طرح موضوع طول عمر حضرت مهدى در پرتو دانش جديد
برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني
پـيش از آغاز اين بحث ، بجاست نكته اى را يادآورى كنم و آن اين است كه : از تاءسف
بارترين آفتهاى عصر ما اين است كه برخى از جوانان در جوامع اسلامى ، سخنان غربيها
را بـه گـونه اى شتابزده و با سرعت مى پذيرند و بدانها تكيه مى كنند كه اگر آنان
سـخـنـى فـراتـر از انـديـشـه و فـهـم ايـنـان نـيـز بگويند بى درنگ و بدون تجزيه و
تـحـليـل و دريـافـت ، آن را نـيز مى پذيرند. اما همين جوانان در پذيرش واقعيتهاى ماوراى
طـبـيـعـت و حقايق غيبى كه از مرزهاى ماده و طبيعت مى گذرد، چون و چرا مى كنند و در مورد آن
حقايق ، ترديد روا مى دارند.
ايـن دوگـانـگـى برخورد آنان ، نشانگر خودباختگى و استعمار فكرى و فرهنگى شومى
اسـت كـه كشورهاى اسلامى را فرا گرفته است . ايمان و يقين به خدا و تعاليم او را، از
قـلب بـسـيـارى از جـوانـان غـفـلت زده زدوده و شـكافى بزرگ و فاصله اى گسترده ، اين
قربانيان استعمار و استبداد و حقايق معنوى و الهى و آسمانى ، پديد آورده است .
اسـتـعـمار پليد، نسل جوان را به سوى ماده و ايمان به ماديات صرف و پشت پا زدن به
مـعـنـويـات و ارزشها و حقايق غيبى و ماوراى ماده ، سوق داده است ، از اين رو هنگامى كه به
اين قماش از جوانان گفته شود كه : مستر فلان يا موسيو يا دكتر، پروفسور، فيلسوف
يـا مـكـتـشـف آلمـانـى يـا فـرانـسوى يا آمريكايى چنين گفت يا استاد دانشگاه ناكجا آباد يا
نـويسنده يهودى يا دانشمند مسيحى يا فلان رهبر بت پرست ...چنين گفت يا نوشت ، گفتار
و نـوشـتـار و ديـدگاهها و آراى اينان ، نزد چنين جوانى ، وحى آسمانى است . آن را با همه
تـوان و امـكـان و سـينه گشاده و باز، مى پذيرد، اما اگر به همين بندگان خدا، بگوييم
خدايا پيامبر يا اميرالمؤ منان چنين فرمود يا روايتى را بخوانيم يا معجزه قطعى از يكى از
امـامـان راسـتـين تشيع بياوريم ، پذيرش و گواهى و تصديق اينها، براى اينان ، گران
است و قبول آن سخت و مشكل ، چرا؟ براى چه ؟ اين مسلمانان ! منصفان ! آزادگان ! چرا؟
آيا پيامبر گرامى اسلام ، دانشمند، حكيم ، فيلسوف ، آگاه مكتشف ، مرتبط با وحى الهى و
داراى پيوند با دستگاه آفرينش و آفريدگار هستى نبود؟!
چرا گفتار انسانساز و شخصيت پرداز و افتخارآفرين او، نبايد پذيرفته شود و روايات
و اخبار او، نبايد مورد تصديق شما قرار گيرد؟ آخر چرا؟
آرى ؟ هـنـگـامى كه بگوييم : ((عمر گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام اينك از 1200
سـال فـراتـر اسـت و او بـه خـواسـت خـدا زنـده و بـانشاط است .)) بى درنگ مى گويند:
((چگونه چنين چيزى ممكن است ؟)) و در آن ترديد مى كنند. اما اگر گفته شود فلان مستر
فـرمـود كه : انسان مى تواند هزاران سال زندگى كند و چنين استعدادى را دارد، بى درنگ
او را تصديق مى كنند و از او مى پذيرند، چرا؟ براى چه ؟
كوتاه فكرى و ناآگاهى چقدر؟
ساده انديشى و غفلت زدگى تا كجا؟
بر ماست كه به اين شخصيتهاى پرشكوه اسلام افتخار كنيم ، به پيام آور بزرگ ، به
امـيـرالمـؤ مـنـان (ع ) به خاندان بزرگ وحى و رسالت . برماست كه اين عناصر نفوذى و
چهره هاى بزك كرده را كه استعمار به جامعه و افكار و مغزها و اذهان ما رسوخ و نفوذ داده
است ، همه را پس بزنيم و رد كنيم .
بر ما لازم است كه فراموش نكنيم كه مسلمانان ، مردان دانش جديد و قهرمانان فرهنگ و علم
و نـويـن بـودنـد و آنـان بـودنـد كه با انديشه دقيق و افكار بلند خويش ، سرچشمه هاى
دانـش را گـشـودنـد و آنـها را نوشته و منتشر ساختند و به جهانى كه ما در آن زندگى مى
كنيم تقديم داشتند.
چرا ما بايد به آفت خود فراموشى و خودباختگى گرفتار آييم و اصالت و شكوه خويش
را به بوته فراموشى سپاريم ؟
گفتار و ديدگاهها غربيها چه نقشى و ارزش واقعى دارد كه ما بدون تفكر و انديشه ، همه
را بپذيريم ؟ و چشم و گوش بسته مطيع آنان باشيم ؟
آرى ! مـتـاءسـفـانـه هـنـگـامـى كه از عناصرى همچون : داروين ، فرويد، اينشتاين يهودى و
سـارتـر ماديگرا و حق ستيز و عناصر از اين قماش كه آفريدگار هستى را انكار و پديد
آورنـده جـهـان را نفى و همه اديان آسمانى را با ديدگاههاى شكست خورده و مخالف اسلام ـ
خـود كـنـار مـى گـذارنـد ـ گـفـتـارى نقل شود، اين گروه از جوانان بافته هاى آنان را مى
پـذيـرند و از حقايقى بشمار مى آورند كه هيچ ترديد و چون و چرا پذير نيست . به همين
دليـل اسـت كـه بـسيارى از نويسندگان در بحثهاى خويش براى قانع ساختن اين گروه ،
بـنـاگـزيـر از سـخـنـان غـربـيـها كمك مى گيرند و موضوعات و مطالب خويش را با مهر
تاءييد آنان عرضه مى كنند.
راستى چرا بايد اينگونه باشد؟
هان اين فرزندان اسلام ! چرا؟
ايـن جـوانـان و اى نـسـل سـرفـراز قـرآن ! بـراى چـه ؟ بـه اسـلام افـتخار آفرين خويش
بازگرديد و بدان بر همه جهانيان افتخار كنيد.
انديشه هاى منحط و چهره هاى بى محتواى غرب را، رها كنيد كه اين بافته ها
و ايـن چـهـره ها كه به نمونه هايى اشاره رفت ، ارمغانى جز نگونسارى ندارند و جز بر
انحراف و انحطاط و گرفتاريها نمى افزايند.