عريضه نويسي
(يا ابا صالح المهدي ادركنا)
از جمله اموري كه همواره دست آوردهاي فكري و اعتقادي وحتي تاريخي و ادبي ملل را تهديد مي نمايد مسأله رسوخ تدريجي خرافات و پيرايه هاي موهوم و پندارهاي غلطي است كه دانسته يا ندانسته توسط دوستان ناآگاه و يا دشمنان آگاه در طول زمان به اين حقايق افزوده مي شود، و در نتيجه به تدريج ماهيّت اصلي اين امور در زير غبار خرافات و پندارهاي باطل نهان، و يا به تعبير صحيح تر گُم مي شود، و به موازات مشكل شدن امكان دست يابي به آن حقايق، نه تنها افراد جامعه از نتايج سازنده آنها محروم مي گردند بلكه اغلب مردم بواسطه عدم برخورداري از توان تشخيص حقّ از باطل و سِره از ناسره در دام اوهام و پندارهاي نادرست گرفتار شده و هر روز بيش از پيش از مسير صحيح رشد و تكامل مادي و معنوي فاصله مي گيرند.
اگر چه همه نوع خرافات و پيرايه هاي زائد، ضررهايي در پي دارند، و جلو هر گونه پيشرفت و بويژه رشد انديشه را مي گيرند ولي هيچ يك از آنها به اندازه خرافات و تحريفاتي كه در احكام ديني و اصول اعتقادي رخ مي دهند، خطرناك تر نيستند؛ چرا كه اين بخش از خرافات، در راه رسيدن به سعادت واقعي و كمال حقيقي انسان -كه هدف اصلي بعثت انبياء و رسالت نهايي اديان الهي است- ايجاد مانع مي نمايند.
از بررسي و مطالعه روند تاريخ اديان، اين نكته به خوبي روشن مي گردد كه در آغاز، تعاليم اصلي اديان الهي -بواسطه عصمتي كه همه پيامبران از آن برخوردار بوده اند- از هرگونه پندارهاي موهوم وعقايد خرافي مصون و بركنار بوده است. به علاوه حتي بيشترين وقت و سرمايه و امكانات انبياءِ الهي صرف مبارزه با انديشه هاي خرافي واوهام غلطي شده است كه در طول تاريخ در ميان مردم جوامع مختلف، رواج داشته است و دست و پاي فهم و انديشه آنها را بسته، و امكان هرگونه پيشرفت و ترقّي را از آنان سلب كرده بود. به عنوان مثال اگر سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام را از اين جهت مورد مطالعه قرار دهيم، روشن خواهد شد كه آن حضرت با تحمّل چه زحمات و محروميت هاي سختي توانست مردم را از اسارتِ پرستش چوب و سنگ و ستاره و ماه و خورشيد و... نجات داده و راه درست انديشيدن و نيل به حقايق برين را به آنها نشان دهد.
با توجّه به چنان خود گذشتگي ها و تحمّل مشقّات پيامبران است كه دانشمندان منصفي نظير «پاسكال» در تبيين علل رشد علوم و صنايع، به حق عامل اصلي اين پيشرفت ها را تعاليم انبياء الهي معرّفي مي نمايند؛ چرا كه آنها از طريق باز كردن غل و زنجيرهاي جهل و ناداني از دست و پاي بشر و نشان دادن راه درست انديشي زمينه رإ براي تكامل حتي علوم تجربي هموار ساختند. وي در اين باره مي گويد:
اگر انبياء نبودند نه دل كوهي شكافته شده و نه تونلي براي حركت قطاري ساخته مي شد، زيرا در نتيجه كوشش و مجاهدت پيامبران عليهم السّلام بود كه مغزهاي مرده بت پرستان حيات دوباره پيدا كردند و به جاي كُرنش در مقابل كوه وماه و خورشيد، به تأمّل و تفكّر در اسرار وجودي آنها پرداختند، و پس از كشف منافع بي شمار اين پديده هاي ارزشمند طبيعت، از آنها در راستاي اصلاح وضع زندگي خود بهره مند شدند، همواره سخن انبياء اين بود كه: اي مردم! برويد تمام دنيا را سِيْر كنيد و در اسرار آن بينديشيد، تا از آنها آگاه شويد و از منافع و آثارشان بهره مند گرديد.[1][1]
به دنبال چنين رهنمودهايي بود كه در عرصه علوم و صنايع، تحوّلات بسيار بزرگي كه امروزه شاهد آن هستيم پديد آمد. با اين همه پس از دوران حيات پيامبران عليهم السّلام و جانشينانشان كم كم در بخش هايي از تعاليم آنها با اين كه اساس تعليمات شان ماهيّت ضد خرافي داشت، در نيتجه عملكردهاي غلط عده اي افراد ساده لوح و ناآگاه و يا مغرض و زيرك، تحريف و التقاط واقع شده و امور خرافي و پيرايه هاي ناشايست زيادي در آنها راه پيدا كرد. بديهي است وقتي كه در اصول وفروع و يا حتي در جزئي ترين احكام فرعي يك دين، مطالب موهوم وخالي از حقيقت راه يافت، به تدريج اين امور رنگ مذهبي به خود گرفته و در نهايت قيافه واقعي دين را تغيير مي دهد و از اين رهگذر حداقل سه نوع ضرر اساسي به بنيان و ريشه دين متوجه مي گردد:
الف: پيروان آن دين به گمان تبعيّت از قوانين و مقررات مذهبي، پاي بند يك سلسله اوهام و پندارهاي باطلي مي شوند كه نه تنها آنان را از رسيدن به سعادت واقعي باز مي دارد، بلكه به مرور زمان وقتي ماهيت خرافي اين گونه از پندارها آشكار شد افراد ناآگاه كه قوه تميز حقّ و باطل را ندارند به غلط دچار اين پندار مي شوند كه ساير احكام و مقررات اعتقادي نيز همانند اين امور التقاطي عاري از حقيقت اند به اين ترتيب رسوخ اين امور خرافي و بي اساس اعتقاد آنها را نسبت به حقّانيت اديان از بين مي برد.
ب: چه بسيارند محققان و پژوهش گران آزاد انديشي كه تلاش مي نمايند كه كامل ترين آئين الهي را بشناسند تا از طريق پيروي از رهنمودهاي آن به كمال واقعي انساني دست يابند، امّا به خاطر آميخته شدن مجموعه احكام ديني با امور موهوم و افكار باطل، نمي توانند به اصول و مباني اصلي آن دين دسترسي پيدا كنند يعني در همان گام هاي اوّل تحقيق به محض مواجه شدن با يك سلسله امور بي اساس خرافي ادامه كار را غير مفيد تشخيص مي دهند. و در نتيجه از نيل به سعادت واقعي محروم مي گردند.
ج: مخالفان و دشمنان اديان باشگردهاي خاص تبليغاتي كه دارند از طريق تمسّك به اين گونه رسوبات خرافي و پندارهاي بي اساس، اصل دين را منشأ و يا حتي مظهر اوهام و مطالب خرافي معرّفي مي كنند، تا از طريق سلب اعتماد عمومي نسبت به ارزشها واحكام ديني، زمينه رإ براي اجراي نقشه هاي شوم استعماري كه در نظر دارند فراهم سازند.
بر اين اساس ضرورت دارد كه همه مسلمانان به ويژه علماي اسلام -كه مرزبانان عقايد ديني در جوامع اسلامي محسوب مي شوند- هميشه با كمال هوشياري، تمام جريانات فكري وفرهنگي را زير نظر داشته باشند و از رسوخ افكار انحرافي وپيرايه هاي غلط در اصول و فروع اسلامي جلوگيري به عمل آورند. حقيقت آن است كه اين وظيفه خطير را علماي متعهد در طول تاريخ، با توجه به توان و قدرتي كه داشته اند همواره به انجام رسانده اند، و در اين راه از هيچ گونه فداكاري و از خودگذشتگي دريغ نورزيده اند، و تا پاي جان به دفاع از ارزش هاي اسلامي پرداخته اند. امّا از آنجا كه در شرايط كنوني به واسطه تشكيل حكومت اسلامي در ايران، و به دنبال آن بيداري ملل مستضعف جهان، بسياري از منافع جهان خواران غارت گر به خطر افتاده است؛ سردمداران استكبار جهاني و مزدورانشان بيش از پيش از طريق بسيج تمام امكانات اقتصادي و سياسي و فرهنگي و... خود، برآن شده اند تا با سرچشمه و منشأ اصلي اين حركت ها كه همانا اصول و ارزش هاي اسلامي است باشدّت بيشتر برخورد نمايند واز هر راه ممكن، آن را به شكست بكشانند يا حداقل از روند رو به رشد آن جلوگيري بعمل آورند.
لذا در چنين شرايطي ضرورت دارد كه اين بار هم چون گذشته، سنگربانان اصول واحكام اعتقادي، باتوجّه به نوع عملكردهاي خصمانه دشمنان، از طريق بكارگيري بهترين ابزارها و مناسب ترين روش ها به مقابله با دسيسه هاي آنها قيام كنند و تمام نقشه هاي آنان را نقش بر آب ساخته و زمينه را براي تشكيل حكومت جهاني منجي عالم بشريت هر چه بهتر و بيشتر آماده كنند.
البته توجه به اين نكته نيز ضروري است كه نبايد مبارزه با دشمن بيگانه، سبب غفلت از عملكرد آن دسته از عوامل داخلي گردد كه دانسته يا ندانسته از روي جهل و يا غفلت موجب رشد افكار نادرست و پيدايش پيرايه هاي غلط در احكام ديني و اصول اعتقادي مي شوند؛ چون همان گونه كه قبلا اشاره شد اغلب در ايجاد تحريف و پيدايش و گسترش افكار باطل و خرافي، بطور كلي دو دسته بيش از ديگران نقش اساسي دارند:
1- دشمنان آگاه
2- دوستان ناآگاه
گرچه كار هر دو دسته عليرغم تفاوتي كه در ظاهر با هم دارند نتيجه واحدي در پي دارد، يعني مجموعه آن عملكردها موجب تغيير حقيقت دين و تبديل ماهيت سازنده و حيات بخش آن به يك امر تخديري و ضد رشد مي شود؛ در عين حال نوع برخورد با هريك از اين دو دسته شيوه خاصّي را اقتضا مي نمايد. يعني با همان روشي كه با دشمنان مغرض آگاه برخورد مي گردد، نبايد با دوستان ناآگاه و غافل برخورد شود؛ چون انگيزه و علّت عملكرد اين دو طايفه باهم بسيار متفاوت است بنابر اين ضرورت دارد كه در برخورد با دسته دوّم نخست بايد به گونه اي عمل شود كه زمينه رشد معلومات، تعميق اطلاعات عقيدتي، و ارتقاي سطح فكري آنها فراهم گردد تا بينش و بصيرت آنها نسبت به احكام و ارزش هاي اسلامي بيشتر شود و در نتيجه خود قادر به تشخيص حقّ از باطل باشند.
سپس اگر دست از اعمال ناشايست و مضرّ به اصول و مباني اعتقادي برنداشتند، آن گاه با در نظر داشتن تمام شرايط موعظه احسن و رعايت مراتب و مراحل مختلف اصل امر به معروف ونهي از منكر و رأفت اسلامي نسبت به بازداري عملي آنها اقدام شود.
نويسنده بر اين اعتقاد است، كه اگر در زمينه رشدِ نيروي تفكّر وقدرت تحليل و ارتقاء سطح معرفت ديني عامّه مردم جامعه، برنامه ريزي صحيحي به اجرا در آيد؛ نه تنها هيچ عقيده خرافي وانديشه باطلي امكان ظهور و رشد پيدا نمي كند، بلكه زمينه و بستر موفقيّت تمام توطئه هاي دين ستيزانه دشمنان هم از بين خواهد رفت.
باتوجه به چنين ضرورتي است كه در رساله حاضر تلاش شده است تا يكي از موضوعات مطرح در فرهنگ اسلامي كه با عنوان -عريضه نويسي- شناخته مي شود مورد بازبيني مجدد قرارگيرد و ابعاد مختلف آن روشن گردد، تا مشخص شود كه اصلا عريضه نويسي چيست؟ و آيا اين كار توجيه منطقي و معقول و قابل قبولي دارد يا نه؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا دليل نقلي و روايي خاصّي هم آن را تأييد مي كند يا نه؟ و اصولا چه شيوه اي از عريضه نويسي با كدام انگيزه و چه شرايطي، مورد سفارش اولياء الهي است؟ و...
در پايان هم نمونه هايي از عريضه هاي مختلفي را، كه در طول تاريخ توسط افرادي از اقشار گوناگون جامعه خطاب به بعضي از ائمه اطهارعليهم السّلام به نگارش درآمده است و نتايجي نيز بر آنها مترتّب شده است ارائه مي گردد، تا علاقمندان با كمّ و كيف اين موضوع بهتر و بيشتر آشنا شوند.
عريضه نويسي چيست؟
اغلب لغت شناسان عريضه را به عرض حال و درخواست نامه معني مي كنند[2][1] او براي «عرض» معاني مختلفي بيان مي كنند كه يكي از آنها، بيان مطلبي از طرف فرد كوچكتر به بزرگتر است؛ بر اين اساس معني به عرض رساندن عبارت از گفتن و بيان كردنِ مطلبي از طرف كوچكتر به بزرگ تر است. [3][2]
در اصطلاح، عريضه نويسي يكي از شيوه هاي خاصّ توسل است كه در طول تاريخ، در فرهنگ اسلامي همواره مورد توجه بوده است.
توضيح آن كه گاهي افراد جامعه با يك سلسله نياز و گرفتاري ها مواجه مي شوند كه برحسب ظاهر امكان برطرف نمودن آنها از طريق اسباب عادي ميسّر نيست، يا حد اقل بسيار مشكل است؛ در چنين مواردي به جاي نا اميد شدن و زانوي غم در بغل گرفتن، از ناحيه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السّلام توصيه شده است كه از اموري نظير دعا و توسل كه در جاي خود اثبات شده است -كه هريك از آنها اگر مؤثّرتر از اسباب وعلل عادي نباشند كمتر از آنها نيستند- كمك گرفته شود. آن گاه براي خود توسّل، شيوه هاي مختلفي بيان شده است كه از جمله آنها نوشتن عريضه است.
عريضه گاهي خطاب به خداوند تبارك و تعالي نوشته مي شود ودر آن فرد نيازمند ضمن اشاره به مشكل و حاجت مورد نظر خود به مقام و منزلت يكي از معصومين عليهم السّلام يا همه آنها در پيشگاه خداوند متوسل مي شود؛ و يا اين كه عريضه مستقيما به معصوم عليه السلام نوشته مي شود تا او بواسطه قرب و ارج و منزلتي كه در نزد خداوند متعال از او برآورده شدن يا برطرف گشتن آن حاجت و مشكل را درخواست نمايد؛ و يا اين كه خود معصوم عليه السّلام بواسطه ولايت و قدرتي كه از ناحيه پروردگار عالم به او اعطا شده است، به اذن خداوند مهربان اين نياز و گرفتاري را برطرف سازد.
بديهي است كه هيچ يك از اين امور با قيودي كه به آنها ذكر شد به اموري نظير شرك و بت پرستي و... منتهي نمي شوند.
توجيه عقلي و ادله نقلي عريضه نويسي
از بررسي مجموعه آيات و رواياتي كه در صدد تبيين منزلت وكمالات وجودي اهل بيت عليهم السّلام هستند، چنين معلوم مي شود كه ائمه اطهارعليهم السّلام علاوه بر ولايت تشريعي يعني حقّ تبيين وتشريح احكام وآيات الهي ورهبري سياسي وديني واجتماعي جامعه، كه اصطلاحا به آن امامت گفته مي شود؛ از منزلت والاي ولايت تكويني نيز برخوردارند. اين بُعد از كمال كه گاهي از آن تعبير به «ولايت تصرّف» و «ولايت معنوي» مي شود، نوعي از اقتدار وتسلط فوق العاده در امور نظام هستي است كه با توجه به دارا بودن مراتب بالاي كمالات معنوي و قرب به حضرت حقّ با عنايات مخصوص خداوند متعال معجزات وكرامات منقول از آن ذوات مقدسه، ناشي از اين بُعد ولايتي آنهاست.
توضيح آن كه برطبق جهان بيني اسلامي، انسان از چنان استعدادي برخوردار است كه از طريق انجام عبادات وترك گناهان مي تواند به مرتبه اي از كمال برسد كه تمام اعضاء وجوارح بدن او الهي بشود. يعني به جايي مي رسد كه چشم او جز حقّ را نمي بيند و گوش او به غير از حقّ را نمي شناسد، وپاي او جز در راه حقّ قدم بر نمي دارد ودست او جز در مسير حقّ كاري انجام نمي دهد.
و در يك كلام در تمام رفتارها و عملكردها جز به كار حقّ خود را مشغول نمي سازد. يعني به تمام معني خليفةاللّه مي شود. تصوّرات وتصرّفاتش همه رحماني مي گردد. از اين مرتبه از كمال در حديث قدسي مشهور كه امام صادق عليه السلام آن را از وجود مبارك پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله روايت مي كنند، با اين تعابير ياد شده است:
قال اللّه عزّوجلّ: ما تقرّب إليّ عبدٌ بشي ءٍ أحبُ إليّ ممّا افترضتُ عليه وإنّه يتقرّب اليّ بالنافلة حتي احبّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ كنتُ سمعهُ الذي يسمع بهِ وبصرهُ الذي يبصر بهِ ولسانه الذي ينطق به ويدهُ الذي يبطش بها. إن دعاني أجبته، وإن سألني أعطيتهُ.[4][3]
خداوند عزّوجلّ مي فرمايند: هيچ بنده اي با هيچ وسيله اي به من نزديك نشده است كه از فرائض نزد من محبوب تر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل ومستحبّات -كه من آنها را واجب نكرده ام ولي او تنها به خاطر محبوبيّت آنها در نزد من، به انجام شان مي پردازد- به من نزديك مي شود تا به جايي كه محبوب من مي گردد، همين كه محبوب من گشت، من گوش او مي شوم كه با آن مي شنود، وچشم او مي شوم كه با آن مي بيند، وزبان او مي شوم كه با آن سخن مي گويد، ودست او مي شوم كه با آن حمله مي كند. در اين حال اگر مرا بخواند دعايش را اجابت مي كنم، واگر از من چيزي درخواست كند آن را به او مي دهم».
وقتي كه انسان هاي معمولي از چنين قابليّتي برخوردارند، به طريق اولي ائمه اطهارعليهم السّلام به جهت كمالاتي كه دارند مي توانند از منزلتي برخوردار شوند كه بتوانند در شئونات مختلف عالم تكوين تصرّفاتي داشته باشند.
در اشاره به برخورداري اهلبيت عليهم السّلام به سطح بالايي از اين گونه ولايت است كه در زيارت جامعه وارد شده است:
«بكم فتح اللّه وبكم يختم وبكم يمسك السماء أن تقع علي الأرض وبكم ينزّل الغيث»
«پروردگار عالم به بركت وجود شماست كه خلق را آغاز مي كند و آن را به پايان مي رساند، وآسمان را از فرو افتادن بر زمين باز مي دارد، و باران را فرو مي فرستد».
به عبارت ديگر خداوند همه چيز را به وسيله شما كه واسطه هاي فيض او هستيد ايجاد و اداره مي نمايد. وهمچنين در دعاي عديله در تشريح وتبيين قسمتي از بركات وجود مبارك حضرت امام زمان عليه السلام آمده است:
«ثمّ الحجّة الخلف القائم المنتظر المهدي المرجي الذي ببقائه بقيت الدنيا وبيمنه رُزق الوري وبوجوده ثبتت الأرض والسماء».
«سپس -بعد از امام عسكري عليه السلام - حجّت بعدي، قائم منتظر مهدي عليه السلام است كه وي آن مايه اميدي است كه به بركت بقاء وجود مبارك او، دنيا باقي و برقرار، و مخلوقات عالَم از روزي برخوردارند. همينطور در سايه وجود اوست كه نظم و انسجام زمين وآسمان پاحفظ مي شود».
با در نظر گرفتن مطالب گذشته و تأمل در مضمون آياتي همانند:
1 - يا أيها الذين آمنوا اتّقوا اللّه وابتغوا إليه الوسيلة [5][4]
اي كساني كه ايمان آورده ايد! تقوا پيشه كنيد و وسيله اي براي تقرّب به خداوند انتخاب كنيد.
2- ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحيما[6][5]
اگر آنها هنگامي كه به خود ستم كردند -گناه مرتكب شدند- و به سراغ تو آمده، و از خداوند طلب عفو و بخشش مي كردند، و تو نيز براي آنها طلب عفو مي نمودي، خداوند را توبه پذير ورحيم مي يافتند».
3- قالوا يا أبانا استغفر لنا ذنوبنا إنّا كنّا خاطئين قال سوف استغفر لكم ربّي انّه هو الغفور الرحيم [7][6]
برادران يوسف گفتند: اي پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم! يعقوب در پاسخ آنها فرمود: به زودي براي شما از خداوند طلب آمرزش خواهم كرد، همانا او آمرزنده ومهربان است».
و همچنين از دقت در مدلول و مضمون رواياتي نظير:
1- روايت ابوالوفاي شيرازي كه بر طبق آن رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله فرمودند:
«چون درمانده و گرفتار شدي پس به حجّت استغاثه كن كه او تو را در مي يابد، و حجّت براي كسي كه از او استغاثه كند پناه و فرياد رس است». [8][7]
2- مرد نابينايي تقاضاي دعا از پيامبرصلّي اللّه عليه و آله براي شفاي بيماري اش كرد، پيغمبرصلّي اللّه عليه و آله به او دستور دادند كه چنين دعا كند:
«اللّهم إنّي أسئلك وأتوجه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة، يا محمّد إنّي توجّهت بِك إلي ربّي في حاجتي لتقضي لي اللّهم شفّعه فيّ»[9][8]
خداوندا! من از تو به خاطر پيامبرت كه پيامبر رحمت است تقاضا مي كنم وبه تو روي مي آورم. اي محمّد! به وسيله تو به سوي پروردگارم براي انجام حاجتم توجه پيدا مي كنم، اي خداي من! او را شفيع من قرار بده».
3 - آنگاه كه مادر گرامي حضرت علي عليه السلام رخت از جهان بربست، پيغمبر اكرم عليهم السّلام به او چنين دعا فرمود:
«اغفر لأمّي فاطمة بنت أسد و وسّع عليها مدخلها بحقّ نبيّك والأنبياء الذين من قبلي»[10][9]
«خداوندا! مادرم فاطمه دختر اسد را بيامرز، و قبر را براي او وسيع گردان؛ بحقّ پيغمبرت وپيغمبراني كه قبل از من بوده اند».
4- از امام رضاعليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمودند:
--------------------------------------------------------------------------------
[1][1] الرائد، ج 2ص 183
[3][2] فرهنگ معين، ج 2ص 2288
[4][3] كافي، ج 1ص 352
[5][4] سوره مائده، آيه 35
[6][5] سوره نساء، آيه 64
[7][6] سوره يوسف، آيه 97و 98
[8][7] نجم الثاقب، ص 787
[9][8] وفاء الوفاء، ج 3ص 1372
[10][9] جامع كبير طبراني.