن را دارد كه راه انبيا را دنبال كند، و آرمانهاى ايشان را عينيت و تحقق بخشد.

امام صادق عليه السلام :

(( ان القائم اذا خرج المسجد الحرام فيستقبل الكعبه ، و يجعل ظهره الى المقام ، ثم يصلى ركعتين ، ثم يقوم فيقول : يا ايها الناس ! انا اولى الناس بادم ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس بابراهيم ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس ‍ باسماعيل ، يا ايها الناس ! انا اولى الناس بمحمد (ص )....))

چون مهدى به در آيد، به مسجد الحرام رود، و رو به كعبه و پشت به مقام ابراهيم بايستد، و دو ركعت نماز گزارد، آنگاه فرياد بر آورد:

اى مردمان ! منم يادگار ابراهيم ، و يادگار اسماعيل ، و يادگار محمد (ص )...

امام باقر(ع ):

... والقائم يومئذ بمكه عند الكعبه ... يقول فمن حاجنى فى آدم فانا اولى الناس بآدم ، و من حاجنى فى نوح فانا اولى الناس بنوح ، و من حاجنى فى ابراهيم فانا اولى الناس بابراهيم ، و من حاجنى فى محمد فانا اولى الناس ‍ بمحمد ، و من حاجنى فى النبيين فانا اولى الناس بالنبيين ...

(امام ) قائم در آن روز (روز ظهور) در مكه است و در خانه كعبه ... و به مردم مى گويد: آن كس كه از آدم سخن گويد من وارث آدمم ، و آن كس كه از نوح سخن گويد من وارث نوحم ، و آن كس كه از ابراهيم سخن گويد من وارث ابراهيمم ، و آن كس كه از محمد سخن گويد من وارث محمدم ، و آن كس كه از پيامبران سخن گويد من وارث و يادگار پيامبرانم ...

از اين رو، در سلام به امام موعود آمده است : ((السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه : سلام به (يادگار پيامبران و صالحان ) و ذخيره خدا در زمين )). اين تعبير روشنگر راه و رسالت امام موعود(ع ) است كه وارث پيامبران و يادگار رسولان الهى است ، و نتيجه نهايى آموزشها و تعاليم آنان . و اين ذخيره و يادگار همه نيكان و صالحان و اولياى الهى است كه در خطى كه خدا ترسيم كرده است گام بر مى دارد، و در سراسر زمين خواستها و آرمانهاى همه درس آموزان مدرس وحى را تحقق مى بخشد.

امام صادق (ع ):

(( قلت جعلت فداك : كيف يسلم عليه قال : تقول : السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه ثم قرا: بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤ منين))

راوى مى گويد به امام صادق (ع ) گفتم فدايت شوم : به هنگام سلام دادن به قائم چه بگوييم ؟ امام صادق فرمود: همه بايد بگويند: ((السلام عليك يا بقيه الله )) سپس امام اين آيه را تلاوت كرد: (( بقيه الله خير لكم ان كنتم مؤ منين : بقيه الله )) (ذخيره الهى ) براى شما مردم ، اگر مؤ من باشيد، از هر چيز و هر كس ديگر بهتر است