اشغال عراق توسط سفياني
به گفته روايات ، اشغال عراق براى سفيانى هدفى استراتژيك و فورى است . ولى ناگزير مى شود كه به جنگ قرقيسيا بپردازد، آنگاه پس از آن نبرد اجراى نقشه خود را ادامه دهد.
و در حمله به عراق ، طرف مخالفى جهانى و يا از دولتهاى منطقه در برابر وى وجود ندارد. حتى تركان كه سفيانى در قرقيسيا با آنها وارد نبرد مى شود هدفشان بدست آوردن ثروت و گنج قرقيسيا است و كارى به مسائل عراق ندارند.
تنها نيروى مخالف او يمنى ها و خراسانيان ، يعنى ياران حضرت مهدى (عليه السلام ) مى باشند، اين امر روشنگر اين است كه جنگ سفيانى در عراق ، اساسا حركتى است بر ضد حضرت مهدى (عليه السلام ) و طرفداران وى .
اما مردم عراق ، آنطور كه روايات مى گويد به دو يا سه گروه تقسيم مى شوند، پشتيبانان زمينه سازان ظهور حضرت و طرفداران سفيانى و گروه سوم كه شيصبانى رهبرى آنها را بعهده دارد. از جابر جعفى نقل شده است كه گفت : از ابوجعفر (امام باقر (عليه السلام )) درباره سفيانى سئوال كردم حضرت فرمود:
((سفيانى خروج نمى كند مگر آنكه قبل از او شيصبانى در سرزمين عراق خروج كند او همچون جوشيدن آب از زمين مى جوشد و فرستادگان شما را بقتل مى رساند. بعد از آن در انتظار خروج سفيانى و ظهور قائم باشيد.)) (147)
مراد از شيصبانى در روايات اهل بيت (عليه السلام ) مردى از بنى عباس و يا مردى دشمن اهل بيت (عليه السلام ) است زيرا امامان (عليه السلام ) بنى عباس را به بنى شيصبان تعبير مى كردند و آن نام مردى بد كردار يا گمنامى است كه دشمن خود را بطور كنايه با اين كلمه بكار برده اند و شيصبان در لغت نامى از نامهاى ابليس است . پس از آنكه قدرت در دست زمينه سازان خراسانى و طرفداران آنهاست ، شيصبانى در عراق خروج مى كند با توجه به اينكه روايات ورود آنها را به عراق در مرحله اى قبل ، بيان مى دارد.
به هر حال ، وضع داخلى عراق بگونه اى است كه با ورود نيروهاى سفيانى همآهنگ و موافق است و با هيچ گونه مقاومت مهمى برخورد نمى كند. و يمنى ها و خراسانيان سرگرم حوادث ظهور در حجاز هستند و قواى سفيانى اندكى قبل از نيروهاى آنان وارد عراق مى شوند.
از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((بدون شك خاندان فلان حكمرانى مى كنند و چون به فرمانروائى رسيدند اختلاف پيدا مى كنند و حكومتشان از هم مى پاشد و كارشان پراكنده مى شود، تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنها خروج مى كنند، يكى از مشرق و ديگرى از مغرب ، همچون ستوران در مسابقه به سوى كوفه مى شتابند. او از آنجا و ديگرى از اينجا، تا اينكه هلاكت خاندان فلان بدست اين دو خواهد بود. و اين دو نفر يكى از آنها را باقى نمى گذارند.)) (148)
و مراد از فرزندان فلان در اينجا ممكن است خاندان شيصبانى حاكم عراق و يا فرزندان شيصبان ديگرى باشند.
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((گويا من سفيانى يا (رفيق او را) مى بينم كه در سرزمينهاى سرسبز شما در كوفه اقامت گزيده و منادى او بانگ مى زند كه هر كس سر شيعه على را بياورد هزار درهم جايزه دارد. در اين هنگام همسايه به همسايه حمله ور مى شود و مى گويد اين شخص از آنهاست . گردش را مى زند و هزار درهم را مى گيرد. اما در چنان روزى بر شما فرمانروائى نمى كنند مگر فرزندان زنان بدكار... و گويا من شخص نقابدارى را مى بينم ، پرسيدم : آن شخص نقابدار كيست ؟ امام فرمود: مردى از شماست كه مانند شما سخن مى گويد، نقاب بر چهره مى زند و بر شما احاطه پيدا مى كند شما را مى شناسد در حاليكه شما را نمى شناسيد او يكايك مردان شما را با عيب جوئى بدنام مى كند اما او جز فردى زنازاده نيست .)) (149)
و نيز در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سواران سفيانى همچون شب ظلمانى و سيل ويرانگر روى مى آورند به هر چيز كه برسند آنرا هلاك و نابود مى كنند تا آنكه وارد كوفه مى شوند و پيروان آل پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را بقتل مى رسانند آنگاه از همه جانب به جستجوى اهل خراسان مى پردازند در حاليكه اهل خراسان به طلب مهدى برمى خيزند و او را مى خوانند و به يارى او مى شتابند.)) (150)
اين روايات فجايعى را كه ارتش سفيانى در جنگ عراق بويژه در حق شيعيان مرتكب مى شود به تفصيل بيان مى كند، ابن حماد به نقل از ابن مسعود گويد:
((چون سفيانى از رود فرات بگذرد و به محلى بنام حاقرقوفا برسد، خداوند ايمان را از او محو گرداند، آنگاه با هفتاد هزارتن ، در حاليكه شمشيرها را به خود آويخته اند به رودى كه به آن دجيل (دجله كوچك ) گويند روى آورد افراد ديگرى بيش از اينها وجود دارند كه برخانه زرين (قصر) غالب شوند. مبارزان را بكشند و شكم زنان باردار را بشكافند به گمان اينكه شايد آنها فرزند پسر داشته باشند، گروهى از زنان قريش در كنار نهر دجله از عابران و مسافران كشتى درخواست مى كنند كه آنها را با خودشان سوار نموده و نزد خويشان آنان برسانند اما آنها از كينه اى كه با بنى هاشم دارند آنها را با خود نمى برند.)) (151)
معناى جمله ((در حاليكه شمشيرهايى بخود آويخته اند)) اين است كه آنها با ديگر سربازان در نوع اسلحه تفاوت دارند و ((خانه زرين )) ياد شده كه بر آن غالب مى شوند بنظر مى رسد محل گنج و يا قصرى باشد كه در كنار رود دجله يا دجيل (دجله كوچك ) قرار گرفته و منظور از زنان قريش زنهاى علويه از ذريه اهل بيت (عليه السلام ) مى باشند. از اميرمؤ منان (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((ارتش سفيانى وارد كوفه مى شود و كسى را رها نمى كند مگر آنكه او را مى كشد ((آنچنان خوى آدمكشى دارند)) كه وقتى مردى از آنها به گوهر گرانبها و عظيمى برخورد نمايد به آن توجهى نمى كند. ولى اگر كودك خردسالى را ببيند او را دستگير كرده و بقتل مى رساند.)) (152)
روايات نام تعدادى از مكانها را بجز جاهايى كه گذشت مانند زوراء (يعنى بغداد) انبار، صرات ، فاروق ، و روحا كه ارتش سفيانى در آنها تمركز پيدا مى كنند. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((او يكصد و سى هزارتن را به كوفه گسيل مى دارد و آنها در روحا و فاروق فرود مى آيند و شصت هزارتن از آنان از آنجا حركت مى كنند تا در كوفه محل قبر هود (عليه السلام ) در نخليه فرود مى آيند.)) (153)
در كتاب ((لوائح الانوار البهيه )) اثر سفارينى حنبلى درباره سفيانى آمده است :
((او با تركان پيكار مى كند و بر آنها پيروز مى شود. آنگاه در زمين تبهكارى مى نمايد و وارد بغداد شده جمعى از آنان را از دم تيغ مى گذراند.))
كوتاه سخن اينكه هجوم سفيانى به عراق حمله اى خشم آلود و ويرانگر است و تا حد زيادى به هدف خود در كشتار شيعيان حضرت مهدى (عليه السلام ) موفق مى شود. وى با نيروى مقاوم مهمى از سوى حكومت رو برو نمى گردد حتى مقاومتى از ناحيه شيعه نيز ذكر نشده است بجز آنكه درباره مردى از عجم (غير عرب ) آمده است كه او با گروه اندك و غير مسلح خود در برابر ارتش سفيانى مى ايستد و آنها وى را بقتل مى رسانند:
((آنگاه مردى از عجم و از اهل كوفه با گروهى ضعيف خروج مى كند و فرمانده ارتش سفيانى وى را بين حيره و كوفه به قتل مى رساند.)) (154)
بزودى روايت ابن حماد را كه بصراحت مى گويد آنها بجز اندكى ، غير مسلح مى باشد، خواهيم آورد ولى هجوم سفيانى نمى تواند هدف دوم او را كه تثبيت سلطه در عراق است تحقق بخشد. بلكه چند هفته اى بر نيروهاى او نمى گذرد كه خبر حركت نيروهاى زمينه سازان خراسانى و يمنى كه به سوى عراق مى شتابند به آنها مى رسد دچار وحشت و هراس مى شوند و نيروهاى سفيانى در برابر آنها عقب نشينى نموده و با آنها درگير نمى شوند مگر در چند نقطه كه درگير نبردهاى پراكنده اى مى گردند و در آنها شكست مى خورند.
به احتمال قوى تر، سفيانى از اين رو نيروهاى خود را از عراق به عقب مى راند كه به آنها يا بخش عظيمى از آنها براى ايفاى نقش جديد خود در حجاز سخت احتياج دارد تا بگمان خود به نهضت و قيام حضرت مهدى (عليه السلام ) در مكه پايان دهد. چه اينكه برخى روايات خاطر نشان مى سازد لشكرى را كه سفيانى براى پايان دادن به نهضت مهدى (عليه السلام ) به حجاز گسيل مى دارد، از عراق و بعضى مى گويند از شام اعزام مى كند البته ممكن است بخشى از آن از شام و بخش ديگرى از عراق باشد. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود:
((سفيانى ، سپاهى را كه شمار آنان به هفتاد هزار نفر مى رسد به كوفه مى فرستد و اهل آن سامان را با كشتن و دار آويختن و اسارت گرفتن دچار مصيبت مى سازد. در اين حال ياوران درفش هاى سياه از سوى خراسان به حركت درآمده و منازل را يكى پس از ديگرى بسرعت پشت سر مى گذارند و با آنها (در ميان آنها) تعدادى از ياران حضرت قائم (عليه السلام ) وجود دارد)) (155)
در نسخه خطى ابن حماد آمده است :
((سفيانى وارد كوفه مى شود و سه روز در آنجا به غارت مى پردازد شصت هزار نفر از اهالى آنجا را مى كشد سپس هيجده شب در آنجا مى ماند... آنگاه ياوران درفش هاى سياه روى مى آورند تا در كنار آب منزل مى كنند. ياران سفيانى به محض اينكه خبر فرود آنها را مى شنوند پا به فرار مى گذارند گروهى از نخلستانهاى كوفه خروج مى كنند، در حاليكه جز تعداد كمى از آنها مسلح نمى باشند و برخى از آنان اهل بصره اند.. به ياران سفيانى دست پيدا مى كنند و اسراى كوفه را از دست آنها آزاد مى سازند و ياران درفش هاى سياه افرادى را جهت بيعت نزد امام مهدى (عليه السلام ) مى فرستند)) (156)
روايت بعدى كه از اميرالمؤ منين است گوشه اى از اشغال عراق توسط لشكر سفيانى و سپس ورود نيروهاى زمينه ساز خراسانى و يمنى را توصيف مى كند:
((او يكصدوسى هزارتن را به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق فرود مى آيند شصت هزار تن از آنها راهى كوفه مى گردند تا اينكه در محل قبر هود در نخليه فرود مى آيند و روز عيد به آنها هجوم مى آورند و فرمانرواى مردم شخصى ستم گر و كينه توز است كه به او كاهن و ساحر مى گويند، شخصى به عنوان فرمانده با پنج هزار كاهن از شهر بغداد به سوى آنها خروج مى كند، هفتاد هزار نفر را بر روى پل آن شهر بقتل مى رسانند به گونه اى كه مردم سه روز در اثر خون و تعفن اجساد از نزديك شدن به فرات پرهيز مى كنند و هفتاد هزار دوشيزه را كه دست و صورتشان ديده نشده به اسارت مى گيرند و آنان را در محملهايى سوار نموده به سوى جايگاهى در نجف مى برند آنگاه از كوفه صد هزار مشرك و منافق بيرون مى آيند تا وارد دمشق مى شوند و هيچ مانع جلوى آنها را نمى گيرد و آنجا همان ارم ، داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هاى بى نشانى كه از پنبه و كتان و ابريشم نيست از مشرق روى مى آورد كه بالاى چوب هاى آنها علامتى وجود دارد. مردى از اولاد آن حضرت آن درفش ها را به حركت در مى آورد، از مشرق ظاهر مى شود و بوى آن همچون مشك عنبر در مغرب استشمام مى شود ترس و وحشت يكماه پيشاپيش آنها بدل دشمنان راه مى يابد تا اينكه به خونخواهى پدران خود وارد كوفه مى شوند.
در اين حال سواران يمنى و خراسانى همچون ستوران پريشان مو و غبارآلود و تيزتك از نژاد اسبان ميان باريك بسوى كوفه مى شتابند وقتى يكى از آنان به پائين پاى خود مى نگرد مى گويد: پس از امروز خير و سعادتى در نشستن ما نيست ، بار خدايا ما توبه كننده ايم در حاليكه آنان بهترين دين داران هستند و خداوند آنان و امثال آنان از اولاد پيامبر را در كتاب گرانقدر خود چنين توصيف كرده است ((بدرستيكه خداوند توبه كنندگان و پاك سيرتان را دوست مى دارد)) مردى از اهل نجران خروج مى كند و دعوت امام را لبيك مى گويد او نخستين نصرانى است كه اجابت مى كند و معبد خود را ويران ساخته و صليبش را مى شكند و با بردگان و مردان ضعيف خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردند.. محل گرد آمدن كليه مردم در همه زمين در فاروق خواهد بود. و در آن روز بين مشرق و مغرب سه ميليون نفر كشته مى شوند كه بعضى از آنها برخى ديگر را بقتل مى رسانند در چنين روزى تاءويل اين آيه آشكار مى شود ((پيوسته آن ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را (با شمشير) درو شده و خموش قرار داديم .)) (157)
نسبت به اين روايت در نسخه ها خلل و اشتباهى وجود دارد، روايتى ديگر كه دقيق تر بنظر مى رسد در بحار از اميرمؤ منان (ع ) نقل شده است كه فرمود:
((اى مردم ، از من سئوال كنيد پيش از آنكه فتنه و فساد سرزمين شما را پس از مرگ و حياتش پايمال كند و سايه شوم خود را بر آن بگستراند و يا آتش از مغرب زمين در هيزم خشك و انبوه افتد و با فرياد بلند بانگ برآورد، واى بر او از انتقام جوئى و خونخواهى و مانند آن ، وقتى گردنش چرخ و روزگار طولانى شود شما مى گوئيد او مرده است ، يا هلاك شده (اگر زنده است پس در كجا بسر مى برد) در اين هنگام معنى اين آيه ، مصداق پيدا مى كند ((سپس پيروزى را براى شما برگردانديم و شما را با دارائى و فرزندان پسر يارى داديم و جمعيت شما را بيش از آنان قرار داديم )) ظهور آن حضرت نشانه ها و علامتهايى دارد: نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، با كمين كردن و پرتاب سنگ و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، تعطيل مساجد بمدت چهل شب ، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن درفشهايى گرداگرد مسجد بزرگ كه شباهت به درفشهاى هدايت دارند، كشنده و كشته شده هر دو در آتش خواهند بود، كشتار زياد، مرگ سريع ، و كشته شدن نفس زكيه در نجف همراه با هفتاد تن از خوبان كه بين ركن و مقام ذبح مى شود و كشته شدن ((اسبغ مظفر)) در بتخانه با تعداد زيادى از انسانهاى شيطان صفت و خروج سفيانى با درفش سبز (سرخ ) و صليبى زرين است ، فرمانده آن مردى از قبيله كلب است و دوازده هزار سوار، سفيانى را بسوى مكه و مدينه همراهى مى كنند فرمانده آن گروه فردى از بنى اميه است كه به او خزيمه مى گويند چشم چپ او نابيناست و در چشم ديگرش نقطه اى خون وجود دارد، تمايل به دنيا دارد، هيچ پرچمدارى از او برنمى گردد تا اينكه در مدينه فرود مى آيد، مردان و زنانى از آل پيامبر(ص ) را گرد هم مى آورد و آنها را در خانه اى در مدينه كه به آن خانه ابوالحسن اموى مى گويند زندانى مى كند، او سوارانى را در جستجوى مردى از خاندان پيامبر (ص ) مى فرستد كه مردانى مستضعف در مكه گرد او جمع شده اند كه رئيس آنها مردى از غطفان است . تا اينكه در ميان سنگهاى پهن و سفيد در بيابان در مى آيند و در زمين فرو مى روند، هيچيك از آنها نجات پيدا نمى كند مگر يك مرد كه خداوند صورت او را به پشت مى گرداند تا آنها را بترساند و نشانه عبرتى براى آيندگان باشد در آن روز تاءويل اين آيه ((و اگر مى ديدى آن لحظه اى كه هراسان شدند و دستگير شدند از جايگاهى نزديك )) آشكار مى شود، سفيانى صد و سى هزار تن به كوفه مى فرستد و آنها در روحاء و فاروق و جايگاه مريم و عيسى (ع ) در قادسيه فرود مى آيند و هشتاد هزار تن از ايشان رهسپار كوفه شده و در محل قبر هود (ع ) در نخيله فرود مى آيند و در روز عيد و چراغانى به او هجوم مى آورند و رهبر مردم جبارى ستم پيشه است كه به او كاهن ساحر مى گويند از شهرى كه به آن زوراء (بغداد) گويند با پنج هزار كاهن خروج مى كند و بر سر پل آن شهر هفتاد هزار نفر را مى كشد بطورى كه مردم به جهت خونهاى ريخته شده و تعفن جسدها از نزديك شدن به فرات خوددارى مى كنند. دوشيزگانى را كه دست و صورت آنها بى حجاب ديده نشده از كوفه به اسارت مى گيرند و بر محملها سوار نموده به جايگاهى در نجف مى برند.
آنگاه صد هزار مشرك و منافق از كوفه خروج مى كنند و بى آنكه كسى مانع آنها شود وارد دمشق مى شوند و آن ارم داراى بناهاى رفيع مى باشد.
درفش هايى از مشرق زمين كه از پنبه و كتان و حرير نيست روى مى آورد در حاليكه بالاى چوبهاى آنها علامتهايى دارد و مردى از آل پيامبر (ص ) آنها را به پيش مى راند، روزى كه در مشرق ظاهر مى شود بوى خوش او همچون مشك عنبر در مغرب به مشام مى رسد، ترس و هراس يك ماه پيشاپيش آنها به دل دشمنان راه مى يابد.
پسران سعد، در كوفه به خونخواهى پدران خود برمى خيزند و آنها فرزندان فاسقان هستند تا اين كه سواران حسين بسان اسبان مسابقه ژوليده مو و غبار آلود و پيشانى هايى سفيد و ديدگانى اشكبار دارند بر آنان هجوم مى آورند ناگاه يكى از آنها در حالى كه اشك مى ريزند پاى خود را بزمين مى زند و مى گويد بعد از امروز ديگر خير و سعادتى در نشستن نيست ، پروردگارا ما توبه كنندگان و دلشكستگانيم و در پيشگاه ربوبى تو سر فرود مى آوريم و پيشانى بر خاك مى سائيم . آنها بزرگانى هستند كه خداوند بزرگ در قرآن مجيد آنها را چنين توصيف نموده است ((خداوند توبه كنندگان و پاكيزه گان را دوست مى دارد)) و ديگر پاك سيرتان كه از آل پيامبرند.
مردى از نجران خروج مى كند و دعوت امام را اجابت مى نمايد و او نخستين نصرانى است كه پاسخ مثبت مى دهد، معبد خود را ويران مى كند و صليب آن را مى شكند و با بردگان و مردمان ضعيف و سواران خروج مى كند و با درفش هاى هدايت رهسپار نخيله مى گردد. محل گرد آمدن تمام مردم زمين ، در فاروق است و آن جايگاه مسير حج رفتن اميرمؤ منان است كه بين برس و فرات قرار دارد، پس در آن روز بين مشرق و مغرب سه هزار يهودى و نصرانى كشته مى شوند و برخى بعض ديگر را مى كشند. در آن روز تاءويل اين آيه مصداق پيدا مى كند ((پيوسته آن ، ادعاى آنها بود تا اينكه آنها را همچون در ديدگان خموش قرار داديم )) بوسيله شمشير و زير سايه شمشير.))
قسمت اول و آخر اين روايت ، يك جنگ جهانگير را خاطرنشان مى سازد كه نابودى و ويرانى آن گريبانگير غرب مى شود و در آن سه هزار هزار يعنى سه ميليون نفر كشته مى شوند و ما آن را در جاى خود بيان خواهيم كرد.
و شايد معناى ((ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه )) ساختن سنگر و پناهگاه جنگ خيابانى در برابر حمله سفيانى باشد و بزودى درباره درفشهاى سه گانه پيرامون مسجدالحرام در مكه و حجاز در نهضت ظهور، با توجه به كشمكش و درگيرى براى بدست گرفتن قدرت اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) بيان خواهد شد ((و كشته شدن انسانى پاك سرشت در نجف با هفتاد تن و در روايتى هفتاد نفر از شايستگان )) بعيد نيست قابل انطباق با شهيد بزرگوار آقاى صدر قدس سره باشد زيرا او باتفاق هفتاد نفر از صالحان به شهادت رسيد. و پشت كوفه همان نجف اشرف است .
و وجود مطهر و پاكيزه اى كه اندكى قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) بين ركن و مقام به شهادت مى رسد، فرستاده آن حضرت به سوى مردم مكه است .
در اين روايت چند نام و واژه وجود دارد كه معنى و مقصود آن مشخص نيست مانند اسبغ مظفر كه در بتخانه بقتل مى رسد با بسيارى از انسانهاى شيطان صفت و مانند پسران سعد سقا و غير آن .
برخى روايات وجود دارد كه اشاره دارند، حضرت مريم و عيسى عليهماالسلام از عراق ديدن نموده و در قادسيه منزل كرده اند و مدتى در محل مسجد براثا نزديك بغداد باقى مانده اند. والله العالم .
اما جايگاه قبر هود (ع ) در نخيله معروف است در نزديكى نجف اشرف در وادى السلام مى باشد و فرمانده مردم شخص كاهن و ساحرى است ، شايد همان شيصبانى باشد كه در روايت آمده و قبل از سفيانى در عراق خروج مى كند و درفش هاى مشرق زمين ، همان درفش هاى زمينه سازان خراسانى است و منظور از مهر و علامت بر فراز درفش ها ممكن است شعار (الله ) باشد كه آرم جمهورى اسلامى است كه امام خمينى رهبر كبير انقلاب آن را برگزيده است و فاروق در روايت دوم بايد حاشيه و تفسيرى از يكى از راويان باشد كه در متن روايت وارده شده است و ممكن نيست كه از سخنان اميرمؤ منان (ع ) باشد و ممكن است محل تجمع مردم در آنجا به اين معنا باشد كه نيروهاى حضرت مهدى (ع ) در آن مكان گردهم مى آيند و آنگاه جنگ جهانى ياد شده ميان غير مسلمانان بوجود مى آيد.
توجه داشته باشيد كه اين روايات اميرمؤ منان و امثال آن نياز به تحقيق در سند و الفاظ آن دارد و ظاهرا بسيارى از اين خطبه ها و روايات طولانى از نشانه هاى ظهور و نهضت آن حضرت خطبه ها و مقالاتى از راويان و علمائى است كه تعدادى از روايات رسيده از اميرمؤ منان و امامان عليهم السلام را در ميان آنها تنظيم نموده اند آنگاه آنها را به امامان (ع ) نسبت داده اند. بنابراين ارزش علمى آن در حدى است كه سخن از راويان و علمائى است كه آگاهى و شناخت آنها از روايات بيش از ما بوده و آنان به زمان صدور روايات نزديكتر بوده اند.. و در اينجا مجال شرح آن نيست .
پاورقي
147- بحار ج 52 ص 250.
148- بحار ج 52 ص 231 232.
149- بحار ج 52 ص 215.
150- نسخه خطى ابن حماد، ص 83.
151- نسخه خطى ابن حماد ص 83.
152- بحار ج 52 ص 219.
153- بحار ج 52 ص 273.
154- بحار ج 52 ص 238.
155- بحار ج 52 ص 238.
156- نسخه خطى ابن حماد ص 84.
157- بحار ج 52 ص 273 و 274.