بازگشت

در تفسير كلام خداي بزرگ : بعثنا عليكم عبادا لنا اولي باءس ‍ شديد




((به بنى اسرائيل اعلام نموديم در كتاب ، ((تورات )) كه دو بار در زمين فساد و سركشى بزرگى خواهيد كرد، پس چون وعده يكى از آنها (فساد) برسد. بندگانى از خود را كه داراى قوت و نيرومندى شگرفى هستند به طرف شما مى فرستيم تا در همه جا جستجو كنند و اين وعده اى انجام شده است ، سپس پيروزى را مجددا براى شما برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان يارى كنيم و شما را از آنان (دشمنانتان ) بيشتر و قوى تر گردانيديم . اگر نيكى نموديد، براى خودتان و اگر بدى نموديد گريبانگير خودتان مى شود و زمانيكه ديگر وعده آن (فساد) آيد رويهاى شما را بد جلوه دهند تا اينكه داخل مسجد شوند همانگونه كه نخستين مرتبه وارد شوند و تا اينكه نابود و تباه كنند آنچه را كه بر آن غلبه يافتند تباه كردنى )) (263)

در تفسير نورالثقلين از روضه كافى پيرامون تفسير آيه شريفه ((بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باءس شديد)) از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:

((آنان كسانى هستند كه خداوند تبارك و تعالى قبل از ظهور قائم (ع ) آنها را برنمى انگيزد و آنان دشمنى از آل پيامبر (ص ) را فرا نمى خوانند مگر اينكه او را به قتل مى رسانند))

و عياشى در تفسير خود از امام باقر (ع ) روايت كرده كه حضرت آيه شريفه ((بعثنا علكيم عبادا لنا اولى باءس شديد)) را قرائت مى كردند، سپس فرمودند:

((او قائم (ع ) و ياران اويند كه داراى قوت و نيروى زياد مى باشند.))

و در بحارالانوار از امام صادق (ع ) منقول است كه : ((حضرت آيه شريفه فوق را قرائت كردند... عرض كرديم فدايت شويم اينها چه كسانى هستند؟ سپس حضرت 3 مرتبه فرمودند: بخدا سوگند آنان اهل قم هستند، به خدا سوگند آنان اهل قم هستند، بخدا قسم آنان اهل قم هستند)) (264)

اما رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در ستايش ايرانيان و نقش آنان در بدوش كشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده ، بسيار است ، از آن جمله :

روايت مربوط به مبارزه با اعراب ، براى بازگشت به اسلام

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه نقل كرده است كه :

((روزى اشعث بن قيس نزد امير مؤ منان (ع ) آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديكى حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار كرده و گفت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان (ايرانيان ) كه اطراف شما را گرفته و نزديك شما نشسته اند بر ما چيره شده اند. در اين لحظه كه حضرت كاملا سكوت فرموده و سرش را بزير افكنده و با پاى خود آرام به منبر مى كوبيد (يعنى اشعث چه گفتى ) ناگهان صعصعة بن صوحان كه يكى از ياران باوفاى حضرت بود گفت : ما را با اشعث چكار! امروز اميرمؤ منان عليه السلام درباره اعراب مطلبى را مى فرمايد كه هميشه بر سر زبانها خواهد ماند و فراموش نمى گردد، سپس حضرت پس از درنگى اندك ، سر را بالا گرفته و فرمود: كداميك از اين شكم پرستان بى شخصيت مرا معذور مى دارد و حكم به انصاف مى كند، كه برخى از آنها مانند الاغ در رختخواب خود مى غلطد و ديگران را از پند آموختن محروم مى سازد! آيا مرا اءمر مى كنى آنان (ايرانيان ) را طرد كنم ، هرگز طرد نخواهم كرد. چون در اين صورت از زمره جاهلان خواهم بود اما سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و بندگانش را آفريد حتما شما را براى برگشت مجدد به آئين تان سركوب مى كنند همانگونه كه شما آنان (ايرانيان ) را در آغاز، براى پذيرش آن آئين سركوب نموديد)) (265)

اشعث بن قيس رئيس قبيله بزرگ كنده و از سران منافقين و از جمله كسانى بوده كه در قتل اميرمؤ منان (ع ) شركت داشت و دختر او جعده نيز همسر امام مجتبى (ع ) بود كه آن حضرت را به وسيله زهر مسموم نمود و پسرش ‍ محمد بن اشعث از جمله افرادى بوده كه در به شهادت رساندن سيدالشهداء حضرت حسين بن على (ع ) سهيم بوده است .

به گفته روايت ، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب مسلمانهاست ننشست ، بلكه صف ها را شكافت و گردنهاى نمازگزاران را اين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينكه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهى از ايرانيان را ديد كه اطراف منبر امير مؤ منان (ع ) گرد آمده اند. اشعث با قطع كردن خطبه و سخنرانى حضرت ، با صداى بلند، آن بزرگوار را مخاطب ساخت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند، البته سرّ اينكه تعبير به سرخ رويان كرده اين است كه عرب رنگ سبز را اگر زياد باشد سياه مى گويند بهمين جهت در اثر سرسبزى و بسيارى نخل خرما در عراق ، آن كشور را (ارض سواد) يعنى (سرزمين سياه ) مى نامند. از اين رو از سفيد نيز تعبير به سرخ مى كنند. بدين جهت عجم (ايرانيان ) را چون سفيد پوست هستند، سرخ رويان و يا فرزندان سرخ رويان مى گويند.

اما اينكه اميرمؤ منان (ع ) مكرر با پاى مباركش به منبر زد، با اين كار به اشعث مى فرمود: چه مى گويى ؟ و بعد از آن ، امام (ع ) سكوت فرمود و به فكر جواب وى برآمد.

اما صعصعة بن صوحان عبدى كه از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درك كرد كه منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست كه از ارزشهاى دنيوى است و بايد ويژه اعراب و امثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاى جديد و سفيد پوست (ايرانيان ) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوار نزديك تر باشند. وانگهى صعصعة عارف به آن موازين اسلامى بود كه امير مؤ منان (ع ) به آنها ملتزم است . با توجه به اين شناخت صعصعة مى دانست كه جواب امام (ع ) به اشعث كوبنده خواهد بود. از اين رو صعصعه با جمله ((ما را با اشعث چكار)) او را سرزنش كرد كه چنين نعره عشيره اى و نژادپرستى را ضد ايرانيان سرداد. كه امام (ع ) را وادار كرد، به نفع آنان (ايرانيان ) و بر ضد عرب سخنرانى كند، سپس امام (ع ) پس از سكوتى طولانى سرش را بالا گرفت اما نه اينكه به اشعث نگاه كند و جوابش را بدهد بلكه از او روى گردانيده و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد كه : چه كسى مرا معذور مى دارد؟ چه كسى بانصاف حكم مى كند درباره من ، از اين افراد بى شخصيت كه يكى از آنان كه نه داراى انديشه است و نه هدف بلكه انسانى كودن و پرخواب و شهوتران با لوليدن در رختخواب از ناز و نعمت پرخورى و شكم بارگى مانند حيوان ، به بى شخصيتى و كسل بودن و تنبلى خود اكتفاء ننموده ، بلكه ديگران را نيز از آموختن معارف دين محروم كند. و آنان را مورد طعنه قرار مى دهد زيرا آنان (ايرانيان ) قلب هايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواى خود و منبر وى گرد مى آيند.

اى اشعث آيا مرا امر مى كنى كه آنان را طرد كنم آنگونه كه گروهى مرفه از طرفداران حضرت نوح (ع ) چنين درخواستى را از او نمودند و بدو چنين گفتند: ((افرادى كه اطراف تو را گرفته از تو پيروى مى كنند جز اراذل و اوباش و بى انديشه ها نيستند))، بلكه اى اشعث پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبر خدا حضرت نوح (ع ) به افراد پست و بى شخصيت قوم خودش مى باشد كه فرمود: ((من آنان را طرد نخواهم كرد چون در اين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.))

سپس مولاى متقيان (ع ) با سوگندهايى كه پيامبر اسلام (ص ) از آينده كسانى كه اطراف منبر او حلقه زده بودند و طرفدارانش ، گفتار خود را به پايان برد مانند فقره اى از خطبه گذشته كه فرمود: ((سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات زنده را آفريد، البته او شما (اعراب ) را براى اينكه به آئين اسلام برگرديد سركوب مى كند آنگونه كه شما در اوائل ، آنان (ايرانيان ) مى زديد تا داخل در دين اسلام شوند)) اين مطلب دلالت دارد كه وعده الهى بزودى در بين اعراب محقق مى شود و آنان را از دين روبر مى گردانند و خداوند فرس (ايرانيان ) را جايگزين آنها مى نمايد كه مانند آنان عرب زبان نيستند... و دلالت دارد كه پيروزى اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مى يابد و مقدمه براى ظهور حضرت مهدى (ع ) است .


پاورقي



263- اسراء 4 7.

264- بحار ج 60 ص 216.

265- شرح نهج البلاغه ج 20 ص 284.