بازگشت

پيرامون ظهور جزئي حضرت مهدي در ايام غيبت کبري


سؤال:

چرا حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه ـ براي رفع ظلم و ارشاد مردم، تا حدودي که ممکن است، ظاهر نمي شوند؟ مگر امکان ندارد که تا وقت ظهور کلي که در شرايط خاص و آماده شدن طبيعت جهان و جهانيان واقع مي شود، امام عليه السلام در مناسبات و فرصتهائي ظاهر شوند و راهنمائيهائي بنمايند؟ و به دوستان و شيعيان و حق پرستان مددهائي بدهند، و هر زمان خطري براي ذات شريفشان جلوآمد، يا مصلحتي اقتضا کرد، غايب شوند؟ و به همين نحو، ظهورهاي جزئي، يکي بعد از ديگري داشته باشند تا آن ظهور کلي فرا رسد؟

جواب:

اين نحو ظهور و غيبت، خلاف مصلحت نبوات و خلاف مصالح



[ صفحه 58]



تربيتي جامعه است؛ و مانند مداخله يک قوه مستمر غيبي در کادر اختيار بشر و سلب اختيار از انسان مي باشد؛ و بالاخره با هدف خلقت انسان، تکامل عادي و اختياري و سير ارادي و تدريجي او بسوي کمالي که: (انا خلقنا الانسان من نطفة أمشاج نبتليه فجعلناه سميعاً بصيراً) [1] = «ما او را از آب نطفه مختلط خلق کرديم و داراي قواي چشم و گوش گردانيديم»، آن را بيان مي دارد، سازگار نيست؛ و موجب وقوف و بازماندن بشر از سير ترقي و کمال است؛ و مانند آن است که همه چيز، وابسته به معجزه گردد، و جريان طبيعي و عادي که سنّت خدا برآن قرار دارد، متروک شود.

ما مي دانيم که شرايط و مقدمات ظهور، دفعتاً و بطور ناگهاني حاصل نمي شود [2] ، بلکه از قرنها پيش و به تدريج فراهم مي گردد و دنيا بسوي آن پيش مي رود و از آن استقبال مي نمايد. بلکه ظهور، نتيجه حرکت و سير جامعه انساني و تحولات فکري مختلف و ديدن مکتبها و کلاس هاي متعدد بسياري است.



[ صفحه 59]



چنانکه مي دانيم، از مقدمات و شرايط ظهور آن حضرت، اين است که بايد سطح انديشه و طرز تفکر مردم، آمادگي براي ظهور و قبول حکومت واحد و جهاني اسلام را داشته باشد و اين ويژگي در اثر سير عادي جامعه در جهات علمي و فکري و سياسي و اجتماعي حاصل مي گردد و اين نحو غيبت و ظهور (غيبت در عين ظهورهاي پراکنده) مانع از حصول اين اهداف و موجب غير عادي شدن وضع رشد و ترقي افراد و جوامع خواهد شد. به علاوه، اين ظهور و اختفا، اگر ملازم با شناختن شخص امام عليه السلام باشد، لازمه آن اين است که هر وقت در بين حوادث، به حسب وضع عادي، اهل باطل بحسب ظاهر غالب شده و آن حضرت در خطر افتادند، او که برنامه اش يک سلوک عادي و رهبري متعارف رهبران الهي است، براي حفظ جانش (که وديعه خدا براي ظهور کلي است) مختفي گردد و مردم را تنها بگذارد. بديهي است که اين برنامه، عکس العمل مساعدي نخواهد داشت، و اگر با شناختن ايشان ملازم نباشد و متنکراً و بطور ناشناس باشد، اين ظهور و غيبت نيست، بلکه استمرار غيبت است؛ زيرا که با مداخله داشتن در امور، بحسب امکان و مصالح، (که البته هست، هر چند ما نحوه دخالت ايشان را ندانيم) از کجا که أن حضرت مثلاً در جنگهاي صليبي شرکت نکرده باشند منتهي تحت فرمان کسي نبوده اند؟ و يا اينکه اصحاب و خواص ايشان به فرمان ايشان شرکت نجسته اند.

ما در حوادث بسيار، تأثير غيبي مي بينيم، که اگر عنايت غيبي نبود، وضع آن حوادث طور ديگر گشته بود و فاتحه اسلام خوانده شده بود، يا صدمات جبران ناپذيري وارد مي شد. اين حوادث بسيار است، حتي در عصر خود ما نيز مي توانيم مواردي را نشان بدهيم.



[ صفحه 60]



يک نفر دکتر پزشک، داستاني از يک نفر از مجروحين، در يکي از جنگهاي نواحي خراسان (که او را از اوتاد و وابستگان به حضرت شناخته و عجايب مهمي از او ديده بود) نقل مي کرد؛ که متأسفانه، هم از جهت اينکه حکايت طولاني بود و هم از جهت مرور زمان و اينکه در وقتي که اين حکايت را براي مرحوم آيت الله والد ـ طاب ثراه ـ نقل مي نمود، من طفل بودم و کاملاً آن را در ذهن نسپردم، نمي توانم به نحو صحيح و خالي از تحريف نقل کنم؛ ولي اين حکايت اين موضوع را کاملاً روشن مي ساخت که افرادي هستند که در بعضي از امور و کارها و حوادث وارد مي شوند.

حال اسم آنها هر چه باشد، رجال الغيب يا ابدال يا اوتاد يا اصحاب خاص امام عليه السلام بالاخره معلوم است که تحت نظر و فرمان ولي امر ـ عجل الله تعالي فرجه ـ انجام وظيفه مي نمايند.

حاصل اين است که: آنچنان نيست که امام عليه السلام در عصر غيبت بطور کلي از امور رعيّت خود و جريان اوضاع بر کنار و بي تفاوت باشند؛ و شايد فرمايش رسول اکرم صلي الله و عليه و‌آله در حديث جابر، اشاره به همين نکته باشد، آنجا که عرضه داشت:

«وهل يقع لشيعته الانتفاع به في غيبته؟ قال: أي والذي بعثني بالنبوة انهم ليستضيئون بنوره، وينتفعون بولايته في غيبته کانتفاع الناس بالشمس ان سترها سحاب [3] = جابر پرسيد آيا شيعه او در عصر غيبتش از او نفع مي برند؟



[ صفحه 61]



حضرت فرمود: آري، سوگند به آن کس که مرا به پيغمبري برانگيخت در دوران غيبت او، به نور او روشني مي گيرند و به ولايت او بهره مند مي شوند، مانند سودبري مردم از آفتاب پشت ابر».

يکي از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام عليه السلام همين مداخلات و تصرفات است که دليل بر اين است که امام عليه السلام امر شيعيان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنانکه از آن حضرت در «احتجاج طبرسي» روايت شده است، فرمودند:

«انا غير مهملين لمراعاتکم، ولا ناسين لذکرکم، ولولا ذلک، لنزل بکم اللاّواء، واصطلمکم الاعداء [4] = ما در مراعات شما کوتاهي نمي کنيم و شما را فراموش نمي نمائيم، و اگر اين نبود، شرّ و بدي بر شما نازل مي گشت و دشمنان بر شما مستولي مي گرديدند».

در اينجا مناسب است به اين مساله هم توجه شود که اين درک شيعه، و ايمان به اينکه حضرت در پشت پرده، پشتيبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامي به انحاء مختلف و مناسب ياري مي دهد، نهضت ها و حرکات اسلامي و جنبش ها را مايه مي دهد، و انسانها را اميدوار مي سازد و به جهاد و کوشش بيشتر براي برقراري نظام اسلام تشويق مي نمايد.

آخرين نکته:

آخرين نکته اي که در اينجا تذکر آن لازم است اين است که: اين



[ صفحه 62]



طرحها و پرسش ها در برابر يک امر واقع شده (غيبت امام عليه السلام)، از جانب افرادي که در تعيين برنامه آن حضرت صلاحيّت دخالت ندارند، اگر از جنبه فکري تا حدّي مفيد شمرده شود، از جنبه عملي اثري ندارد و واقعيت را عوض نمي سازد.

غيبت به اين نحو که واقع شده، واقع شده است؛ مثل اينکه انسان يا مخلوقات ديگر، همه و همه، به همين نحو که آفريده شده اند، آفريده شده اند، و گفتن اينکه: «چرا اين چنين شده، و چرا آنچنان نشده است؟» در کار ديگري و در دائره اختيار و سلطنت و مالکيت و آزادي ديگري، خصوصاً خداي عالم قادر مختار حکيم، دخالت بيهوده است؛ و به فرمايش حکيم طوسي:

هر چيز که هست آن چنان مي بايد و آن چيز که آنچنان نمي بايد نيست

بنا بر اين، از جنبه عملي بايد به برنامه اين امر واقع شده، توجه داشت و تکاليف و وظايفي را که داريم انجام دهيم. آنچه واقع نشده است، نه با حيات و نه با معاش ما، و نه با دنيا و نه با آخرت ما، ارتباط ندارد.



[ صفحه 63]




پاورقي

[1] سوره دهر آيه2.

[2] اين نکته با مسأله دفعي و ناگهاني بودن ظهور آن حضرت، که برحسب روايات، اصل مسلم ظهور آن حضرت است، منافات ندارد؛ زيرا غرض ما از اين شرايط و مقدمات، اموري است که بر حسب اراده و حکمت باري تعالي، قبل از ظهور، بايد تحقق يافته باشد بطوري که آن ظهور ناگهاني، موجب آن تحول عظيم و تغيير مسير حرکت جهان گردد.

[3] منتخب الاثر، ف1، ب8، ص101، ح4.

[4] ج2، ص323.