بازگشت

عراق و نقش آن در دوران ظهور




پيرامون اوضاع و حوادث عراق ، در دوران ظهور، روايات زيادى وارد شده است ، از آن روايات چنين برمى آيد كه عراق ، ميدان كشمكشى آرام نشدنى ميان نيروهاى متعدد مى باشد. و اين كشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مى گذارد:

مرحله اول :

روزگار قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) است كه ستمكاران مدت طولانى به عراق مسلط مى باشند، در آن سامان ، كشتار و ترس و وحشتى فراگير پيش ‍ مى آيد كه مردم آرامش خود را از دست مى دهند. تا زمانى كه آن كشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاى سياه آزاد مى كنند.

مرحله دوم :

برپائى نظام اسلامى در آن كشور و وجود كشمكش براى نفوذ در آن ، بين جناح طرفدار خراسانيهاى زمينه ساز و جناح طرفدار سفيانى فرمانرواى شامات .

مرحله سوم :

اشغال عراق توسط سفيانى و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور به اين كشور، كه نيروهاى سفيانى را شكست داده و آنان را از عراق بيرون مى رانند.

مرحله چهارم :

آزاد شدن عراق توسط امام مهدى (ع ) و پاك نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهكهاى شورشى و غير آنان و قرار دادن آنجا بعنوان محل استقرار و مركز فرمانروائى ، توسط آن حضرت .

روايات ديگرى نيز پيرامون حوادثى كه در خلال اين چهار مرحله بوجود مى آيد وارد شده است مانند: خروج شيصبانى كه از جمله مخالفين حضرت مهدى (ع ) قبل از سفيانى است . و بشهادت رسيدن نفس زكيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت كوفه (نجف ) و خروج عوف سلمى از جزيره و يا تكريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندكى پيش از ظهور حضرت مهدى (ع ) و فرو رفتنى ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاى مغربى يا غربى به عراق و قيام فردى نيكوكار و شايسته با گروهى اندك جهت روياروى با لشكر سفيانى و شورش گروهكهايى از خوارج شيعه و سنى بر ضد آن حضرت كه شايد خطرناك ترين گروه شورشى ((گروه رميله دسكره )) باشد كه منطقه اى است نزديك شهربان در استان ديالى (197)، در عراق .

و اينك مقدارى به توضيح اين مراحل مى پردازيم :

مرحله اول و دوم

روشن ترين مطلبى كه در روايات اين مرحله بچشم مى خورد، گرفتارى شديدى از ناحيه فرمانروايان ستمگر كشور عراق نسبت به مردم آن كشور و اختلاف اين فرمانروايان با ايرانيان ، ياران درفش هاى سياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصارى (ره ) نقل شده كه گفت :

((نزديك است كه به مردم عراق ، پيمانه اى غله و درهمى نرسد، گفتم از چه ناحيه اى ؟ فرمود: از ناحيه عجم كه مانع اين امر مى شوند)) (198)

بنابراين ، معنا اين مى شود كه مواد غذايى و كمكهاى مالى بواسطه جنگى كه ايرانيان با آنها دارند به آنان نمى رسد. و اين همان بحران اقتصادى و گرسنگى و ترسى است كه روايت جابر جعفى در خصوص آن وارد شده است كه گفت :

((از امام باقر (ع ) درباره آيه شريفه ((ولنبلونكم بشى من الخوف و الجوع )) سؤ ال كردم ، حضرت فرمود: اى جابر ترس و قحطى دو جنبه خصوصى و عمومى دارد، اما قحطى خاص در شهر كوفه است . كه خداوند سبحان آن را ويژه دشمنان آل پيامبر (ص ) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاك مى گرداند و اما آنچه را كه جنبه عمومى دارد قحطى و وحشتى است كه در شام به آنان مى رسد كه مانند آن را هرگز به ياد نداشته اند، زمان اين قحطى پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود)) (199)

البته پيرامون مسئله قحطى كه در روايت آمده مخصوص دشمنان اهل بيت (عليه السلام ) باشد دليلى را نيافتم ، مگر اينكه بصورت بحرانى ، اقتصادى باشد كه حكومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مى برند.

وحشت و ترسى كه بعد از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) سرزمين شام را فرا مى گيرد، منافاتى با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدى صراحت دارد كه اين اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) فزونى مى يابد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:

((پيش از قيام قائم ، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشى كه از آسمان بر آنها آشكار مى شود، در عذاب بوده و رنج مى برند و نشانه سرخ فامى كه آسمان را مى پوشاند و فرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايى كه در آنجا ريخته مى شود و خانه هايى كه خراب مى گردد و هلاكتى كه در بين اهالى آن سامان بوجود مى آيد و وجود چنان اضطرابى كه اهل عراق را فرا مى گيرد بگونه اى كه موجب سلب آرامش آنها مى گردد.)) (200)

البته لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اى كه در روايت آمده بطور زنجيره اى و پشت سر هم محقق شود، بلكه اضطراب و وحشت و فرو رفتن ، زمين ، پيش از نشانه هاى آسمانى خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخى آن ، نشانه الهى مى باشد نه مثلا، آتش انفجارها.

روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل مى شود، برخى از حوادث و پيشامدهايى را كه در عراق و در زمان حاكميت ستمكاران پيش از سفيانى و قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) واقع مى شود، بيان مى نمايد، از انس بن مالك نقل شده است كه گفت :

((زمانى كه اميرمؤ منان على بن الى طالب (عليه السلام ) از جنگ نهروان برمى گشت در منطقه اى به نام ((براثا)) فرود آمد در آن منطقه ، راهبى بنام حباب در صومعه خويش بسر مى برد، همينكه هياهوى لشكريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نظاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وى با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال كرد اين شخص كيست ؟ و فرمانده اين لشكر چه كسى است ؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السلام ) است كه از جنگ نهروان بر مى گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حضور وى ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت ، درود بر تو اى پيشواى راستين مؤ منان ! كه بحق اميرالمؤ منان هستى . حضرت فرمود: چگونه دانستى كه من اميرالمؤ منان راستين و بر حق هستم ؟ عرض كرد: چگونه نام مرا مى دانى ؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلى الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود كه حباب به آن حضرت عرض كرد: دستت را بده من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمد صلى الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو على بن ابى طالب وصى و جانشين او هستى ، اميرالمؤ منان (عليه السلام ) از وى سؤ ال فرمود: كجا زندگى مى كنى ؟ گفت در صومعه خويش حضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سكونت مكن ، اما در اينجا مسجدى بنا بگذار و آن را به نام بانى و صاحب اين منطقه نامگذارى كن ، (بدين ترتيب مسجدى را در آنجا بنا نمود و به نام بانى آن براثا نام گذارى كرد) سپس ‍ حضرت فرمود: اى حبا از كجا آب مى نوشى ؟ عرض كرد: همين جا از دجله ، فرمود: چرا چشمه و چاهى حفر نمى كنى ؟، عرض كرد: اى اميرالمؤ منان هر وقت به حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حضرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهى بكن و او حفر كرد تا به سنگى سخت برخوردند كه قادر بر از جاى كندن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاى بركنده كه از آن چشمه آبى جوشيد كه شيرين تر از عسل و لذيذتر از كره بود. حضرت به او فرمود: اى حباب آب آشاميدنى تو از اين چشمه است ، اما بزودى در مجاورت اين مسجد تو، شهرى بنا خواهد شد، كه ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاى بزرگى بوجود خواهد آمد تا جائيكه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافى عفت انجام مى شود وقتى كه بلا و گرفتارى ها به آنان رو مى آورد به مسجد تو هجوم مى آورند و آن را منهدم مى سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا كن بنا كردنى دوباره بنا نما كه آن جز كافر منهدم نمى كند، آنگاه آنجا را خانه اى بنا كن ، زمانيكه دست به چنين عملى يازيدند، مدت سه سال از رفتن به حج منع مى گردند، محصولات كشاوزى آنان دستخوش حريق مى گردد و خداوند سبحان مردى از كوه نشينان را بر آنان مسلط مى گرداند وارد هر شهرى كه مى شود آن را نابود مى كند و اهالى آنجا را بهلاكت مى رساند و ديگر بار نيز به سوى آنان باز مى گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطى و گرانى طاقت فرسائى مى گردد بار ديگر نيز آنها را رها نمى كند و بر مى گردد، بعد از آن وارد كوفه مى شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مى برد و مردم آن جا را قتل عام مى كند همه اين حوادث زمانى است كه بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعى بنا شود كه در اين هنگام زمان نابودى بصره خواهد بود سپس داخل شهرى مى شود بنام واسط كه توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند ساير جاها عمل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مى شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مى گردد پس ‍ از آن مردم به شهر كوفه پناه مى برند، منطقه اى از كوفه نيست كه ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصى كه وى را وارد بغداد نموده است جهت نبش قبر من از شهر خارج خواهند شد كه سفيانى با آنها روبرو شده و پس از شكستى سخت آنان را بقتل مى رساند و سپاهى را به سوى كوفه گسيل مى دارد كه عده اى از اهالى آنجا را به بردگى مى گيرند، در اين هنگام مردى از كوفه رسيده و آنان را در حصارى ، جاى و پناه مى دهد كه هر كسى بدان مكان پناه آورد مصون مى ماند. لشكريان سفيانى وارد شهر كوفه گشته هر كس را كه بخوانند مى كشند، بگونه اى كه اگر شخصى از اين لشكريان از كنار قطعه گوهرى بزرگ كه روى زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر كودك خردسالى را ببينند دنبال نموده و او را مى كشند، اى حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است ! بايد در انتظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايى مانند پاره شب تاريك بود، اين حباب آنچه به تو مى گويم بخاطر بسپار)) (201)

البته در عبارتهاى اين روايت مقدارى آشفتگى بنظر مى رسد و مرحوم مجلسى هم بعد از نقل اين روايت فرموده است : ((بدانكه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور كه يافتم نقل نمودم )) از اين رو سند و متن اين روايت قابل بحث و مناقشه است ، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حاكى از وجود دشواريهايى است كه اهل عراق از نظامهاى جابر حاكم برخود و جور و ستم آنان تحمل نموده و رنج مى برند كه در روايات ديگرى كه سند بعضى از آنها صحيح است نيز قريب به چنين مضمونى آمده است برخى از حوادث و پيشامدهايى كه در روايات آمده است ، بوقوع پيوسته و يا زمان آن گذشته است مانند خراب شدن مسجد براثا و كثرت فساد و تباهى در بغداد و يا تسلط يافتن و بدست گرفتن قدرت ، توسط فرماندهان نظامى به بغداد از مراكز كوه نشين كردستان و يا ايران و غير آن .... و برخى ديگر از اين نوع حوادث ، مانند جريان سفيانى و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است .

مرحوم شيخ مفيد فرموده : ((نشانه هاى قيام حضرت قائم (عليه السلام ) و حوادثى كه قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مى آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفيانى و كشته شدن حسنى و اختلاف بنى عباس در زمينه پست و مقامهاى دنيوى و خورشيد گرفتگى در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در اواخر آن ماه برخلاف معمول و فرورفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتنى ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شدن خورشيد از ظهر تا نزديك عصر و طلوغ آن از مغرب و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه (نجف ) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردى از بنى هاشم در كنار كعبه بين ركن و مقام و خراب شدن ديوار مسجد كوفه و روى آوردن درفش هاى سياه از ناحيه خراسان و خروج يمنى و ظاهر شدن مغربى در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وى و فرود آمدن تركان در جزيره و فرود آمدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اى از مشرق كه مانند ماه نورافشانى كرده و سپس به گونه اى خم مى شود كه دو طرف آن به يكديگر نزديك مى شود و هاله سرخى كه در آسمان آشكار و سپس در تمام نقاط آن پخش مى گردد و آتشى كه از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا باقى مى ماند و عنان گسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاى خود و خارج نمودن آن از تحت سلطه عجم و كشتن اهل مصر فرمانرواى خويش را و خراب شدن شام و وجود اختلاف بين طرفداران درفش هاى سه گانه در شام و ورود درفش هاى قيس و اعراب به مصر و درفش هاى كنده به شهر خراسان و ورود سوارانى از غرب كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند و روى آوردن درفش هاى سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شكافى در فرات بگونه اى كه آب كوچه هاى شهر كوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر كه هر كدام به دروغ ، ادعاى نبوت مى كنند.

هم چنين خروج دوازده نفر ديگر از اولاد ابوطالب كه هر يك ادعاى امامت مى نمايند و سوزاندن مرد با عظمتى از بنى عباس را بين جلولاء (202) و خانقين و ايجاد پلى كه از كرخ به شهر سلام وصل مى شود و برخاستن بادى سياه در آن منطقه كه در اوائل صبح آن روز بوقوع مى پيوندند و زلزله اى كه در اثر آن بخش بزرگى از منطقه فرو مى رود و ترس و وحشت فزاينده اى كه اهل عراق و بغداد را فرا مى گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعى در بين آنان و كمبود و كاستى در اموال و جانها و محصولات ، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ها كه به كشتزارها رو آورده و در نتيجه كمبود محصولات كشاورزى و اختلاف دو گروه از عجم كه باعث خونريزى بسيارى در بين آنان خواهد شد و نافرمانى بردگان از صاحبان خود و كشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اى از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوك و چيره شدن بردگان بر ممالك اربابان و صيحه آسمانى كه همه اهل زمين و هر كس به لغت خود آن را مى شنود و تصوير صورت و سينه اى كه در قرص خورشيد براى مردم ظاهر مى شود و زنده شدن مردگانى كه جهت برگشت به دنيا، صورت مى گيرد كه يكديگر را شناخته و ملاقات مى نمايند.

تمام آنچه كه گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سرهم خاتمه مى يابد كه زمين مرده بواسطه اين بارانها زنده و بركاتش هويدا مى گردد و بعد از اين ماجرا هر ناراحتى و مرض جسمى از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدى (عليه السلام ) رخت بر مى بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است كه ياران آن حضرت از ماجراى ظهور آن بزرگوار از شهر مكه ، آگاه شده و جهت يارى وى متوجه آن حضرت مى شوند.

برخى از اين حوادث كه ذكر شد حتمى و برخى ديگر داراى شرائطى است و خداى سبحان به چگونگى آنها آگاه تر است و ما اين حوادث را به گونه اى كه در كتب تاريخ و روايات بوده ذكر نموديم و از خداى بزرگ يارى مى طلبيم .)) (203)

آنچه را كه مرحوم شيخ مفيد ذكر فرموده ، خلاصه اى از نشانه ها و علامات دور و نزديك ظهور است و مقصود او در اتفاق افتادن اين حوادث پشت سرهم بطور زنجيره اى به نحويكه برشمرده اند نيست ، چون برخى از اين پيشامدها مانند كشته شدن نفس زكيه و سر بريدن مرد هاشمى بين ركن و مقام ، فاصله اى بيش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بلكه در حقيقت جزئى از نهضت ظهور آن بزرگوار است ، چه اينكه وى فرستاده حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشد بعضى ديگر از نشانه ها قرنهاى زيادى با ظهور حضرت فاصله دارد مانند اختلاف بنى عباس بين خودشان و ظاهر شدن مغربى و بتصرف در آوردن شامات در حركت و جنبش فاطميان .

و مراد مرحوم مفيد از حتمى بودن برخى حوادث و پيشامدهاى شمرده شده و مشروط بودن دسته اى ديگر از آنها اين است كه بخشى از اين نشانه ها حتما بوقوع مى پيوندد، همچنانكه در خصوص بعضى از اين علامات ، در اخبار، تصريح به حتمى بودن آنها شده است مانند سفيانى و يمنى و كشته شدن نفس زكيه و صيحه آسمانى و فرو رفتن لشكر سفيانى و غير آن ....و بخش ديگرى از اين حوادث مشروط به پيشامدهاى ديگرى در علم خداى سبحان و تقدير اوست زيرا كه هم اوست كه به گذشته و آينده و نسبت به اين حوادث و غير آن ، داناست .

ظاهرا منظور از حسنى ، نفس زكيه در مكه است و يا جوانى كه نزديك ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) در شهر مدينه به دست لشكريان سفيانى كشته خواهد شد گرچه احتمال دارد او سيدى حسنى و رهبر حركت اسلامى عراق باشد چه اينكه در برخى روايات هم عبارت ((و تحرك الحسنى )) وارد شده است .

اما كشته شدن نفس زكيه همراه هفتاد تن از صلحاء، بعيد نيست كه بر شهيد عاليمقام آية الله سيد محمد باقر صد (قدس سره ) و گروهى از علماى برجسته و مؤ منينى كه با ايشان به شهادت رسيده اند و تعداد آنان به هفتاد نفر مى رسد، منطبق شود. و مقصود از پشت كوفه كه در عبارت حديث آمده نجف مى باشد كه در روايات نيز با عنوان نجف كوفه يعنى ارتفاعات و كوههاى آن شهر ناميده شده است و از اين رو آن را غرى و يا غريين مى نامند كه اين نام دو ستون يادبودى است كه نعمان بن منذر پادشاه حيره در آنجا بنا نموده و آنها را با رنگ سفيد نقاشى نموده اند. البته به شهادت رسيدن آنها لازم نيست كه دقيقا در پشت كوفه اتفاق بيفتد و شايد اصل جمله ((و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه )) يعنى او (نفس زكيه ) از اهالى نجف و ساكن آنجاست ، اما هفتاد نفرى كه با وى بشهادت مى رسند نه حديث مربوط به آنان و نه كلام مرحوم شيخ مفيد دلالت ندارد كه آنان نيز اهل نجف باشند، بلكه آنها به همراه نفس زكيه كه او اهل نجف است به شهادت مى رسند.

روايات ديگرى كه پيرامون سواران مغربى كه در نزديكى كوفه مستقر مى شوند وارد شده ، بيانگر اين معناست كه اين ماجرا در زمان سفيانى و يا نزديك آن واقع خواهد شد.

اما آنچه كه در كلام مرحوم شيخ مفيد ((و وارد شدن سوارانى از ناحيه غرب كه تا در نزديكى كوفه مستقر شوند)) قابل توجه مى باشد اين است كه خود اين كلام راهگشاى دقت و امعان نظر در روايت است كه آيا لفظ روايت غرب است يا مغرب و بيانگر اين احتمال است كه آنها نيروهاى غربى هستند كه جهت يارى نمودن سفيانى و روياروئى با ياوران درفش هاى سياه وارد عراق شده و يا قبل از سفيانى در آنجا بسر مى برند بلكه شايسته است در رواياتى كه نام لشكر مغرب و اهل مغرب آمده است تحقيق و بررسى شود چه اينكه با مراجعه به نسخه هاى خطى كتب حديث كلمه اصلى همان لشكر غرب و اهل غرب است و مراد از درفش هاى مشرق زمين درفش هاى سپاه خراسانيان است كه در معيت نيروهاى يمنى جهت مقابله و سركوبى نيروهاى سفيانى كه بدآنجا لشكركشى نموده وارد عراق مى شوند.

امام شكافته شدن نهر فرات و جارى شدن آن در شهر كوفه در همان سال ظهور اتفاق مى افتد آنگونه كه در احاديث و از جمله در روايتى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه حضرت فرمودند: ((سال فتح و پيروزى فرات شكافته مى شود به گونه اى كه آب وارد كوچه هاى شهر كوفه مى گردد)) (204)

از طرفى گواهى كلام مرحوم شيخ مفيد بر اين معنا كه اين نشانه ها و علامات در اصول روايات ثابت شده است ارزش و اهميت والايى را به اين دسته از روايات مى بخشد، بلكه مى توان گفت آنچه را كه او صحيح بداند در صحت آن شكى نيست به دليل دقت و مقام برجسته او و اينكه نسبت به منابع روايات دوران تابعين و امامان عليه السلام نزديكتر بوده است ، چه اينكه آن بزرگوار در سال 413 هجرى رحلت نموده است .

اما رواياتى كه دلالت بر بپا شدن نظام اسلامى در عراق قبل از سفيانى دارد، عمده آنها رواياتى است كه دال بر پيروزى ايرانيان مهياگر مقدمات ظهور در نبرد آنان با فرمانروايان ستم پيشه عراق مى باشد، مانند روايتى كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود:

((گوئيا مى بينم گروهى از مشرق زمين خروج نموده حق خود را از مخالفان مى جويند اما حقوق آنان را اداء نمى كنند ديگر بار طلب حق مى نمايند باز هم حقوقشان استيفاء نمى شود كه در اين مرحله شمشير بر دوش نهاده و مقاوم مى ايستند با مشاهده اين وضع از ناحيه مخالفين خواسته هاى قبلى آنان در آستانه عمل قرار مى گيرد كه اين بار خودشان نمى پذيرند تا قيام نمايند و آنان درفش هدايت را جز به صاحب شما نمى سپارند، كشته هاى آنان شهيدند و اگر من آن زمان را درك مى كردم خويش را براى يارى صاحب آن امر نگه مى داشتم )) (205)

همچنين اين روايت كه :

((درفش هايى سياه از خراسان برون مى آيد كه هيچ چيز قادر بر شكست و برگرداندن آنها نيست تا اينكه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند)) (206)

و روايت مستفيضى (207) كه از طريق شيعه و سنى و بعضى صاحبان صحاح از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

((مردمى از مشرق زمين خروج مى نمايند كه مقدمات حكومت و سلطنت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى نمايند)) (208)

بهر حال اين روايت و امثال آن اگر چه صريحا دلالت بر بپا شدن حكومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت ندارد امام بر پيروزى دو مرحله اى ايرانيان چنانكه در جاى خودش خواهيم گفت ، دلالت دارد آنچه بهتر بنظر مى رسد اين است كه هدف ايرانيان در به سقوط كشاندن حكومت جباران در عراق و ايجاد حكومت اسلامى در آنجا تحقق مى يابد.

در روايات متفرقه ديگرى نيز قضيه ورود ايرانيان به عراق و شهرهاى بزرگ آن از طريق خانقين و بصره و منع حكومت ستمگران در آنجا آمده است اما آن روايات يا مرسله (209) است و يا سند آنها ضعيف (210) است مانند روايت براثا كه قبلا گذشت و روايت خطبة البيان كه مى گويد:

((آگاه باشيد واى بر بغداد از اهل رى از مرگ و مير و كشتار و ترس و وحشتى كه اهل عراق را فرا مى گيرد زمانى كه شمشير در بين آنان گذارده شود آن قدر كه اراده خداست كشته مى شود.. و در اين هنگام عجم بر عرب خروج نموده و بصره را بتصرف خود در مى آورند)) (211)

هم چنين روايت ميرلوحى از امام صادق عليه السلام نيز ارتباط با روايت قبلى دارد كه فرمود:

((سپس بين سران ارتش عرب و عجم دشمنى و اختلاف پيش ‍ مى آيد و اين اختلافات همچنان ادامه داشته تا امارت و فرمانروائى بمردى از ذريه ابوسفيان مى رسد)) (212)

روايت ((تحرك الحسنى )) نيز وارد شده كه با شواهد و قرينه ها چنين از آن استفاده مى شود كه وى در عراق بسر برده و بعد از به حكومت رسيدن كشته خواهد شد.

در مقابل رواياتى كه از آنها بر پائى حكومت اسلامى استفاده مى شود دسته ديگرى از روايات است كه از آنها بر مى آيد حكومت ستمگران در عراق همچنان تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام ادامه خواهد داشت زيرا از امام صدق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:

((زمانى كه ديوار عقب مسجد كوفه كه به خانه عبدالله بن مسعود مى رسد خراب مى شود آن زمان پايان سلطنت (خاندان فلان ) است كه بعد از آن حضرت قائم عليه السلام ظهور مى فرمايد)) (213)

و روايتى كه در كتاب غيبت طوسى آمده است ((خراب كننده ديوار آن را ترميم نمى كند)) (214) به اين معناست كه كسى كه ديوار مسجد را خراب نموده است يا كشته مى شود و يا قبل از اينكه به نوسازى و مرمت آن بپردازد از آنجا مى رود البته جريان تخريب ديوار مسجد صرفا جنبه نظامى داشته كه فرمانرواى آن شهر براى سركوبى حركت معارضى كه مخالفان مبارز، به مسجد پناه برده و متحصن مى شوند، آن را تخريب مى كند.

گاهى همين معنا از روايت مربوط به كشتار وحشيانه اى كه در كنار مسجد كوفه اتفاق مى افتد نيز استفاده مى شود كه ابوبصير آن را از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود:

((براى فرزندان فلان كنار مسجد شما (يعنى مسجد كوفه ) در روزى معين معركه اى رخ مى دهد كه در آن درگيرى ، از دروازه فيل تا اصحاب صابون (محله اى در كوفه ) چهار هزار نفر كشته خواهد شد)) (215)

و در روايتى ديگر آمده است كه :

((ملك و سلطنت آنان از بين نخواهد رفت تا مردم را روز جمعه در كوفه قتل عام نمايند گوئيا حد فاصل بين مسجد و اصحاب صابون سرهايى را مى بينم كه از بدن جدا مى شود)) (216)

همچنانكه قريب به همين مضمون از رواياتى كه در خصوص لشكركشى سفيانى به عراق وارد شده است نيز استفاده مى شود كه در برخى زا آنها اشاره شده به اينكه سفيانى با حكومت ضعيفى كه غير اسلامى بلكه مخالف اسلام و دشمن امام مهدى عليه السلام مى باشد مبارزه مى كند، چنانكه در روايتى هم كه از بحار در زمينه حركت سفيانى نقل كرديم آمده است :

((و فرمانرواى مردم در آن روز جبار و ستمگرى لجوج است كه كاهن و جادوگر ناميده مى شود)) (217)

اما بر فرض صحت اين روايات چنين اخبارى با احاديث اولى كه دال بر پياده شدن حكومت اسلامى در عراق قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بود منافاتى ندارد زيرا اين روايات از مرحله اى سخن مى گويد كه پيوند آن به ظهور آن حضرت معلوم نبوده و يا مرحله بسيار كوتاهى است كه متصل به ظهور ايشان است ، بهر ترتيب بعد از پيروزى زمينه سازان ظهور حكومت و نظام اسلامى ايجاد مى شود و تا زمانيكه اراده خداوند تعلق بگيرد ادامه خواهد داشت ، سپس در اثر انحراف از آن در همان سال ظهور و يا اندكى قبل از ظهور حكومت به كام جباران گشته و ديگر بار چيره مى شوند و الله العالم .






پاورقي



196- نسخه خطى ابن حماد ص 70.

197-بحار ج 51 ص 92

198- بحارج 51 ص 92.

199- بحارج 52 ص 222.

200- بحار ج 52 ص 222.

201- بحار ج 52 ص 217 219.

202- نام منطقه اى است در عراق . و خانقين شهر مرزى فعلى عراق .

203- ارشاد مفيد ص 336 و بحار ج 52 ص 219 221.

204- بحار 52 ص 217.

205- بحار ج 52 ص 43.

206- ملاحم و فتن ص 43.

207- مستفيض خبر واحدى است كه راويان آن از سه نفر تجاوز كند.

208- بحار ج 51 ص 87.

209- روايت مرسله از جهت جعل بحال شخصى كه در سلسله سند نامش حذف شده حجيت ندارد.

210- روايت ضعيف

211- روايت ضعيف آن است كه در سلسله راويان آن احتمال فسق در يك راوى و يا جه بحال وى و وضع و جعل نمودنش مورد شبهه باشد.

212- الزام الناصب ج 2 ص 191

213- ارشاد مفيد ص 360 .

214- غيبت طوسى ص 271.

215- ارشاد ص 360.

216- غيبت طوسى ص 272.

217- بحارج 52 ص 273.