بازگشت

حقوق متقابل برادران ايماني نسبت به يكديگر


امّا قسم اوّل : پس اخبار در بيان آنها بسيار است ، و از جمله روايتى است كه ثقة الاسلام كلينى در « كافى » و شيخ صدوق در « مصادقة الاخوان » از معلّى بن خنيس از حضرت صادق آل محمّد صلوات الله عليه نقل كرده اند كه :



قال : قلت له : ما حقّ المسلم على المسلم ؟



قال(عليه السلام) : له سبع حقوق واجبات ما منهنّ حقّ إلاّ و هو عليه واجب ، إن ضيّع منها شيئاً خرج من ولاية الله و طاعته و لم يكن لله فيه من نصيب .



قلت له : جعلت فداك و ماهي ؟



قال(عليه السلام) : يا معلّى إنّي عليك شفيق ، أخاف أن تضيّع و لاتحفظ ، وتعلم ولاتعمل .



قلت له : لا قوّة إلاّ بالله .



قال(عليه السلام) : أيسر حقّ منها أن تحبّ ما تحبّ لنفسك ، و تكره ما تكره لنفسك .



و الحقّ الثاني : أن تجتنب سخطه و تتّبع مرضاته ، و تطيع أمره .



و الحقّ الثالث : أن تعينه بنفسك و مالك و لسانك و يدك و رجلك .



و الحقّ الرابع : أن تكون عينه و دليله و مرآته .



و الحقّ الخامس : أن لاتشبع و يجوع و لاتروي و يظماء و لا تلبس و يعرى .



و الحقّ السادس : أن يكون لك خادم و ليس لأخيك خادم فواجب أن تبعث خادمك فيغسل ثيابه و يضع طعامه و يمهد فراشه .



و الحقّ السابع : أن تبرّ قسمه و تجيب دعوته و تعيد مريضه و تشهد جنازته ، و إذا علمت أنّ له حاجة تبادره إلى قضائها و لا تلجاه إلى أن يسألكهاو لكن تبادره مبادرة ، و إذا فعلت ذلك وصلت ولايتك بولايته و ولايته بولايك ».( [50] )



يعنى : معلى بن خنيس گويد : خدمت آنحضرت (عليه السلام) عرض كردم : حقّ مسلم بر مسلم چيست ؟



فرمود : كه از براى او هفت حقّ واجب است كه هيچ يك از آن حقوق نيست مگر آنكه واجب است بر عهده او ، به وجهى كه اگر ضايع نمايد چيزى از آنها را از ولايت الهى و از اطاعت او خارج مى شود ، و از براى خداوند در وجود او بهره و اثرى از آثار بنده گى و دوستى او نيست .



گفتم به ايشان فدايت شوم آن حقوق چيست ؟



فرمود : اى معلّى ! من درباره تو خائفم كه آنها را ضايع نمائى و محافظت نكنى ، و ياد بگيرى و عمل ننمائى .



مى گويد : گفتم : اميد يارى از خداوند دارم .



فرمود : كمترين حقّ از آنها اين است كه آنچه را كه براى خودت دوست دارى براى او نيز دوست داشته باشى ، و آنچه از براى خود كراهت دارى براى او نيز كراهت داشته باشى .



و حقّ دوّم آن است كه از اعماليكه باعث خشم او مى شود اجتناب كنى ، و در آنچه خشنودى او است سعى نمائى ، و امر او را اطاعت كنى .



و حقّ سوّم آنكه اورا به جان و مال و زبان و دست و پاى خودت يارى كنى .



و حقّ چهارم آنكه براى او به منزله چشم او و راهنماى او و مرآت او باشى. (يعنى : او را در هر امرى كه خير و رشد و صلاح او باشد دانا و ملتفت كنى و آنچه موجب ضرر و خطر و هلاك او باشد به او نشان دهى ).



و حقّ پنجم آنكه تو سير نباشى و او گرسنه باشد ، و تو سيراب نباشى و او تشنه باشد ، و تو پوشيده نباشى و او برهنه باشد .



و حقّ ششم آنكه هرگاه از براى تو خادم باشد و از براى برادر تو خادمى نباشد ، پس واجب است كه خادمت را بفرستى براى آنكه لباس او را بشويد و طعام او را فراهم كند و رخت خواب براى او بگستراند .



و حقّ هفتم آنكه قَسَم او را تصديق نمائى ، و دعوت او را اجابت كنى ، و او را در حال مريضى عيادت نمائى ، و بر جنازه او حاضر شوى ، و آنكه هر گاه دانستى كه از براى او حاجتى است در اصلاح آن تعجيل كنى ، و نگذارى كه پناه آورد و براى اصلاح آن از تو سئوال كند ، و كمال عجله و سرعت را در امر حاجت او بنمائى .



و هرگاه با او چنين رفتار كردى ، دوستى خود را به دوستى او و دوستى او را به دوستى خود وصل كرده اى ، يعنى به وظيفه حقيقى اتحاد عمل كرده اى .



همچنين از ابى منصور روايت شده :



قال : كنت عند أبي عبدالله(عليه السلام) أنا و ابن منصور و عبدالله بن طلحة ، فقال ابتداء منه : يابن أبي يعفور .



قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) : ستّ خصال من كنّ فيه كان بين يدى الله عزّوجلّ و عن يمين الله عزّوجلّ .



فقال ابن أبي يعفور : و ما هنّ جعلت فداك ؟



فقال : يحبّ المرء المسلم لأخيه ما يحبّ لأعزّ أهله ، و يكره المرء المسلم ما يكره لأعزّ أهله ، و يناصحه الولاية .



فبكى ابن أبى يعفور و قال : كيف يناصحه الولاية ؟



قال : يابن أبي يعفور إذا كان منه بتلك المنزلة بثّه همّه ففرح لفرحه إن هو فرح ، و حزن لحزنه إن هو حزن ، و إن كان عنده ما يفرّج عنه فرج عنه ، و إلاّ دعا الله عزّوجلّ له .



قال : ثمّ قال أبو عبدالله(عليه السلام) : ثلاث لكم و ثلاث لنا أن تعرفوا فضلنا ، و اتطأوا عقبنا و تنتظروا عاقبتنا ، فمن كان هكذا كان بين يدى الله عزّوجلّ فيستضيء بنورهم من هو أسفل منهم ، و أمّا الّذين عن يمين الله فلو أنّهم يراهم من دونهم لم يهنأهم العيش ممّا يرون من فضلهم .



فقال ابن أبي يعفور : و مالهم لا يرون و هم عن يمين الله تعالى ؟



فقال : يابن أبى يعفور إنّهم محجوبون بنور الله ، أما بلغك الحديث أنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله)كان يقول : إنّ لله خلقاً عن يمين العرش بين يدىِ الله عزّوجلّ الضاحية ، يسئل السائل ما هؤلاء ؟ فيقال : هؤلاء الّذين تحابّوا في جلال الله .( [51] )



يعنى : صادق آل محمّد (عليه السلام) به ابن ابى يعفورفرمود : كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله)مى فرمايند : « شش خصلت است كه هر كس داشته باشد در درجه عاليه محضر قرب خداوند عزّوجلّ و در مقام خاص كرامت او خواهد بود .



پس ابن ابى يعفور عرض كرد : فدايت شوم ، آن خصال كدام است ؟



آنحضرت (عليه السلام)فرمود : اينست كه دوست بدارد مرد مسلم از براى برادر خود آنچه را كه براى عزيز ترين اهل خود دوست مى دارد ، و كراهت داشته باشد آنچه را كه براى عزيزترين اهل خود كراهت دارد ، و براى او دوستى خود را خالص گرداند .



پس ابن ابى يعفور گريان شد و عرض كرد : چگونه با او دوستى خود را خالص نمايد ؟



فرمود : اى ابن ابى يعفور ! هرگاه نسبت به برادرش در مقام خلوص محبّت بوده باشد ، از حال او و همّ او تفحّص و جستجو خواهد كرد ، پس اگر برادرش خوشحال باشد او هم براى خوشحالى او خشنود مى شود ، و اگر محزون باشد او هم از براى حزن او محزون مى شود ، و در اين حال اگر نزد او وسيله ايكه كه رفع حزن از او نمايد ، پس حزن او را رفع نمايد ، و اگر نباشد از براى او دعا مى كند .



پس حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : سه خصلت از براى شما است نسبت به يكديگر ، و سه خصلت هم به ما تعلّق دارد ، يعنى حقّى است از براى ما كه بايد آن را ادا كنيد ، به آنكه به فضل مخصوص ما معرفت پيدا نمائيد ، و ما را در قول و فعل مان متابعت نمائيد ، و انتظار فرج و ظهور دولت و سلطنت ما را داشته باشيد .



پس هركس داراى اين صفات باشد در مقام عالى و محضر قرب خداوند عزّوجلّ خواهد بود ،و آنهائى كه مقامشان از اينها پست تر است كسب نور از نور آنها خواهند نمود ، و امّا آنهائى كه در مرتبه رفيعه خاص كرامت خداوند متعال مى باشند ، پس اگر چنانچه ببينند آنها را كسانيكه پست تر از آنهايند ، ناگوار خواهد شد عيش آنها ، بواسطه آنچه كه از بلندى مقام آنها ببينند .



پس ابن ابى يعفور عرض كرد : چگونه آنها را نمى بينند ، و حال آنكه آنها در چنين مقام نمايانى از كرامت خاص خداوند مى باشند ؟



پس آنحضرت (عليه السلام) فرمود : بدرستيكه اينها به نور خداوند مستور و پنهانند ، آيا اين حديث به تو از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)نرسيده است كه : « از براى خداوند خلقى هست كه در جانب راست عرش در محضر قرب خداوند عزّوجلّ ، و در مقام خاص كرامت الهى مى باشند ، كه صورتهاى آنها از برف سفيدتر و از آفتاب تابنده و روشن تر است .



سئوال شد كه : اينها چه كسانيند ؟



پس جواب داده شد كه : اينها كسانيند كه با يكديگر از براى بزرگوارى خداوند دوستى مى كنند .



يعنى : دوستى هر يك از آنها با برادران مؤمن محض ملاحظه انتساب برادر مؤمن آنها به خداوند متعال است ، بواسطه وصف ايمان ، و اين مانند اكرام و محبّت به شاهزاده است از جهت ملاحظه بزرگوارى سلطان ، و به جهت آنكه فرزند سلطان است


پاورقي

[50] ــ كافى ج2 ص169 حديث2 ، مصادقة الاخوان ص 40.



[51] ــ كافى ج2 ص172 حديث9 .