آزاد سازي مدينه منوره و حجاز
بنابر بعضى روايات حضرت مهدى عليه السلام بر خلاف مكه ، در مدينه منوره درگير چندين نبرد خواهد شد. از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه در روايتى طولانى چنين فرمود:
((آنگاه كه وارد مدينه مى شود، قريش از آنها نهان مى گردند، اين گفته على بن ابيطالب عليه السلام درباره آنهاست : به خدا سوگند قريش دوست دارند كه كاش من هر چند به اندازه زمان كشتن ماده شترى ، نزد آنان بودم در برابر كل دارئى آنها و آنچه را كه خورشيد بر آن مى تابد، سپس امام اقدامى انجام مى دهد و حادثه اى بوجود مى آورد، چون حادثه پديد آمد قريش گويد: ما را نزد اين طاغى ببريد، سوگند به خدا اگر او محمدى و علوى و فاطمى بود دست به اين عمل نمى يازيد، آنگاه خداوند قريشيان را تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى گرداند و حضرت قاتلان را بهلاكت رسانده و همه وابستگان به آنها را به اسارت مى گيرد، سپس حركت نموده تا در شقره (372) فرود مى آيد، در آنجا به وى خبر مى رسد كه نماينده او را كشته اند به سوى آنها باز مى گردد و آنچنان كشتارى راه مى اندازد كه كشتار حره پيش آنها ناچيز است ... آنگاه رفته و مردم را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مى كند...)) (373)
اين روايت بيانگر دو نبرد در مدينه مى باشد، نخستين نبرد بعد از وقوع حادثه اى است كه بدست مهدى عليه السلام انجام مى شود و قريش و ديگران آن را نكوهش نموده و ناخوش دارند و بنظر مى رسد كه آن حادثه مربوط به خراب كردن مسجد پيامبر و قبر مطهر آن حضرت و بازسازى آنها باشد، چنانكه روايات ديگرى نيز بيان كننده اين معناست . دشمنان آن حضرت اين رويداد را بهانه اى براى تحريك مردم عليه امام عليه السلام و مبارزه با وى قرار مى دهند، حضرت با آنها به نبرد بر مى خيزد و طبق روايتى ديگر، صدها تن از آنها را به هلاكت مى رساند در اين هنگام است كه قريشيان يعنى بستگان قبايل قريش آرزو مى كنند كه اى كاش امير مؤ منان عليه السلام حضور داشت هر چند به مقدار كشتن ماده شترى ، تا آنها را از دست انتقام مهدى نجات مى داد زيرا سياست امير مؤ منان عليه السلام در مورد آنها سياست بردبارى و گذشت بود.
اما نبرد دوم ، بعد از پايان دادن به اين جنبش مخالف و تعيين حاكم براى مدينه از ناحيه امام عليه السلام و رهسپار شدن به سوى عراق يا ايران و فرود آمدن در منطقه شقره يا شقرات است كه اينجا احتمالا اردوگاه سپاه آن حضرت باشد، بدينگونه كه ديگر بار مردم مدينه حركت مخالفى از خود نشان مى دهند و نماينده منصوب امام عليه السلام در مدينه را به قتل مى رسانند و امام عليه السلام به آنجا باز مى گردد و بيش از كشتار لشكر اموى در واقعه مشهور حره ، از آنان را مى كشد و مجددا مدينه را تحت فرمانروائى خود در مى آورد. شمار كشتگان حره با توجه به منابع تاريخى ، بيش از هفتصد شهيد ذكر شده است و با توجه به اينكه انقلاب و شورش اهل حره عليه يزيد بن معاويه بعد از قيام امام حسين عليه السلام اتفاق افتاد و انقلابى بود بر حق و مشروع بخلاف طغيان اهل مدينه بر ضد امام مهدى عليه السلام ، وجه شباهت بين عمل لشكريان امام عليه السلام با اهل مدينه و عمل لشكر يزد با اهل حره ، صرفا به جهت بسيار كشتگان مى باشد.
صاحب كتاب ((يوم الخلاص )) در ص 265 بخشى از روايت سابق در تفسير عياشى را آورده است ، از آن استفاده مى شود كه حضرت مهدى عليه السلام هنگام ورود به مدينه درگير نبردى خواهد شد... در حاليكه ملاحظه مى كنيد اين روايت بعد از ورود امام عليه السلام به مدينه دو نبرد را بيان مى كند. روايات كتاب يوم الخلاص از جهت نسبت به منابع و مآخذ بطور كلى نياز به دقت و بررسى دارد، زيرا مؤ لف آن به خود اجازه داده است كه روايات را جزء جزء نموده و اجزاء بعضى را به برخى ديگر ضميمه نمايد آنگاه آن روايت تركيب شده را به ماءخذى نسبت دهد كه بخشى از روايت و با بخشى شبيه به آن را ذكر كرده است !
احتمال دارد هنگامى كه حضرت مهدى عليه السلام سپاه خود را به مدينه وارد مى سازد، در برخورد با عناصر باقى مانده حكومت و يا نيروهاى سفيانى ، مقاومتى بوجود آيد و يا اينكه نبردى بين آنان واقع شود و امام عليه السلام بر آنان پيروز گردد.
ولى من روايتى را كه نشانگر اين معنى باشد نديدم ، اما روايتى را يافتم كه به رضايت اهل مدينه و عدم مقاومت آنها در برابر امام عليه السلام اشاره مى كند. چنانكه در كتاب كافى از امام صادق عليه السلام در روايتى مفصل آمده است كه فرمود:
((در آن روز هر كس از فرزندان على عليه السلام كه در مدينه باشد به مكه مى گريزد تا در آنجا به صاحب اين امر ملحق گردد و صاحب اين امر رهسپار عراق شده و لشكرى را به مدينه گسيل مى دارد تا مردم آن سامان در امنيت بسر برند و مردم دوباره به مدينه بر گردند.)) (374)
آنچه مؤ يد محتواى اين روايت است اينكه ، اهل مدينه نظاره گر لشگر سفيانى بوده و وقوع معجزه فرورفتن آنان در زمين و ضعف حكومت حجازى و چه بسا سقوط آن بعد از واقعه فرو رفتن سفيانيان و موج پشتيبانى عمومى از حضرت مهدى عليه السلام را مى بينند... علاوه بر همه اينها احساس مردم مدينه است كه آنان ، امام را از خود بدانند.
همانطور كه ملاحظه مى كنيد اين روايت نشان مى دهد كه در آن دوره امام شخصا به مدينه نمى آيد، بلكه سپاهى را به آنجا اعزام مى كند كه اين احتمال نزديك به واقع بوده بلكه از ديگر گفته ها برتر است .
چنانكه جنبش مخالفى كه منجر به كشته شدن فرمانروائى منصوب از جانب امام عليه السلام در مدينه مى شود ممكن است پس از مدتى نه چندان كوتاه از تسلط وى بر مدينه و حجاز رخ دهد. اما در مورد حادثه تجديد بناى مرقد مطهر و مسجد پيامبر صلى الله عليه واله و باز سازى بناى كعبه و مسجد الحرام ، گفته صحيح اين است كه اين اقدام بعد از دوره هشت ماهه اى انجام مى پذيرد كه در آن نبردها و آزاسازى كشورها يكى پس از ديگرى توسط امام عليه السلام انجام مى گيرد و ممكن است اين كارها پس از آزاد سازى قدس و بعد از داخل شدن تمام سرزمين هاى اسلامى تحت فرمانروائى حضرت مهدى عليه السلام باشد.
به هر حال روايات ، نشانگر اين است كه خداوند، حجاز را بدست آن حضرت آزاد مى سازد كه در حقيقت سقوط عناصر باقيمانده حكومت ضعيف حجاز و عقب نشينى بقاياى نيروهاى سفيانى مى باشد... و احتمال دارد آزاد سازى حجاز و بيعت مردم آن سامان با حضرت ، بعد از استيلاى امام عليه السلام بر مكه و پس از وقوع معجزه فرو رفتن سفيانيان باشد.
با قرار گرفتن سرزمين حجاز تحت فرمانروائى امام مهدى عليه السلام قلمرو و دولت آن بزرگوار با وجود گروههاى مخالف آن حضرت در عراق شامل يمن ، حجاز و ايران و عراق مى شود و به احتمال قوى يمن جنوبى نيز تحت فرمان امام عليه السلام در مى آيد. و ممكن است اين امر بهنگام انقلاب ياران يمنى امام عليه السلام بوقوع بپيوندد. همچنين دولتهاى كوچك خليج فارس به جهت استيلا يافتن امام عليه السلام بر حجاز و با كمك ملتهاى خود و پايمردى ياران يمنى و ايرانى او، تحت فرمانروائى آن حضرت در مى آيند.
طبيعى است بر پايى يك دولت بدين گستردگى و پهناورى به رهبرى امام مهدى عليه السلام واكنش شديدى در شرق و غرب خواهد داشت زيرا تسلط حكومت مهدى عليه السلام بر تنگه باب المندب و تنگه هرمز و خليج فارس ، خطرى استراتژيك و اقتصادى محسوب مى گردد و مهمتر از آن ، خطر تمدن و گسترش فرهنگ اسلامى است كه موجوديت شرق و غرب و يهود را به لرزه مى اندازد و در روايتى كه از امام صادق عليه السلام بيان شد خاطرنشان گرديد كه شرق و غرب پرچم مهدى عليه السلام يعنى انقلاب و حكومت او را نفرين مى كنند از اين رو احتمال زياد دارد بعد از آنكه تمام نفوذ و سلطه خود را در مناطق آزاده شده از دست مى دهند، ناوهاى جنگى خود را در خليج فارس و درياهاى مجاور منطقه به حركت در آورند. و چيزى جز حضور در دريا و تهديد با نيروى دريائى و هوائى بر ايشان باقى نمى ماند و هم آنان هستند كه آتش افروزان درگيرى بصره و كوه سفيد مى باشند كه يادآورى خواهند شد.
پاورقي
372- منطقه اى است در حجاز از سمت ايران و عراق .
373- بحارج 52 ص 342 از تفسير عياشى .
374- كافى ج 8 ص 224.