بازگشت

شفاي بيمار سرطاني در شب پانزدهم شعبان


حافظ اين حالِ عجب با كه توان گفت كه ما***بلبلانيم كه در موسم گل خاموشيم( [9] )







در نيمه دوم سال 1376 خانمى 52 ساله به علّت ابتلا به دردهاى شديد استخوان و احساس توده اى در ناحيه سينه به پزشك مراجعه مى كند. بيمار، متأهل و مبتلا به بيمارى قند وابسته به انسولين بود كه با توجه به نوع عارضه و نتايج حاصل از معاينات به عمل آمده، تحت اقدامات تشخيص پزشكى قرار مى گيرد.



در قدم اوّل، پزشك معالج در عكس راديولوژى تنه، متوجه وجود توده هايى بر روى دنده ها و ستون فقرات كمرى مى شود. بيمار به علّت شدّت دردهاى استخوانى قادر به راه رفتن نبود و جهت تسكين درد از مرفين استفاده مى كرد.



پس از آن به سبب وجود توده اى در ناحيه سينه تحت آزمايش نمونه بردارى «بيوپسى» از توده فوق قرار مى گيرد. آقاى دكتر پرويز دبيرى كه از اساتيد مجرّب پاتولوژى كشور به شمار مى رود، نتيجه بررسى هاى خود را اين چنين گزارش مى دهد:



نمونه ارسالى متعلّق به توده اى از نوع بدخيم و از گروه سرطان «كارسينوم ارتشاحى» مى باشد.



بعدها با انجام سى .تى .اسكن متوجّه مهاجرت سلول هاى سرطانى از منشأ سينه به ديگر قسمت هاى بدن، از جمله ستون فقرات، دنده ها، لگن، استخوان ترقوه و حتّى استخوان جمجمه مى شوند.



اكنون سرطان، بسيارى از قسمت هاى بدن را در سياهى خود فرو برده است. استخوان هاى جمجمه نيز از اين سياهى در امان نمانده اند. ديگر اميد بسيار اندكى براى نجات بيمار وجود دارد. اوّلين گام درمان، بريدن سينه «ماستكتونى» است. در اين جا شدّت انتشار سلول هاى سرطانى به حدّى است كه پزشكان معالج ضرورتى به انجام آن نمى بينند و قربانى در آخرين نفس ها تحت شيمى درمانى و پرتو درمانى قرار مى گيرد. كورسويى از اميد در دل ها روشن مى شود. آيا اين هر دو مى توانند گرمى حيات را به جسم نيمه جان يك مادر باز گردانند؟



عِلم پاسخ مى دهد كه باتوجّه به شدّت آلوده شدن بدن به سلول هاى سرطانى، پاسخ منفى است حتّى در صورتى كه بيمار با دور بالاى داروهاى شيمى درمانى تحت معالجه قرار گيرد. در اين ميان عارضه اصلى شيمى درمانى، يعنى از بين رفتن سلول هاى مغز قرمز استخوان، به وسيله مغز استخوان مرتفع مى گردد.



پاسخ به درمان معمولا بيش از شش ماه طول نمى كشد و پس از اين مدّت مجدداً سرطان عود مى كند. در اين جا از شيمى درمانى و راديوتراپى تنها براى به تعويق انداختن زمان مرگ استفاده شده است. چرا كه اكنون سلول هاى سرطانى با ورود به خون و مجارى لنفاوى همه بدن را زير سيطره خود در آورده اند و در هر صورت مرگ به سراغ بيمار خواهد آمد و بهبودى چيزى در حدّ غير ممكن مى باشد.



امّا . . . اكنون بعد از گذشت دو سال، او زنده است و با بدنى سالم و دور از چنگال هاى سرطان در بين ما و شايد بهتر از ما بر روى اين كره خاكى زندگى مى كند.



در بررسى هايى كه مورخ 17/9/78 از او به عمل مى آيد، هيچ گونه علائم و شواهدى دال بر وجود سلول هاى سرطانى مشاهده نمى گردد. چه بسا انسان هايى كه با دنيايى از غم و اندوه انتظار مرگ او را مى كشيدند، امّا خود، اكنون در زير خاك آرميده اند. حضور جسمانى او روى زمين همه آنهايى را كه حيات را در فيزيولژى سلولى مى جويند به سخره مى گيرد و چراغى است براى همه آنهايى كه در جستجوى خاموشى اند!







دكتر حسين عزيزى



مسئول فنى درمانگاه مسجد مقدس جمكران



پزشك قانونى مركز پزشكى قانونى استان قم



]



همسر فرد شفا يافته مختصرى از چگونگى وقوع معجزه را چنين نقل مى كند:



بعد از اين كه همسرم را در بيمارستان سيّد الشهداى اصفهان تحت معالجات شيمى درمانى و پرتو درمانى قرار دادند براى عمل به تهران نزد دكتر عبّاسيون و دكتر امير جمشيدى رفتيم. سپس به اصفهان برگشتيم و او را در خانه بسترى كرديم. هيچ نتيجه اى نگرفتيم حتّى همسرم قادر نبود كوچك ترين حركتى بكند.



آن روزها مصادف با ايّام نيمه شعبان، شب تولّد آقا امام زمان(عليه السلام) بود كه به حضرت متوسّل شديم و طلب شفا كرديم.



آن شب، چند شاخه گل به خانه بردم و بالاى سر همسرم گذاشتم. همان شب بعد از اين كه همسرم به حجة بن الحسن(عليه السلام)متوسّل مى شود، به خواب مى رود. وقتى از خواب بيدار مى شود، مى فهمد كه كسى دستش را به روبان سفيد شاخه گل بسته است آقا امام زمان(عليه السلام) او را شفا داده بود.



من هم بعد از توسّل به آقا، آن حضرت را در خواب ديدم كه به من فرمود:



«عيال خود را به خانه من بياور!»



يك هفته بعد باز هم حضرت را در عالم رؤيا زيارت نمودم و عرض كردم كه عيالم هنوز بيمار است. حضرت فرمود:



«هر چيزى كه براى خوردن به او مى دهيد، با نام من باشد»



.



به حمدللّه با شفاعت منجى عالم بشريّت، همسرم مصرف همه داروها را قطع كرد كسى كه حتّى نمى توانست راه برود و همه دكترها از درمان او قطع اميد كرده بودند، شفاى كامل پيدا كرد. او در حال حاضر كارهاى روزمره خود را انجام مى دهد.( [10] ) ]



دكتر توانانيا درباره شفاى خانم م . پ در فرم اظهار نظر پزشكى نوشته اند:



«. . . باتوجّه به همه شواهد و گزارش آزمايشگاه پاتولوژى و همچنين گزارش سى .تى .اسكن و شواهد ديگر، بيمار، به سرطان بدخيم مبتلا بوده است. لذا از نظر طبّى اگر ايشان تا اين تاريخ (17/10/78) زنده باشد، هيچ توجيهى نمى تواند داشته باشد جز يك معجزه كامل.