درجات سه گانه انتظار قلبي
قسم اوّل ــ يعنى انتظار قلبى ــ سه درجه است:
درجه اوّل: آنكه اعتقاد يقينى داشته باشد به آنكه ظهور وفرج آن حضرت(عليه السلام)حقّ است ، و واقع خواهد شد ، و آن از وعده هاى الهى است كه تخلّفى در آن نيست ، هر زمان وقوع آن هرچه قدر طولانى شود مأيوس و نا اميد نشود ، به طوريكه منكر اصل وقوع آن شود.
درجه دوّم : آنكه ظهور را موقّت به وقت خاصّى نداند كه قبل از آن مأيوس از وقوع آن شود ، مثل آنكه بواسطه بعضى از امور حدسيّه گمان كند كه تا ده سال يا بيست سال ديگر مثلا يا زياده بر آن واقع نخواهد شد.
درجه سوّم : آنكه بر حسب آنچه در روايت است كه :
« توقّعوا الفرج صباحاً و مساءاً » ،( [17] ) و ديگر آنچه وارد است كه « يأتى بغتةً كالشهاب الثاقب » ،( [18] ) و ديگر آنچه در فقره اى از دعا است « إنّهم يرونه بعيداً و نريه قريباً » ،( [19] ) و امثال اينها ، پس در جميع حالات و جمله اوقات منتظر باشد ، يعنى رجاء واميد وقوع آن را داشته باشد ، مَثَل آن را مانند مردن بداند كه احتمال دارد در اين وقت و روز حاضر واقع شود ، و احتمال دارد كه زمان آن طولانى شود ، پس همچنين است امر فرج كه احتمال وقوع آن بر وجه رجاء و اميد در همه احوال است ، و در جمله اوقات به ياد آن باشد .
امّا درجه اوّل انتظار واجب است و حقيقت ايمان به آن بستگى دارد ، و هرگاه آن درجه نباشد در باطن امر موجب كفر و ضلال است ، اگر چه به حسب ظاهر محكوم به احكام اسلام باشد ، و او مخلّد در نار با كفار خواهد بود ، چون منكر امر امامت است در حالتيكه در ظاهر اقرار به امر شهادت توحيد و رسالت دارد .
و حجّت و دليل بر آنهم از آيات و اخبار بسيار زياد است ، چنانچه به بعضى از آن اشاره شد .
و مجمل و محصّل از آيات و روايات چنين است: بعد از ملاحظه وعده هاى الهيه كه در اين آيات شريفه واقع شده است ( هُوَ الَّذي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون )( [20] ) و قوله تعالى : ( وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ)( [21] ) و قوله تعالى : ( وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ ) ،( [22] ) و ملاحظه آيات ديگر كه به مضمون آنها است ، و ملاحظه آنچه وارد شده است از احاديث و اخبار كثيره متواتره قطعيّه از خاصّه و عامّه در آنكه كسانيكه بر حسب دليل عقلى و نقلى شايستگى خلافت و وراثت نبويّه و ولايت الهيّه را دارند ، اختصاص و انحصار دارد به دوازده وجود مقدّس مطهّر كه حسب و نسب و اسم و وصف و شخص آنها از جهت پدرى و مادرى در اخبار متواتره معيّن شده ، و بعد از ملاحظه آنكه آن وعده هاى الهيه تاكنون ــ بر آن وجهى كه در آن آيات و آن اخبار است ــ هرگز در هيچ زمانى نسبت به هيچ كدام از آن دوازده نفر و در حقّ غير آنها وقوع نيافته ، و دين الهى در كلّ عالم بر همه دينها غلبه نيافته كه جميع مردم به آن معترف شده باشند ، و ملاحظه آنكه آن اوصياء معصومين همه اوقات تا حال از جهت ظلم اعداء مظلوم و مستضعف بوده اند و تمكين و استخلاف و وراثت آنها در زمين با نبود خوف و ترس براى هيچ يك تحقق نيافته .
پس به مقتضاى صدق اعتقاد به آن آيات و به وعده هاى الهى در آنها ، و نيز صدق اعتقاد به آن اخبار متواتره قطعيّه انسان يقين به وقوع آن وعده ها پيدا مى كند ، و انتظار وقوع و افتتاح آن فرج هاى الهى را به وجود مبارك حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه ــ چنانچه تنصيص به آنحضرت بالخصوص در اخبار متواتره شده ــ دارد ، و نيز آن فرجها را از براى همه آباء طاهرين آنحضرت (عليه السلام)بعد از رجوعشان در اين عالم دنيا ــ مثل حال حيات ظاهرى آنها قبل از رحلت و وفاتشان ــ واقع شود ، چنانچه در اخبار متواتره بر اين وجه نيز تصريح شده است .
با آنكه اين مطلب نيز ــ يعنى رجعت ائمه(عليهم السلام) ــ به مقتضاى همان آيات شريفه است كه وعده الهيّه در آنها از تمكين و استخلاف و وراثت در زمين در حقّ همه صالحين و مستضعفين واقع شده كه اكمل از همه آنها آن انوار طيّبين صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.
پس بعد از تأمّل تمام در آن آيات و اخبار و ظواهر واضحه آنها بر وجه بصيرت و انصاف بدون تعصب و عناد و اعتساف ــ كه بواسطه اين دو وصف حال انسان منقلب مى شود و مصداق اين آيه مباركه : ( وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إلاّ دُعاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لايَعْقِلُونَ) مى شود( [23] ) ــ واضح و روشن مى شود ــ كالشمس فى النهار ــ كه انكار و شك در امر ظهور و فرج حضرت خاتم الوصيين صلوات الله عليه و نيز در رجعت آباءطاهرين ايشان(عليهم السلام) به زندگى دنيوى بعد از وقوع آن ظهور انكار و تشكيك در آيات قرآنى و ادلّه قطعى نقلى است ، و حقيقت كفر و ضلال نيست جز همان انكار امر حقّ ، يا تشكيك در آن بعد از وضوح و ظهور آن به حجت و تبيان و دليل قاطع و برهان ، والله هُو المُستعان ، وعليهِ التَكَلان ، ولاحول ولاقوّة إلاّ بالله العلىّ العظيم .
درجه دوّم از انتظار نيز واجب است ، لكن بر وجهى كه اگر آن نباشد موجب فسق است ، و آن يأسى است كه حرام و منهى عنه است ، و اين حرمت به مقتضاى بعضى از احاديثى كه در «كافى» و غير آن نقل شده ، كه در آن احاديث به تكذيب وقّاتون تصريح شده است( [24] ).
و درجه سوّم انتظار مقتضاى كمال ايمان ، و نبودن آن انتظار موجب نقصان در ايمان است ، پس لازمه كمال ايمان مؤمن آن است كه بر حسب احاديث زيادى كه در آنها امر فرج را تقريب نزديك شمرده و يا علامات حتميّه آن را كه بر وجه « لايُغيَّر و لايُبدَّل » مى باشد بيان فرموده اند ، پس در همان سال فرج ، بلكه در همان ماه ظهور فرج ، بلكه در همان شب و روز آن واقع مى شود.
و يا علائم بسيار ديگرى كه بسا در مكانهائى واقع مى شود كه همه كس بر آن مطّلع نمى شود ، و يا بعضى ديگر از آن علائم غير حتميّه نيز ممكن است كه در همان سال يا ماه وقوع ظهور و فرج يا نزديك به آن تحقّق يابد.
پس بنا بر اين جهات و شدّت اعتقاد بر اخبار زيادى كه مشتمل است بر اين خصوصيات بايد حال مؤمن مانند حال كسى باشد كه خبر آمدن مسافر را به او داده اند ، و مسافر او در بين راه در حركت باشد ، پس با احتمال آنكه موانع تأخير در بين حركت عارض او شود همه روزه و همه هفته انتظار ورود آن مسافر را دارد .
بنابراين بايد از براى ظهور امر آنحضرت (عليه السلام)و از براى ملاقات ايشان ــ به آدابى كه ذكر مى شود ان شاءالله تعالى ــ مهيا شود ، چنانچه انسان از براى ورود مسافر عظيم القدر رفيع الشأن تهيّه مى بيند.
پاورقي
[17] ــ ترجمه : هر صبح و شام منتظر فرج باشيد. (كافى ج1 ص333 حديث 1).
[18] ــ ترجمه : او همچون شهاب فروزانى خواهد آمد. ( بحارالانوار ج51 ص72)
[19] ــ سوره معارج آيه 6.
[20] ــ سوره صفّ آيه 9.
[21] ــ سوره نور آيه 55.
[22] ــ سوره قصص آيه 5.
[23] ــ ترجمه : و مثل كسانيكه كافرند در شنيدن سخن حقّ مانندكسى است كه آوازش دهند نشنودمگر صداوندائى(وكفار)كرو لال و كورند زيراكه آنان تعقّل نمى كنند.(سوره بقره آيه171).
[24] ــ كافى ج1 ص386 حديث2 ، 3 ، 5.