مرزهاى ناشناخته عمر انسان
برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني
مـسـاءله طول عمر از مسايلى است كه مرز مشخصى براى آن ثابت نشده است . هنگامى
كـه مـى گـويـنـد فـلان شـخـصـيـت صـدهـا سـال و يـا هـزاران
سال زيست ، معناى اين سخن نه اين است كه او تا آخرين درجه از عمر را كه براى انسانها
مـمـكن است ، زيسته است ، هرگز! چرا كه عمر ممكن ، براى انسان مرزهايش ناشناخته است ،
همانگونه كه آخرين كشفيات علمى نيز همين واقعيت را بيان مى كند.
امـا عـمـرهـاى كـوتـاه ، در جهان معاصر و گذشته نيز ملاك و معيارى نيست كه بتوان با آن
مـعـيـار، عـمـر انـسـانـهـا را سـنجيد، چرا كه زندگى انسانها بيشتر با حوادث و فجايع و
دردهايى همراه و همزاد است كه باعث كوتاهى عمر مى گردد. عواملى چون : تغذيه نامناسب
، هـواى آلوده ، عـدم رعـايـت درست موازين بهداشتى ، بيماريهاى مرگبار، فشار و انباشته
شدن غم و اندوه و ديگر عواملى كه همه و همه اثر مرگبارى در انهدام زندگى دارند و عقده
هـاى روانـى ويرانگرى را، پديد مى آورند كه آنها باعث بيمارى خطرناكى مى گردند و
زنـدگـى و سلامت انسان را به سوى نابودى سوق مى دهند در غير اينصورت دستگاهها و
سـازمـان وجـود انـسان ، كشش و استعداد زندگى بسيار فراتر از اين زندگيهاى كوتاه و
ناقص را دارد.
در اين مورد، مجله مصرى ((المقتطف )) مى نويسد: ((...دانشمندان بزرگى كه به دانش و
آگـاهـى آنـان مـى تـوان اعـتـماد كرد، مى گويند: همه بافتهاى مهم و اصلى سازمان وجود
انـسـان ، قـابـليـت يك زندگى بسيار طولانى و بى نهايت را دارند و انسان اگر بتواند
خود را در تيررس عوارضى كه رشته حيات او را مى برد، قرار ندهند، كاملا برايش ممكن
است كه هزاران سال زندگى كند و عمرى بسيار طولانى داشته باشد))(90)
و نـيـز در صفحه 240 مى نويسد: ((نهايت چيزى كه اينك از تجربه هاى ياد شده بدست
مى آيد اين است كه : انسان به دليل رسيدن به مرز هشتاد يا صد سالگى از عمر خويش
نمى ميرد، بلكه بدان دليل در اين سن و سال زندگى را مى بازد كه برخى از عوارض و
آفـتـهـا، دامـنگير برخى اعضا و اندامها مى گردد و در نتيجه آنها را تلف مى سازد و آنگاه
بـخـاطـر ارتـبـاط بـرخى از اعضا با برخى ديگر، حيات انسان با خطر جدى روبرو مى
گردد و مى ميرد. از اين رو اگر دانش جديد موفق شود كه اين عوارض را از ميان بردارد يا
مـانـع پيدايش آنها شود، ديگر مانعى در راه ادامه حيات انسان نمى ماند و مى تواند صدها
سال ، شاداب و پرطراوت زندگى كند.))
خـود مـا نـيـز در هـيـچ كـتـاب عـلمـى و تـحـقـيقى يا مجله تخصص نخوانده و از هيچ پزشك ،
فـيـلسـوف ، حـكيم و دانشمندى ، نشنيده ايم كه مرزهاى عمر بشر، مشخص شده است و او مى
تـوانـد فـراتـر از آن ، زنـده بـمـانـد يـا آنـكـه مـحـال و نـامـمـكـن اسـت كـه انـسانى هزار
سـال زندگى نمايد. بلكه به عكس مى بينيم كه طب جديد، اميدوار است كه دارويى براى
طـول عـمر بدست آورد و از پيرى و كهنسالى جلوگيرى كند. آرى ! عمر طولانى و زمان ما،
بـدان دليـل كه زندگى انسانها و عمر آنان كوتاه است ، نا آشنا بنظر مى رسد، اما اگر
چيزى نا آشنا بود نبايد آن را محال و ناممكن به حساب آورد.(91)
مـردم در گـذشـتـه ، مـسـافـت هـزار كيلومترى را در مدت يك ماه طى مى كردند، اما اينكه همين
مسافت را بوسيله هواپيما، به مدت كوتاهى چون يك ساعت طى مى كنند. اگر انسانى صد
سـال پـيش به مردم خبر مى داد كه پيمودن هزار كيلومتر در يك ساعت ممكن است ، حرف او را
نـمـى پـذيرفتند و آن را كارى ناممكن مى پنداشتند چرا كه براى آنان ناآشنا و ناشناخته
بود در حاليكه اين خبرى صحيح و درست بوده است .
جـامـعـه هـاى بشرى امروز، پديده ها را براساس عادتهاى جارى مى شناسند نه براساس
دانـش و بـينش صحيح . آنان هم كه از دانش و بينش بهره اى دارند، هرگز مدعى اين نيستند
كـه بـه هـمـه اسـبـاب و مـسـبـبـات دسـت يـافـتـه انـد و هـمـه
عـلل و عـوامـل را مى شناسند، بلكه خود اعتراف دارند كه در آغاز راهند و اقرار مى كنند كه
رمـوز و اصـول عـلمـى نـاشـناخته و حقايقى كه براى دانش و دانشمندان پوشيده است ، به
مراتب از شناخته ها فراتر است .
بـيـشـتـر مـقـيـاسـهـاى علمى ـ در جهان هستى ـ ناشناخته است و انسان تاكنون نتوانسته است
بدانها احاطه علمى پيدا كند، تنها توانسته است پديده هاى ظاهرى را بدون آنكه اسباب و
علل آنها را بشناسد درك كند، دريابد كه هر پديده اى سببى دارد و اين سبب نيز خود سبب
ديگرى .
و هـمـيـنـگونه اسباب و مسببات را بطور تسلسل در مى يابد، اما نمى تواند سبب اصلى و
عـلت العـلل را بشناسد جز اينكه گويد: ((آن ، سرچشمه و منشا و علت اصلى قدرت بى
كران خدا و اراده اوست نه چيز ديگر))