بازگشت

پاكسازي زمين از وجود ستم و ستمكاران




در نگاه نخست چنين بنظر ميرسد كه پاك ساختن زمين از لوث ستم و برچيدن بساط طاغوتها و ستمگران امرى ناممكن است و گوئيا زمين با آه و ناله مظلومان خو گرفته و فريادرسى ندارند و جهان به تحمل وجود شوم ستم پيشگان عادت كرده است تا جائيكه دوره اى را سراغ نداريم كه خالى از وجود ستمگران باشد. چرا كه آنان به سان درخت هرزه و پليد مى ماند كه داراى ريشه هاى محكمى در جامعه است بگونه اى كه اگر يكى از آنها بركنده شود، ده برابر به جاى آن مى رويد و اگر ظالمان در نسلى نابود شوند گروه گروه در نسلهاى ديگر بوجود مى آيند.

ولى خداوند حكيم چنين مصلحت دانسته است كه زندگانى انسانى بر اساس قانون نزاع حق و باطل و خير و شر برقرار باشد و براى هر چيز حد و مرزى و براى هر عصر و زمان سرنوشتى و بالاخره براى ظلم و بيداد هم سرانجامى تعيين نمودن است .

در تفسير اين آيه شريفه :

(( آن روز بدكاران به صورت هايشان شناخته شوند پس به اموى پيشانى و با پاهايشان گرفتار شوند)) (408)

از امام صادق (ع ) روايت شده است كه فرمود:

((خداوند آنها را همواره مى شناسد ولى آيه در مورد قائم نازل گرديده كه مجرمان را از سيما و صورتشان مى شناسد و او و يارانش با شمشير آنها را تنبيه كردنى )) (409)

و از اميرمؤ منان (ع ) منقول است كه فرمود:

((خداوند، ناگاه بوسيله مردى از ما اهل بيت گشايشى (براى مسلمانان ) بوجود آورد، پدرم فداى آن فرزند بهترين كنيزان باد... هم اوست كه (دشمنان ) در مدت هشت ماه بجز شمشير و كشتار از او چيزى دريافت نخواهند كرد)) (410)

از امام باقر(ع ) نقل شده است كه فرمود:

((پيامبر خدا(ص ) با ملايمت و نيكى در ميان امت خود رفتار مى كرد و با مردم انس مى گرفت و قائم با كشتار (دشمنان ) رفتار مى كند و توبه كسى را نمى پذيرد. او با عهدنامه اى كه همراه دارد به اين كار ماءمور مى گردد واى بر كسى كه با وى دشمنى كند)) (411)

مراد از عهدنامه اى كه همراه اوست ، همان عهدنامه معروف است كه از جد بزرگوارش رسول خدا(ص ) با خود دارد و چنانكه وارد شده است در آن نامه اين جمله وجود دارد. ((بكش ، باز هم بكش و توبه كسى را نپذير)) يعنى توبه هيچ مجرم و جنايتكارى را قبول مكن .

و نيز از امام باقر(ع ) روايت شده است كه فرمود:

اما شباهت داشتن مهدى (ع ) به جد گراميش رسول خدا(ص ) قيام و ظهور او با شمشير و كشتن دشمنان خدا و رسول او و ستمگران و طاغوت هاست وى بوسيله شمشير و ايجاد ترس در دل دشمنان پيروز مى گردد و لشكريان او شكست نمى خورند. (412)

از امام جواد(ع ) نقل شده است كه فرمود:

((پيوسته به كشتن دشمنان خدا ادامه مى دهد تا خداى از وى خشنود گردد و او زمانى از خشنودى خداوند آگاه مى شود كه در دل خود احساس رحم و دلسوزى كند)) (413)

و نيز از آن بزرگوار در همين ماءخذ روايت شده است كه فرمود:

((وقتى شمار لشكر او (مهدى ) به حد نصاب يعنى ده هزار تن برسد به فرمان خدا خروج نمايد و پيوسته دشمنان خدا را از دم تيغ بگذراند تا آنكه خداوند از او خشنود شود. پرسيدم : چگونه از خشنودى خدا آگاه مى گردد؟ فرمود: خداوند مهر و رحمت در دل او مى افكند))

بلكه در روايات آمده است كه برخى از ياران او دچار شك و ترديد شده و نسبت به كثرت خونريزى و كشتار ظالمان بدست وى به او اعتراض ‍ مى كنند. از امام باقر(ع ) روايت شده كه فرمود:

((وقتى او (مهدى ) به ثعلبيه مى رسد مردى از بستگان وى كه از لحاظ جسمانى و شجاعت قوى ترين مردم ، بجز حضرت مهدى است بر مى خيزد و مى پرسد، اى فلان چه مى كنى ؟ به خدا قسم كه تو مردم را همچون گوسفندان از جلوى خود مى رانى (يعنى همچون شبان و يا گرگ گله گوسفند را رم مى دهد) آيا عهدنامه اى از پيامبر خدا(ص ) دارى و يا چيز ديگر؟ در اين هنگام شخصى كه عهده دار بيعت (يعنى مسئول گرفتن بيعت از مردم براى امام ) است مى گويد: ساكت باش وگرنه گردنت را مى زنم ، آنگاه قائم مى فرمايد: اى فلان خاموش باش ، آرى به خدا سوگند من منشورى از رسول خدا(ص ) با خود دارم ، اى فلان آن صندوقچه را بياور، صندوق را نزد او مى آورد و امام منشور پيامبر(ص ) را مى خواند در اين وقت مرد معترض مى گويد: فدايت شوم اجازه بده سرت را ببوسم امام سر را جلو مى برد و او بين دو چشم وى را بوسه مى دهد باز مى گويد خدا مرا فداى تو گرداند دوباره با ما تجديد بيعت كن امام مجددا با آنها بيعت مى كند)) (414)

بى ترديد نشانه ها و يا نشانه اى وجود دارد كه بوسيله آن ياران امام پى مى برند كه آن نامه همان منشور معروف پيامبر(ص ) است اما درخواست مجدد آنها براى تجديد بيعت با امام (ع ) بدين جهت است كه ايراد و اعتراض آنها خود نوعى اخلال در بيعت محسوب مى شود، (از اين رو درخواست بيعت دوباره مى كنند).

ممكن است برخى افراد، مجازات و قتل و نابودى ستمگران از سوى امام (ع ) را سنگدلى و افراط در كشتار تعبير كنند اما در واقع آن كار مانند يك عمل جراحى است كه براى پاكسازى جامعه اسلامى و ساير جوامع جهانى از لوث وجود سركشان و ستم پيشگان ضرورت دارد و بدون آن هرگز بساط ظلم برچيده نشده و عدالت حاكميت پيدا نمى كند و اگر امام (ع ) با سياست ملايمت و گذشت با آنان رفتار نمايد هرگز ترفندها و توطئه هاى جديد استكبارى كه ادامه حياتشان به آنها بستگى دارد از بين نخواهد رفت . زيرا ستمگران در جامعه هاى كنونى همچون شاخه هاى خشكيده يك درخت ، بلكه مانند غده سرطانى هستند كه بايستى براى نجات بيمار آن را ريشه كن نمود هر چند دشوار باشد.

و اما آنچه موجب آرامش خاطر ترديد كنندگان در اين سياست مى گردد اين است كه امام عهدنامه معروفى را از ناحيه پيامبر (ص ) با خود دارد و خداوند متعال به آن حضرت دانش و آگاهى نسبت به مردم و شخصيت هاى آنان عنايت مى فرمايد و او در پرتو نور الهى به اشخاص ‍ مى نگرد و آنها را مى شناسد و دواى دردشان را مى داند از اين رو بيم آن نمى رود افرادى كه اميد هدايت در آنها وجود داشته باشد بدست امام (ع ) كشته شوند، چنانكه خداوند در داستان خضر و موسى (ع ) راجع به كشته شدن آن جوان بدست خضر (ع ) خبر داده كه او بگونه اى عمل كرد كه آن نوجوان ، پدر و مادر خويش را به گردنكشى و كفر نكشاند. بلكه روايات نشانگر اين معناست كه خضر (ع ) با حضرت مهدى (ع ) ظاهر شده و از ياران آن حضرت خواهد بود و ظاهرا آن بزرگوار از علم لدنى خويش : ((ما او را از جانب خود رحمت بخشيديم و از سوى خود وى را علم آموختيم )) (415) در بارور ساختن بذر خوبيها و دفع شر از مؤ منان و از بين بردن تخم فساد و تباهى پيش از آنكه درخت تنومند پليدى گردد، استفاده مى كند... به احتمال قوى فعاليت هاى حضر (ع ) و يارانش در حكومت مهدى (ع ) آشكارا و علنى است و آن بزرگواران بر مردم حق ولايت و بر قوانين و مقررات و اوضاع ظاهرى در آن حكومت ، حق نقض دارند. در روايات آمده است كه حضرت مهدى (ع ) بين مردم با حكم واقعى خداى سبحان ، كه خداوند آنرا به وى ارائه مى دهد، داورى مى كند از اين رو از هيچكس گواه و يا دليل و برهان نمى خواهد او در كشتن ظالمان و تبهكاران از دانش و بينش واقعى و لدنى خود استفاده مى كند. و گاهى ياران او نيز در قضاوت و داورى بين مردم و بهلاكت رساندن مجرمان همين شيوه را انتخاب مى كنند. اما در ساير كارها با مردم بر اساس ظاهر افراد رفتار مى نمايند ولى خضر (ع ) و يارانش داراى صلاحيت هاى ويژه اى مى باشند.


پاورقي



408- رحمن 41.

409- غيبت نعمانى ص 127.

410- شرح نهج البلاغه ج 2 ص 178.

411- غيبت نعمانى ص 121.

412- بحار ج 51 ص 218.

413- بحار ج 51 ص 157.

414- بحار ج 53 ص 343.

415- كهف 65.