بازگشت

چشم به راه حجت در آرزوي منجي


اعتقاد به نجات بخش موعود ((منجى ))، به عنوان انسان برترى كه در آخرالزمان زمين را از عدالت پر مى سازد و انسانهاى در بند را رهايى مى بخشد، در همه اديان و مذاهب وجود دارد. اما آن چه كه در اين ميان شيعه را متمايز ساخته ، اين است كه در اين مذهب ((منجى موعود)) تنها به عنوان يك آرمان مطرح نيست بلكه او به عنوان تداوم بخش رسالت انبيا، وارث اولياى الهى و در يك كلام ((حجت خدا)) بر روى زمين نيز مطرح است ؛ حجتى كه زنده ، شاهد و ناظر بر اعمال آدميان است . و بنابراين نقش ‍ او درزندگى فردى و اجتماعى انسانها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمى شود و وجود او در لحظه لحظه زندگى ساكنان زمين نقش دارد.

براى درك مفهوم ((حجت )) و روشن شدن تفاوت ميان اين دو اعتقاد؛ يعنى اعتقاد به موعود، تنها به عنوان ((منجى )) و يا اعتقاد به عنوان ((حجت )) و ((منجى )) لازم است كه جايگاه اين واژه را در قرآن و روايات مورد بررسى قرار دهيم ؛ اما پيش از آن نگاهى اجمالى خواهيم داشت به معناى لغوى حجت .

حجت در لغت

((حجت )) درلغت به معنى دليل ، برهان و راهنما است . به عبارت ديگر ((آن چه به آن دعوى يا مطلبى را ثابت كنند)) حجت گويند.

مرحوم راغب اصفهانى نيز حجت را اينگونه معنا كرده است :

الدلالة المبينة للمحجة اى المقصد المستقيم و الذى يقتضى صحة احد النقيضين .

راهنمايى آشكار به راه مستقيم و آن چه كه به وسيله آن ميتوان به درستى يكى از دو مخالف پى برد.

حجت در قرآن

در آيات متعددى از قرآن كريم كلمه ((حجت )) به كار رفته كه در اين جا به برخى از آنها اشاره مى كنيم :

رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما.

پيامبرانى مژده دهنده و بيم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد و خدا پيروزمند و حكيم است .

دراين آيه خداوند هدف از فرستادن پيامبران را اتمام حجت به مردم و سد كردن راه استدلال و بهانه جويى بر آنها، دانسته است ، بنابراين مى توان گفت كه انبيا ((حجت )) خدا بر مردم اند و با آمدن آنها ديگر كسى نمى تواند دردرگاه خدا مدعى شود كه چرا راه مستقيم را به ما نشان ندادى .

در آيه ديگرى ميخوانيم :

قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهديكم اجمعين .

بگو؛ خاص خداست دليل محكم و رسا، اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد.

حجت در روايات

در روايات شيعه نيز ((حجت )) جايگاه خاصى دارد ؛ تا آن جا كه مرحوم كلينى در مجموعه گرانقدر الكافى بخشى دارد با عنوان ((كتاب الحجة )) كه در آن با بيان دهها روايت ابعاد مختلف اين موضوع روشن گرديده است . در اينجا به برخى ازرواياتى كه دراين زمينه وارد شده اند، اشاره ميكنيم :

امام على ، عليه السلام ، دربيان ضرورت وجود حجتهاى الهى مى فرمايد:

اللهم بلى ، لاتخلوا الارض من قائم الله بحجة ؛ اما ظاهرا مشهورا، و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته ...

بلى ، زمين تهى نماند از كسى كه حجت بر پاى خداست ، پايدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديده هاست ، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نرود....

امام باقر، عليه السلام ، در روايتى مى فرمايد:

و الله ما ترك الله ارضا منذ قبض آدم ، عليه السلام ، الا و فيها امام يهتدى به الى الله و هو حجته على عباده ، و لاتبقى الارض بغير امام حجته لله على عباده .

به خدا سوگند كه خداوند از روزى كه آدم ، عليه السلام ، قبض (روح ) شد، هيچ سرزمينى را از پيشوايى كه (مردم ) به وسيله او به سوى خدا هدايت مى شوند، خالى نگذاشته است . اين پيشوا حجت خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامى كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقى نمى ماند.

امام صادق ، عليه السلام ، نيز در اين باره مى فرمايد:

ان الحجة لا تقوم لله عز و جل على خلقه الا بامام حتى (حى ) يعرف .

حجت خدا بر آفريدگانش تنها با امام (زنده اى ) كه شناخته شود، اقامه مى شود.

همچنين آن حضرت درپاسخ اين پرسش كه : ((آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟)) مى فرمايد:

لو بقيت الارض بغير امام لساخت .

اگر زمين بدون امام بماند، (اهلش را) در خود فرو مى برد.

امام هادى ، عليه السلام ، نيز مى فرمايد:

ان الارض لاتخلو من حجة و انا والله ذلك الحجة .

زمين هرگز از حجت خالى نمى ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم .

حجت در ادعيه و زيارات

در دعاهايى كه ازائمه ، عليهم السلام ، وارد شده نيز به دفعات به واژه حجت برمى خوريم ؛ از جمله درقسمتى از دعاى معروفى كه خواندن آن درزمان غيبت سفارش شده ، آمده است :

... اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى .

با خدايا، مرا با حجت خود آشنا ساز؛ كه اگر مرا با حجتت آشنا نكنى از دينم گمراه مى شوم .

در قسمتى از زيارت ((آل ياسين )) كه ازامام عصر، عليه السلام ، نقل شده ، پس از آن كه تك تك امامان را به عنوان حجت خدا مى خوانيم و بر اين موضوع گواهى مى دهيم ، خطاب به آنها مى گوييم :

فالحق ما رضيتموه و الباطل ما اسخطموه و المعروف ما امرتم و المنكر ما نهيتم عنه .

حق آن است كه شما از آن خشنود شويد و باطل آن است كه شما از آن به خشم آييد. معروف آن است كه شما بدان امر كنيد، و منكر آن است كه شما از آن نهى كنيد.

حال كه به اجمال با معناى حجت و جايگاه آن در معارف شيعى آشنا شديم ، به موضوع اصلى اين مقاله مى پردازيم تا روشن شود اينكه ماحضرت مهدى ، عليه السلام ، را ((حجت حى خداوند)) بدانيم يا تنها ((نجات بخش موعود))، در عمل چه تاثيرى در زندگى فردى و اجتماعى ما ميتواند داشته باشد؟ بر اساس آن چه كه درباره مفهوم حجت در لغت ، قرآن و روايات گفته شد، حجت خداوند بر روى زمين از طرفى دليل و راهنماى آشكار مردم به سوى صراط مستقيم و از طرف ديگر ملاك و معيارى است كه انسانها مى توانند با رجوع به او ميزانا انطباق خود را با دين خدا بسنجند.

با توجه به اين مفهوم ((آن كه معتقد به ظهور حجت است خود را مكلف مى كند كه تا همه مناسبات فردى و جمعى اش انعكاس انتظارش باشد كه در غير اين صورت انتظار مفهوم خود را از دست مى دهد و به لقلقه زبان تبديل مى شود. منتظر نمى داند حجتش كدامين روز مى آيد؟ اما مى داند چنان بايستى آماده باشد، كه هر زمانى كه ظهور كرد اعمالش مطلوب و مقبول حجت واقع شود)).

به بيان ديگر تنها كسانى در زمان ((ظهور)) سربلندند كه در زمان ((غيبت )) در جهت تامين رضايت مولايش تلاش كرده باشند.

اين معنا را بصراحت مى توان از قرآن و روايات استفاده كرد. در يكى از آيات قرآن كريم آمده است :

يوم ياتى بعض آيات ربك لاينفع نفسا ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا قل انتظروا انا منتظرون .

روزى كه برخى نشانه هاى خدا آشكار شود، ايمان كسى كه پيش از آن ايمان نياورده يا به هنگام ايمان كار نيكى انجام نداده است ، براى او سودى نخواهد داشت . بگوچشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم .

در ذيل آيه ياد شده ، روايات متعددى به طريق شيعه واهل سنت نقل شده كه در آنها ((روزى كه برخى نشانه هاى خدا آشكار شود)) به زمان ظهور حضرت مهدى ، عليه السلام ، تفسير شده است .

از جمله در روايتى كه از امام صادق ، عليه السلام ، در تفسير آيه مزبور وارد شده ، چنين آمده است :

الآيات هم الائمة ، و الاية المنتظرة هو القائم ، عليه السلام ، فيومئذ لاينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل قيامه بالسيف و ان آمنت بمن تقدمه من آبائه ، عليهم السلام .

مراد از نشانه ها امامان هستند و آن نشانه اى كه انتظارش كشيده مى شود، قائم ، عليه السلام ، است . در آن زمان ايمان كسى كه پيش از قيام آن حضرت با شمشير، ايمان نياورده براى او سودى نخواهد داشت . اگر چه به پدران آن حضرت كه پيش از او بودند، ايمان آورده باشد.

امام صادق ، عليه السلام ، در روايت ديگرى آيه ياد شده را چنين تفسير مى كنند:

يعنى خروج القائم المنتظر منا، قال ، عليه السلام ، يا ابا بصير طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته و المطيعين له فى ظهوره ، اولئك اولياء الله الذين لاخوف عليهم و لا هم يحزنون .

(مراد از آن روز) زمان خروج قائم ماست كه انتظارش كشيده مى شود، آن گاه فرمود: اى ابابصير!خوشا به حال شيعه قائم ما كه در زمان غيبت او چشم به راه ظهور اويند و در زمان ظهورش او را پيروى مى كنند. آن ها دوستان خدا هستند كه نه بيمناك مى شوند و نه اندوهگين مى گردند.

نكته اى كه از روايات بالا استفاده مى شود اين است كه هركس بايد تا پيش از آشكار شدن حجت خداوندى چنان زندگى كند و خود و جامعه اش را چنان بسازد كه بتواند به هنگام ظهور در پيشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا كه در آن روز ديگر توبه و پشيمانى سودى ندارد.

حضرت صاحب الامر، عليه السلام ، خود درباره وظايف شيعيان درزمان غيبت مى فرمايد:

فليعمل كل امرى ء منكم بما يقرب به من محبتنا، و يتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حين لا تنفعه توبة و لاينجيه من عقابنا ندم على حوبة .

پس هر يك از شما بايد آن چه را كه موجب دوستى ما مى شود، پيشه خود سازد و از هر آن چه كه موجب خشم و ناخشنودى ما مى گردد. دورى گزيند. زيرا فرمان ما به يكباره و ناگهانى فرا مى ريسد و در آن زمان توبه و بازگشت براى او سودى ندارد و پشيمانى گناه نمى تواند او را از كيفر ما نجات بخشد.

روشن است كه بدون شناخت حجت خدا و امام زمان نمى توان رضايت او را دريافت و ناخشنودى او را بازشناخت . اينجاست كه رمز اين همه تاكيد و سفارش بر شناخت امام زمان روشن مى شود و در مى يابيم كه چرا كسى كه امام زمانش نشناسد به ((مرگ جاهليت )) از دنيا مى رود؟

مگر نه اين است كه امام ، حجت خدا و ميزان حق و باطل است ؟ و مگر نه اين است كه معروف و منكر با امر و نهى امام تفسير مى شود؟آيا كسى مى تواند بدون شناخت ميزان حق و باطل به حق دست يابد و زندگى خود را بر مدار حق قرار دهد؟ و يا بدون شناخت امر و نهى امام ، معروف را به پا دارد و منكر را ترك كند؟مسلما خير! بنابراين مى توان گفت هركس كه امام و حجت زمان خويش را بشناسد و زندگى خود را بر مدار خواسته او شكل دهد، ديگر براى او تفاوتى نخواهد داشت كه ظهور چه زمانى محقق خواهد شد. زيرا هر زمان كه حجت حق آشكار شود او با سربلندى مى تواند در پيشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانكه در روايتى كه از امام باقر، عليه السلام ، نقل شده ، مى خوانيم :

من مات و ليس له امام فميتته ميتة جاهلية ، و من مات و هو عارف لامامه لم يضره تقدم هذا الامر او تاخره و من مات عارفا لامامه كان كمن هو مع القائم فى فسطاطه

هركس بميرد و امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهليت است . و هر آن كه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن و يا تاخير اين امر (دولت آل محمد، عليهم السلام ) او را زيان نرساند. و هركس بميرد در حالى كه امامش ‍ را شناخته همچون كسى است كه در خيمه قائم با آن حضرت باشد.

با توجه به آن چه گفته شد در مى يابيم كه انتظار ((حجت )) انتظارى است زنده و پويا كه مى تواند در لحظه لحظه حيات آدمى جارى شود و زندگى فردى و اجتماعى او را متحول سازد. به بيان ديگر انتظار ((حجت )) تنها به زمان ((آينده )) مربوط نمى شود بلكه زمان ((حال )) را هم در بر مى گيرد. به خلاف انتظار ((منجى )) كه هيچ نقشى در وضعيت حال منتظر ندارد و نمى تواند چنان كه بايد منشا تحولى اساسى در زندگى او باشد.