تئوري برخورد تمدن ها در برابر يکسان سازي تمدني
صرف نظر از اين تئوري يکسويه که روشن فکران لائيک غرب گرا از آن حمايت مي کنند، تئوري هاي جدي تري اکنون در غرب مطرح شده است که اين روشن فکران غرب گراي محلي و بومي جهان سوم و سرزمين هاي اسلامي به جهت فقدان قوه ي نظري و عملي مستقل قادر به درک آن نبوده اند. اين تئوري صرفاً مسايل اقتصادي و فرهنگي مشابه امّا در جهاتي شمال و جنوب (فقير و غني)، صنعتي مدرن و کشاورزي و يا جهان سومي و جهان صنعتي لحاظ مي کند بلکه به عوامل فراتر يعني عوامل تمدني مي انديشد يکي از تئوري هاي جدي تئوري برخورد تمدن هاي «ساموئل هانتينگتون» استاد دانشگاه هاروارد است، بدين معني که او اسلام و مغرب را به عنوان دو ماهيت و هويت تمدني کاملاً متباين آشتي ناپذير مي داند. [1] .
«ادوارد سعيد» و انکار برخورد تمدن ها
اگر اين نظر را ديگران چون «الوين تامنر»، «ادوارد سعيد»، «نصر» و... نپذيرند اما وقتي عميقاً به نحوه ي رويارويي غرب با اسلام در رسانه ها و عرصه ي سياست دقت کنيم، جز واقعيت چيز ديگري در متن آن نمي بينيم. هر چند «ادوارد سعيد» معتقد است حزب هاي اسلامي با وجود تمامي جاذبه و مبناي شان در قالب يک جاي گزين يک پارچه و يا مهم براي آينده نمي گنجد.
او معتقد است همه ي کشورهاي عربي مشحون از مظاهر دنيوي ـ سکولار ـ هستند که بافت و جريان هاي روزمرّه ي زندگي آن ها را فرا گرفته و اين ها به دليل علاقه به هم سازي با محيط، کسب دانش و سوابق تاريخي فراهم شده است. امّا اين نکته در ذهنيت آمريکايي «سعيد» (عرب تبار مسيحي) مغفول مانده است که اين ها به نوعي اضطرار تاريخي باز مي گردد، بدون اين ابزار ـ اشياي فني و تکنولوژيک مدرن ـ در اين جهان زيست نتوان کرد.
زيرا شيوه هاي سنّتي حيات به کلي در تاخت و تاز تمدن غربي، ارزش ها و ابزارهاي ماشيني آن به گوشه ي انزوا خزيده اند. البته زيستن با شيوه هاي سنّتي ممکن است اما در جهان مشحون از ابزارهاي تکنيکي سيطره يابنده، چگونه مي توان از حالت اضطرار و مسلوب الاختيار جهان سومي خارج شد.
اما با اندکي دقت معلوم مي شود که اين مظاهر تمدن سکولار اغلب عقيم، بي جان، کم اثر، تجمّلي و تشريفاتي اند. مانند دانشگاه ها يا رسانه ها که موجوديتي جدي و قابل مقايسه با دانشگاه ها و رسانه ها غربي ندارند و به صراحت مي توان گفت که 99% از سوي آن نهادهاي غربي تغذيه مي شود و آن نيز اغلب در حاشيه است. پس در اين جا سخن گفتن از علاقه، سوابق و کسب جدي نتواند بود. البته ديدگاه رسانه اي غرب آن چنان که در CNN يا BBC مي آيد و از اسلام چهره اي وحشتناک و ميلتياريسي و نظامي نشان مي دهند با تعبيرات جنگجويان مسلمان، شمشير اسلام و خشم مقدس بيشتر نمايش گر جنبه ي مترسکي و کاريکاتوري تفکر انتزاعي آن ها از اسلام است و کمتر به وجه فرهنگي و ضد نيست انگارانه و معنوي ـ دنيوي اسلام نظر مي کنند. انسان شناسي و تلقي انسان از خدا و جهان در اسلام از تلقي غربي آن متفاوت است.
جاذبه ي اسلام در حقيقت جويي و حق خواهي آن است هرچند که اين حقيقت جويي با شمشير در برابر ظالمان تظاهر کند، امپرياليسم غربي وحشيانه و گرگ خويانه سال هاست هستي سرزمين هاي اسلامي را به غارت برده، هويت فرهنگي بسياري از عوام و خواص را مورد تعرض قرار داده و صدمه زده است.
از اين مبدء و نقطه ي عزيمت براي بازگشت به هويت فرهنگي، بازگشت به جايگاه اصيل خويش و وطن و فرهنگ مادري است که تنازعات معنوي آغاز مي شود و نهايتاً کار به برخورد و جنگ خونين مي کشد هر قدر اين علاقه ي بازگشت به هويت ايماني و معنوي اصيل، عميقاً در جهان اسلام ظاهر شود به همان نسبت احتمال برخورد، شديدتر خواهد بود. مگر آن که طرف باطل که احتمال شکست مي دهد از قلب سرزمين هاي اسلامي عقب نشيني کند، و سپس از دايره ي نفوذ خود در جهان بکاهد. اين پيش بيني منطقي است.
پاورقي
[1] نيچه در قسمت اول اين کتاب درباره ي «سه استحاله ي روح بشري» در اينباره و اينکه کودکي معصومانه، منجي انسان در پايان تاريخ نيست انگاري است.