روايات مربوط به قم ، و مرد موعود اين شهر
از زمره روايات ظهور، بپا خاستن مردى از قم و ياران وى مى باشد، از امام كاظم (ع ) روايت شده است كه فرمود:
((مردى از قم ، مردم را به سوى خدا دعوت مى كند، افرادى گرد او جمع مى شوند كه قلب هايشان همچون پاره هاى آهن ستبر است كه بادهاى تند حوادث ، آنان را نمى لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمى ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام كار از آن پرهيزكاران است )) (282)
و همچنين مطالب بعد از آن مربوط به قم است .
نكته قابل توجه اين است كه ، امام (ع ) در روايت ، تعبير به ((مردى از قم )) نموده و نفرموده است از اهل قم ، مى توان اين جمله را بر امام خمينى تطبيق داد. چه اينكه ايشان اهل خمين و ساكن قم مى باشند و اينكه او ((مردم را به سوى خدا دعوت مى كند)) نه فقط اهل قم و يا اهل مشرق زمين را. و به اينكه بادهاى تند كينه توزى دشمنان و يا جنگ و درگيريها كه براى وى و طرفدارانش پيش مى آيد، همچنان مقاوم مى ايستند و مبارزه مى كنند و هيچ تزلزلى به خود راه نمى دهند.
روايت ، زمان وجود اين مرد را كه به آن بشارت داده شده است مشخّص نكرده است امّا در تاريخ قم و ايران چنين شخصيت و يارانى داراى اين صفات برجسته ، قبل از امام خمينى و طرفدارانش بى سابقه بوده است ... البته احتمال اينكه اين روايت ناقص باشد وجود دارد و يا اينكه به مناسبتى ، امام آن را فرموده اند، همين روايت را صاحب بحارالانوار، از كتاب تاريخ قم نوشته حسن بن محمد بن الحسن قمى كه هزار سال پيش آن را تاءليف نموده است نقل كرده كه متاءسفانه نسخه آن كتاب يافت نمى شود.
گاه گفته مى شود: درست است كه در تاريخ قم و ايران ظاهر شدن چنين مرد وعده داده شده اى را با يارانى داراى صفات برجسته ، كسى سراغ نداشته است ... اما دليلى هم نداريم كه اين روايت ، منطبق بر امام خمينى و طرفداران وى مى باشد شايد منظور مرد ديگر و ياران ديگرى باشد كه در عصر و زمان ما ظاهر خواهند شد و يا اينكه بعد از مدتى طولانى و يا كوتاه خواهند آمد...
پاسخ : آرى درست است كه در روايت ، آنگونه كه بيان كرديم زمان اين پيشامد مشخص و روشن نشده است اما مجموعه صفاتى كه در روايت آمده ، بعلاوه آنچه كه در روايات متعدد ديگر، پيرامون قم و ايران وارد شده است موجب اطمينان اين معناست كه مراد از صفات ياد شده ، امام خمينى و ياران وى مى باشند... بنابراين اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و امامان (ع ) به حادثه و پيشامدى خبر دادند كه منطبق بر وضع موجود باشد، معقول نيست كه از آن چشم پوشى نموده و آن را بر قضيه و حادثه اى مشابه آن و يا واضح تر، كه وعده پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اهل بيت او بر آن منطبق شود، حمل نمائيم .
از رواياتى كه درباره قم و برترى و آينده آن از اهل بيت (ع ) نقل شده است به خوبى روشن است كه اين شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهميت ويژه اى برخوردار است ، بلكه مى توان گفت مؤ سس و بنيانگذار اين شهر و طرح و ايجاد آن در قلب ايران در سال 73 هجرى ، بدست با كفايت امام باقر (ع ) بوده است كه بعد از آن نسبت به اين شهر عنايت خاصى داشته اند.
و آنان با دانشى كه از جد بزرگوارشان داشته اند، خبر داده اند كه در آينده ، اين شهر مقدس از جايگاهى والا برخوردار خواهد شد و اهالى اين شهر، از ياران باوفاى حضرت مهدى ارواحنا فداه خواهند بود.
برخى روايات ، تصريح دارد به اينكه فلسفه نامگذارى اين شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدى كه قائم بحق است مى باشد و مناسب با قيام و بپا خاستن اهل قم و منطقه جغرافيايى آن شهر در زمينه سازى و يارى نمودن آن حضرت است از طرفى وجود يك آبادى ، در نزديكى اين شهر در زمان تاءسيس آن بنام كمندان و يا كمد، به اين معنى نيست كه در نامگذارى به ((قم )) عربى بودن اين كلمه ملاحظه نشده است جز اين مناسبت كه نام آن قم گذاشته شده و يا تغيير و دگرگونى در نام فارسى آن بوجود آمده است به ويژه زمانى كه تاءسيس اين شهر از ناحيه علماء و روايت كنندگان حديث ، از امام باقر و صادق (ع ) و زير نظر آن دو بزرگوار بوده است ... عفّان بصرى از امام صادق (ع ) روايت كرده كه گفت :
((امام (ع ) به من فرمود: آيا مى دانى از چه رو اين شهر را قم مى نامند؟ عرض كردم : خدا و رسولش آگاهترند فرمود: همانا قم نامگذارى شده براى اينكه اهل قم اطراف قائم (ع ) گرد آمده و با وى قيام مى نمايند و در كنار او ثابت قدم مانده و او را يارى مى كنند)) (283)
اين روايت ، و امثال آن قرينه هايى هستند بر اينكه آغاز تاءسيس شهر مقدس قم توسط عبدالله پسر مالك اشعرى و برادرش اءحوص و هواداران آنان كه همگى از ياران خاص امام باقر (ع ) و راويان حديث آن بزرگوار بوده اند همه اينها موجب اين اطمينان است كه تاءسيس اين شهر به امر امام باقر (ع ) بوده است و اين نام را آن حضرت براى اين شهر انتخاب فرموده اند، نام قم در روايات به صيغه مذكر به معنى (بلد) (سرزمين ) و بطريق مؤ نث (بلدة ) (شهر) آمده است اين كلمه (قم ) هم قابل صرف كردن است و هم بصورت غيرمنصرف به كار مى رود.
ظاهر برخى روايات اين است كه امامان (ع ) نسبت به شهر قم عنايت خاصى داشته اند و مفهومى را برتر و وسيع تر از يك شهر و توابع آن ، به اين شهر بخشيده اند، لذا نام اين شهر را به معناى خط و روش و اسلوب قم ، نسبت به ولايت اهل بيت (ع ) و قيام آنان با مهدى آل پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بكار برده اند. عده اى از بزرگان رى نقل كرده اند كه حضور امام صادق (ع ) رسيدند و:
((عرض كردند: ما از اهل رى هستيم كه خدمت رسيده ايم ، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما، سپس عرض كردند ما اهل رى هستيم ، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما مجددا عرض كردند: ما اهالى رى هستيم ، امام نيز كلام اول خود را تكرار كرد، آنان گفتند خود را چند بار يادآور شدند، امام نيز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنين فرمود: خداوند داراى حرمى است كه عبارت است از مكه مكرمه و پيامبر داراى حرمى است و آن مدينه منوره است و اميرالمؤ منين (ع ) داراى حرمى است كه كوفه است و ما اهل بيت نيز داراى حرمى هستيم كه آن شهر قم است ، بزودى بانوئى از سلاله من بنام فاطمه در اين شهر دفن خواهد شد كسى كه آن بزرگوار را در قم زيارت كند اهل بهشت مى باشد))
راوى گفت اين سخن را امام صادق (ع ) زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم (ع ) متولد نشده بودند)) (284)
يعنى قم ، حرم امامان (ع ) از اهل بيت ، تا زمان حضرت مهدى (ع ) و مركز ولايت و يارى آن بزرگواران مى باشد و اهل رى و غير آن نيز اهل قم محسوب مى شوند زيرا آنان نيز پيرو خط و روش اهل قم نسبت به اهل بيت (ع ) هستند. از اين رو بعيد نيست كه مراد از اهل قم كه در روايات آمده و اينكه آنان ياوران حضرت مهدى (ع ) مى باشند، همه ايرانيانى باشند كه در ولايت و دوستى و جنگ و جهاد پيرو امامان (ع ) هستند، بلكه شامل مسلمانان غيرايرانى نيز بشود.
و معناى كلام راوى كه گفت : ((حضرت اين كلام را زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم متولد نشده بود)) يعنى اين گفته امام صادق كه قبل از ولادت امام كاظم بوده مشعر به اين است كه آن حضرت از ولادت نوه خويش فاطمه معصومه دختر موسى بن جعفر (ع ) پيش از ولادت پدر بزرگوارش يعنى قبل از سال 128 هجرى قمرى ، خبر داده است و اينكه آن بانوى بزرگوار در قم دفن خواهد شد، و اين قضيه هفتاد سال بعد، تحقق پيدا كرده است ...
((بزرگان قم نقل كرده اند زمانى كه ماءمون ، على بن موسى الرضا (ع ) را در سال 200 هجرى از مدينه خارج كرد و به طرف مرو، فرستاد در سال 201 هجرى خواهر گرامى او حضرت فاطمه معصومه در پى برادر از مدينه خارج شد و به سمت ايران حركت كرد تا به شهر ساوه رسيد در آنجا بيمار شد، سئوال كرد چقدر فاصله بين من و قم است ؟ عرض كردند ده فرسخ .))
((...زمانيكه اين خبر به اولاد سعد يعنى سعد پسر مالك اشعرى رسيد همگى با هم آهنگ ساوه نمودند تا از آن حضرت تقاضا كنند كه به شهر آمده و در آنجا بماند چون حضور او رسيدند، موسى پسر خزرج از بين آن جمعيت خارج شد و بطرف حضرت رفته و مهار شتر ايشان را گرفته و تا قم همراهى كرد و آن بزرگوار را در منزل خويش جاى داد، پس از اقامت 16 يا 17 روز در شهر قم ، در اثر بيمارى قبلى به رحمت و رضوان الهى پيوسته و روح پاكش به ملكوت اعلى پر گشود. موسى پسر خزرج پس از مراسم غسل و كفن آن حضرت ، بدن شريفش را در زمينى كه متعلق به خودش بود و هم اكنون نيز مرقد مطهرش در آنجاست ، بخاك سپرد و سقفى از بوريا و حصير بر قبر آن حضرت سرپا نمود، تا زمانى كه توسط زينب دختر حضرت جواد (عليه السلام ) بر قبر مطهر آن بزرگوار گنبد و بارگاهى بنا نمودند.))
از اين روايات چنين بر مى آيد، كه فاطمه معصومه ، بسيار اهل عبادت و زهد و بزرگوارى بود، همانند مادرش حضرت فاطمه زهرا (س )، آن بزرگوار در عين اينكه از سن كمى برخوردار بود، اهل بيت (عليه السلام ) مقامى خاص و ارزش و اهميت والايى داشت چه اينكه اين مقام و منزلت حضرت ، نزد علماء و بزرگان قم نيز محرز بوده است زيرا براى ارج نهادن بمقام آن بانو از قم به طرف ساوه حركت كرده و به استقبال وى شتافتند و پس از رحلت آن بانو، ساختمان نسبتا ساده اى بر مزارش ساخته سپس گنبدى بنا كردند و آنجا را زيارتگاه دوستداران اهل بيت قرار داده اند و عده اى از آن بزرگان وصيت كردن كه در جوار حضرتش به خاك سپرده شوند.
در روايات آمده است كه سن مبارك حضرت معصومه (س ) كمتر از بيست سال بوده است ، و شايد علت اينكه ايرانيها آن حضرت را ((فاطمه معصومه )) و يا ((معصومه قم )) مى نامند و به خاطر كمى سن آن بزرگوار باشد، زيرا معصوم در لغت فارسى به معناى بى گناه مى آيد و از همين رو به طفل خردسال نيز كه بى گناه است معصوم مى گويند و شايد هم به جهت طهارت و پاكدامنى و عصمت آن حضرت از گناه باشد، چون در مذهب شيعه عصمت بر دو نوع است : يك عصمتى كه واجب است در امامان (عليه السلام ) وجود داشته باشد و اين ، در مورد چهارده معصوم (عليه السلام ) ثابت است و ديگر عصمتى كه جايز است و آن براى بزرگان و اولياء خدا ثابت است كه مقدس و پاك از گناهان و آلودگيهايند.
از روايت بعدى كه از امام رضا (عليه السلام ) نقل شده است ، ظاهر مى شود كه امامان (عليه السلام )، از بدو تاءسيس شهر قم ، مردم اين شهر را به عنوان ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) بشمار آورده اند و دوستى و محبت مردم اين شهر نسبت به حضرت مهدى ، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است از صفوان بن يحيا نقل شده است كه گفت :
((روزى خدمت امام رضا (عليه السلام ) بودم ، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام ) به ميان آمد، آن حضرت براى آنان طلب آمرزش كرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت داراى هشت در است كه يكى از آنها مخصوص اهل قم مى باشد، آنان (اهل قم ) بهترين پيروان ما از بين شيعيان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستى ما را در سرشت آنان قرار داده است )) (285)
در روايت آمده است كه درهاى بهشت به تناسب اعمال مردم بين آنان تقسيم بندى شده است ، از اين رو بعيد نيست كه معنى اين جمله كه (يك در، ويژه اهل قم است ) اين باشد كه آنان را از در مبارزين و مجاهدين همراه امامان (عليه السلام ) و يا از در مخصوص شايستگان چنانكه در صفات آنها وارد شده است ، داخل بهشت مى شوند و گفته حضرت كه ((آنها بهترين پيروان ما از بين شيعيان جهان هستند)) دلالت به فضيلت و برترى اهل قم بر ساير شيعيان دارد.
قابل توجه است كه محبت اهل قم نسبت به حضرت مهدى (عليه السلام ) تاكنون همچنان پرشور و زنده باقى مانده است بلكه با پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، اين عشق به سر حد كمال رسيده است و اين حقيقت را در ايمان و عملكرد و ظواهر زندگى آنان حتى در نامگذارى فرزندان و مساجد و مؤ سسات خود بنام آن حضرت ، به گونه اى كه هيچ خانه اى از اين نام خالى نيست ، مى توان مشاهده نمود.
برخى روايات دلالت دارد كه ، بلا و گرفتارى از اهل قم دور است و خداوند سبحان كسانى را كه بدخواه اين شهر باشند، نابود مى گرداند. از ابان بن عثمان و حماد بن ناب روايت شده كه گفتند:
((خدمت امام صادق (عليه السلام ) بودم كه عمران پسر عبدالله قمى وارد شد، خدمت امام رسيد و از او مسئول كرد. حضرت با وى بسيار با ملاطفت برخورد كرد، پس از رفتن آن مرد از امام (عليه السلام ) سئوال كردم ؛ اين شخص كه با او اين همه خوشرفتارى فرمودى كه بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگواران ، يعنى : اهل قم بود هيچ ستمگرى درباره آنان نيت سوء نمى كند، مگر اينكه خداوند او را درهم مى شكند )) (286)
در روايت ديگرى آمده است كه ((بلاء از قم دفع شده است )) (287)
در جاى ديگر نقل شده است كه :
((اهل قم از ما و ما از آنان هستم ، هر ستمگرى كه درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او فرا مى رسد، تا زمانيكه به يكديگر خيانت نكنند (و در نسخه ديگر: تا زمانى كه تغيير روش ندهند) اما زمانى كه آلوده به چنين اعمالى شدند، خداوند سبحان ، ستمگران را بر آنان حاكم مى كند، ولى آنان (اهل قم ) ياران قائم و بازگو كنندگان مظلوميت ما و رعايت كنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان كرد و گفت : خداوندا آنان را از شر هر فتنه اى نگهدار و از هر گزندى نجات ببخش )) (288)
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بلاها از قم و اهل آن دور شده است ، بزودى زمانى خواهد رسيد، كه قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و اين در زمان غيبت قائم ، ما و ظهور وى مى باشد، اگر چنين نباشد زمين اهل خودش را فرو مى برد، فرشته هاى الهى بلاها را از اين شهر و اهل آن دفع مى كنند هر ستمگرى كه در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند در هم كوبنده ستم پيشگان ، او را درهم مى شكند و يا به گرفتارى و مصيبت و يا دشمنى ، مبتلا مى گرداند، خداوند سبحان ، قم و اهلش را در زمان فرمانروائى ستمگران از ياد آنان مى برد آنگونه كه ظالمان ياد خدا را فراموش كردند.)) (289)
البته ، اين بدين معنا نيست كه به اهل قم اصلا بدى نمى رسد، بلكه ممكن است برخى مشكلات بر آنان وارد شود، ولى خداى بزرگ ، آنان دشوارى و بلا را از آنان دور نگه داشته و با الطاف گوناگون خويش آنها را يارى مى فرمايد، كه از بارزترين آنها، نابود كردن سركشان و متجاوزين و مشغول نمودن آنان به گرفتاريهايى است كه ، به اهل قم نپرداخته و بطور كلى از آنها ياد هم نمى كنند.
صاحب بحارالانوار دو روايت را، از امام صادق (عليه السلام ) كه بيان كننده آينده شهر قم و نقش مكتبى آن پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد آورده است .
روايت اول بيان مى دارد:
((خداوند بوسيله شهر كوفه بر ساير شهرها استدلال مى كند، همچنين به مؤ منان آن شهر بر ساير مؤ منين و به شهر قم بر ساير شهرها و بواسطه اهل قم بر جهانيان اعم از جن و انسان ، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فكرى قرار نداده بلكه همواره آنان را موفق و تاءييد كرده است سپس فرمود: دينداران در اين شهر در مضيقه زندگى مى باشند اگر غير اين باشد مردم به سرعت به آنجا روى مى آورند و آنجا خراب مى گردد و اهل آن تباه مى شوند و آنگونه كه بايد نمى تواند بر ساير سرزمين ها حجت باشد، زمانيكه موقعيت قم بدينجا برسد آسمان و زمين آرامش ندارد و ساكنان آنها لحظه اى باقى نمى مانند و بلا و گرفتارى از قم و اهل آن دفع گرديده است ، بزودى زمانى خواهد رسيد كه قم و اهل آن حجت بر مردم خواهند بود و اين در زمان غيبت قائم ما و ظهور وى مى باشد. اگر چنين نباشد زمين اهل خودش را فرو مى برد، فرشته هاى الهى ماءمور دور نمودن بلاها از اين شهر و اهل آن مى باشند هر ستمگرى كه درباره آنان اراده بد داشته باشد، خداوند درهم كوبنده ستم پيشگان ، او را درهم مى شكند و يا به گرفتارى و مصيبت و يا دشمنى ، مبتلا مى گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروائى ستمگران از ياد آنان مى برد آنگونه كه آنها ياد خدا را فراموش كردند.))
و روايت دوم مى گويد:
((بزودى شهر كوفه از مؤ منان خالى مى گردد و بگونه ايكه مار در جايگاه خود فرو مى رود علم نيز اين چنين از كوفه رخت برمى بندد و از شهرى بنام قم آشكار مى شود و آن سامان معدن فضل و دانش مى گردد بنحويكه در زمين كسى در استضعاف فكرى بسر نمى برد حتى نوعروسان در حجله گاه خويش . و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما به وقوع مى پيوندد، خداوند سبحان ، قم و اهلش را براى رساندن پيام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت مى گرداند اگر چنين نشود زمين اهل خودش را فرو مى برد و در زمين حجتى باقى نمى ماند، دانش از اين شهر به شرق و غرب جهان منتشر مى گردد، بدين سان بر مردم اتمام حجت مى شود و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد آنگاه قائم (عليه السلام ) ظهور مى كند و ظهور وى باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان مى شود. زيرا خداوند از بندگانش انتقام نمى گيرد مگر بعد از آنكه وجود مقدس حضرت حجت را انكار نمايند.)) (290)
از اين دو روايت ، چند امر روشن مى شود:
الف اينكه دو روايت نقل به معنى شده اند، بعلاوه در آنها اندكى تقديم و تاءخير است اما آنچه كه مهم است معنايى كه اين دو روايت در بر دارند.
ب از اين روايتها استفاده مى شود، كه نقش مذهبى شهر كوفه در دانش و پيروى از اهل بيت (عليه السلام ) نقشى مهم و بزرگ بوده ، اما در آستانه ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مضمحل شده و از بين مى رود، البته كوفه شامل نجف نيز مى شود زيرا نام اصلى آن نجف كوفه بوده است بلكه گاهى مراد از كوفه عراق عنوان شده است چنانكه ما در جاى خودش بيان كرديم ، اما نقش مذهبى شهر قم همچنان ادامه دارد. و نزديك ظهور حضرت از عظمت بيشترى برخوردار مى گردد، چنانكه دو فقره از روايت به اين معنى اشاره دارد: ((و اين همه ، در زمان غيبت قائم ما و ظهور وى مى باشد)) و ((و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما خواهد بود.))
ج نقش برجسته اعتقادى و ايدئولوژيكى شهر مقدس قم ، در آن زمان مخصوص ايران و يا شيعيان تنها نيست . بلكه نقشى است جهانى كه حتى غير مسلمان را نيز در بر مى گيرد ((و بزودى زمانى خواهد رسيد كه قم و اهلش حجت بر مردم خواهند بود)) ((و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد)) اين بدان معنا نيست كه دانش و مذهب ، از اين شهر به فرد فرد مردم جهان مى رسد، بلكه بدين معناست كه نداى اسلام و مطرح شدن آن ، طورى به جهانيان مى رسد كه اگر كسى سعى در دست يابى به مقررات و دستورات اسلام داشته باشد، براى وى امكان پذير خواهد بود.
البته چنين نقش تبليغاتى مهمى براى شهر قم ، بستگى به برپائى حكومتى داراى دستگاههاى تبليغاتى داشته ، بلكه متوقف بر مبارزات با سركشان جهت استكبار دارد كه اين خود باعث رسيدن صداى اسلام از قم به جهانيان مى شود.
د اين نقش بزرگ فرهنگى براى شهر قم ، سبب كينه توزى و دشمنى استكبار جهانى نسبت به اين شهر مى گردد، يعنى نسبت به مطرح شدن اسلام از اين شهر، اين دشمنى با اسلام علت انتقام گرفتن خداوند از مستكبران ، بدست تواناى حضرت مهدى (عليه السلام ) مى شود، چرا كه با اين دشمنى حجت بر مردم تمام شده است و ايجاد گرفتارى توسط دشمنان ، از جنبه جهل آنان نسبت به اسلام نيست ، بلكه دشمنى و خصومت آنان ، صرفا كينه توزى و مخالفت با اسلام مى باشد.
قابل توجه است آنچه كه در اين دو روايت گفته شده در كوفه و عراق محقق شده است و در قم و ايران ، در آستانه تحقق است و در حقيقت قم و ايران بر ملتهاى مسلمان و ساير ملل جهان حجت هستند. حتى اگر قائل شويم كه ايجاد چنين آگاهى كه در اين دو روايت آمده است در بين ملتهاى جهان ، ده ها سال بطول انجامد، باز هم شكستى نيست كه برخى از آن مقدمات آغاز شده است . اما عبارت حديث كه ((نزديك ظهور قائم ما)) است ، دليل بر اين است كه بين تحقق چنين موقعيت جهانى براى شهر قم و بين ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فاصله چندانى نيست .
پاورقي
282- بحار ج 60 ص 216 چاپ ايران .
283- بحار ج 60 ص 216.
284- بحار ج 60 ص 216.
285- بحار ج 60 ص 216.
286- بحار ج 60 ص 211.
287- بحار ج 60 ص 214.
288- بحار ج 60 ص 218.
289- بحار ج 60 ص 213.
290- بحار ج 60 ص 213.