بازگشت

امر ائمه (عليهم السلام) بر دعا در هنگام شدائد و مهمّات


قسم دوّم در بيان اخبارى است كه وارد شده در آنكه ائمّه اطهار (عليهم السلام)در حوائج و مهمات خاصه خود ، شيعيان و اولياء خود را امر مى فرمودند كه دعا براى اصلاح آن حوائج و مهمات بنمايند .



از آنجمله در « بحار » روايت شده : بالاسانيد العديدة عن أبي هاشم جعفري ، قال : دخلت على أبي الحسن علىّ بن محمّد (عليه السلام) و هو مهموم عليل ، فقال لى : يا أباهاشم! إبعث رجلا من موالينا إلى الحير يدعوا الله لي .



فخرجت من عنده فاستقبلني علىّ بن بلال فأعلمته ما قال لي و سألته أن يكون الرجل الّذى يخرج .



فقال : السمع و الطاعة ، و لكنّنى اقول : إنّه أفضل من الحير ، إذا كان بمنزلة من في الحير ، و دعائه لنفسه أفضل من دعائى له بالحير ، فأعلمته (عليه السلام) ما قال .



فقال لي : قل : له كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) افضل من البيت و الحجر ، و كان يطوف بالبيت و يسلّم الحجر ، و انّ لله تبارك و تعالى بقاعاً يحبّ أن يدعى فيه فيستجيب لمن دعاه ».( [49] )



يعنى: حضرت امام علىّ النقى (عليه السلام) مريض بودند ، فرمود : اى ابى هاشم! مردى از دوستان ما را جانب كربلا بفرست تا در حرم حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام)از براى من دعا نمايد كه خداوند عافيت مرحمت فرمايد .



پس از خدمت ايشان بيرون رفتم ، در اين حال على بن بلال رو به جانب من مى آمد ، فرمايش ايشان را به او گفتم و از او درخواست كردم كه او براى امتثال فرمايش امام (عليه السلام)برود .



پس گفت سمعاً و طاعتاً ، و لكن مى گويم كه آنحضرت (عليه السلام) خود از حائر افضل مى باشد ، و او خود مثل كسى است كه در حائر مى باشد و امام است ، و دعاء ايشان از براى خود افضل است از دعاى من در حقّ ايشان و در حائر .



پس اين كلام را به آنحضرت (عليه السلام) گفتم ، به من فرمود : به او بگو : حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)از كعبه معظمه و از حجر الاسود افضل بودند و با اين حال طواف كعبه را مى فرمودند و حجر الاسود را مى بوسيدند ، بدرستيكه از براى خداوند تبارك و تعالى بقعه هائى است كه دوست مى دارد در مكانها خوانده شود ، پس هر كس او را بخواند اجابت فرمايد ، و حائر از جمله آن بقعه ها مى باشد .



و از آن جمله در كتاب « شفاء الصدور » از شيخ فقيه زاهد عارف احمد بن فهد حلّى (رضي الله عنه) در « عدة الداعى » روايت كرده كه حضرت صادق(عليه السلام) مريض شدند ، به كسان خود امر فرمود كه شخصى را اجير كنند كه براى ايشان كنار قبر مطهر امام حسين (عليه السلام)دعا كند .



پس كسى را يافتند و به او گفتند ، گفت : مى روم ، ولى حسين (عليه السلام) امام مفترض الطاعة است ، و او نيز مفترض الطاعة است .



پس برگشتند بسوى حضرت صادق (عليه السلام) و كلام او را خبر دادند ، آنحضرت در جواب فرمود : امر چنان است كه آن شخص گفته ، و لكن ندانسته كه خداى تعالى را بقعه هائى است كه دعا در آنها مستجاب مى شود ، و آن بقعه كه قبر حسين (عليه السلام) در آن است از آنهاست.( [50] )



پس از همه اين اخبار و اخباريكه در باب طلب دعا نمودن ائمّه اطهار (عليهم السلام)از شيعان و اولياء خود وارد شده است ، چنين استفاده مى شود كه دعاء مؤمن تأثير در اصلاح حوائج و كشف هموم و غموم ائمّه(عليهم السلام) دارد.



و اين منافات ندارد با آنكه خود ايشان وسيله همه فيوضات الهى براى ديگران هستند ، و از غير خود در همه جهات جزئيه و كلّيه بى نياز مى باشند ، چرا كه همان طوريكه خداوند متعال جل شأنه با آنكه از غير خود ـ يعنى همه موجودات ـ غنى و بى نيازمى باشد ، و لكن بندگان را امر به عبادتش فرموده ، و نيز از آنها طلب يارى نموده ، و از آنها قرض خواسته ، اينها همه به اين حكمت است كه آنها در صدق عقيده شان و ضعف آن در مقام دوستى با خداوند امتحان شوند ، و همچنين بوسيله عبادت و نصرت او لياقت و قابليت رحمتهاى او را پيدا نمايند ، چنانچه در مقدّمه اين رساله به آن اشاره شد .



همچنين است امر نسبت به اولياء معصومين او (عليهم السلام)كه دوستان آنها در مقام خدمات و احسان و نصرت با آنها (عليهم السلام) در صدق عقيده مودّت و محبّت خود امتحان مى شوند ، و نيز اين وسائل تطهير و تزكيه مى شوند ، و از براى فيوضات و رحمتهاى الهيّه ــ خصوصاً عطيّه هاى مهمّ و نيكوى اُخروى و درجات عاليه جنان و رضوان ــ كه بوسيله ائمّه معصومين (عليهم السلام)عطا كرده مى شود قابل مى گردند .



چنانچه در احاديث بسيارى در « كافى » و غير آن خصوصاً در باب «صله به امام(عليه السلام)» و باب «خمس» به حكمت آن تصريح شده است .( [51] )



پس دعا هم براى آنها مثل يارى كردن آنها در جهاد و جنگ با دشمنان آنها و مخذول و مغلوب كردن دشمنانشان است ، و به اين سبب كشف حزن ائمّه معصومين (عليهم السلام)مى شود ، اگرچه آن شكست دشمنان نيز در واقع به يمن افاضه غيبيّه الهيه از جانب خود آنها(عليهم السلام)مى باشد .


پاورقي

[49] ــ بحارالانوار ج101 ص113 حديث34 .



[50] ــ عدّة الداعى ص57 .



[51] ــ كافى ج1 ص537 و 538 .