علت غيبت امام عصر با وجود آمادگي شرايط ظهور
سؤال:
«دوايت م. نلدسن» خاورشناس، پيرامون غيبت حضرت مهدي عليه السلام بياناتي دارد و در آن به مناسبات متعدد اشاره کرده است. از جمله مطالب او اين است که: شيعه دورانهاي گوناگوني را پشت سر گذاشته، گاهي تشيع در اعتلا و قوت بوده است، مانند عصر «آل بويه» و «صفويه» و زماني ظلم و جنگ و فتنه و فساد، در ممالک اسلامي شايع بوده است، مثل اعصار جنگهاي صليبي و دوران هجوم و يورش مغول به شهرهاي ايران؛ مع ذلک امام مهدي ظهور نکرده اند، مانند آنکه علائم ظهور آشکار شده ولي امام ظاهر نشده باشند [1] او در اين زمينه سخنان ديگري از اين قبيل گفته و در
[ صفحه 74]
اذهان مردم پاره اي شبهه ايجاد کرده است.
جواب:
اصولاً بايد توجه داشت که سخنان خاورشناسان در مسائل اسلامي، بخصوص در مواردي که بر خلاف نظر محققان و دانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نيست؛ و به اعترافات و سخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان و براي ملل ديگر، و در مقام تأييد و آراء علماي اسلام مي توان استشهاد کرد، ولي در مقام تحقيق و کشف حقيقت، به چند جهت که ذيلاً يادآور مي شويم، گفتار آنان اصل نبوده و قابل استناد نمي باشد:
1ـ بسياري از خاورشناسان، عمّال استعمار و صهيونيسم و تبشير و دستگاه پاپ هستند و از جانب وزارت هاي مستعمرات يا مراکز ديگر حتي «يونسکو» ـ که تحت نفوذ کامل «صهيونيسم» قرار دارد ـ مأموريت دارند که عليه السلام و مسلمانان کتاب و رساله و مقاله بنويسند.
اين دسته از خاورشناسان، پيشقراول استعمار و غرب زدگي بوده و در جدا کردن مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعيف علائق اسلامي و کم کردن التزام مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعيف علائق اسلامي و کم کردن التزام مسلمانان به احکام و تعاليم دين نقش مؤثري داشته، و نقشه هائي که عليه مسلمانان طرح کرده و پيشنهادهائي که بسا به صورت دلسوزي و دعوت به ترقي و تعالي مي دهند، از «سوء نيت» و خبث باطن آنها حکايت مي کند؛ و متأسفانه گفته هاي آنها در مطبوعات و جرائد و مجلات غرب زده و مقلد و مزدور مسلمانان نيز منعکس مي گردد.
[ صفحه 75]
مثلاً يکي از آنها مردي است به نام «ماسينيون» که مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وي همان کسي است که پيشنهاد داد تا براي تجزيه و تفرقه ملل عرب و براي متروک کردن لغت قرآن و بيگانه کردن مسلمانان از منطق قرآن و هدايتها و ارشادات آن، بايد در هر منطقه از بلاد عرب، لغتهاي محلي را رسميت داد، تا به تدريج زبان قرآن و منطق و تعليمات قرآن مهجور گردد و کسي چيزي از آن را درک نکند و همه از آن بيگانه شوند [2] .
بعضي از اين مستشرقان مانند «جولد تسيهر» در کتابهائي که نوشته اند، مغرضانه مطالب را تحريف کرده اند و مانند «لامنس» سعي مي کنند که در تاريخ اسلام تصرف نموده و واقعيات را انکار کنند و افرادي را که خيانت کرده و با مسيحيت همکاري داشته اند تبرئه نمايند، و حکومت هائي مثل حکومت «بني اميه» را شرعي و نمونه نظام اسلام معرفي کنند!
برخي ديگر فريبکارانه پيرامون اسلام کتاب نوشته و قصدشان اين بوده است که در يک يا دو مورد حسّاس، حقيقتي را مسخ يا تهمتي را به اسلام وارد کنند و بطوري آن را عرضه بدارند که حتي بسياري از مسلمانها هم ملتفت سوء نيت و غرض آنها نگردند
برخي هم به منظور سابقه سازي براي اقليتهائي که اختراع کرده يا تحت الحمايه و مزدور و جاسوس خود قرار داده اند، به استشراق
[ صفحه 76]
مي پردازند و براي اين اقليت ها، تاريخ و نفوذ و دين جعل مي نمايند چنانکه در مورد وهابيها، قادياني ها، بهائي ها، شيخي ها و حتي صوفيها کوتاهي نکرده و در خيانتها و جاسوسي هاي بزرگ، از آنها بهره برده اند.
2ـ گروه ديگري از «خاورشناسان» به واسطه قلّت اطلاع، و ضعف بررسي، اظهار نظرهاي غلط و جاهلانه و دور از حقيقت مي نمايند؛ و بسا که صلاحيّت علمي و حدود اطلاعاتشان، از حد مسافرت عادي به چند کشور شرقي و کارمندي يک سفارتخانه يا يک مؤسسه در يک کشور شرقي، تجاوز نکند.
بديهي است که بررسي ها و آراء اين افراد، عاميانه و مبتذل و بي ارزش است. ولي با اينهمه، غرب زدگان شرق، چون شيفته هر رأي و نظري مي باشند که صاحبش اسم فرنگي داشته باشد و به او «مِستر» يا «مِسيو» يا «مِسيس» يا «مادام» بگويند، به گفتار و نوشته هاي آنان به نظر احترام نگريسته و مثل اصل مسلمي مي پذيرند.
3ـ گروه ديگري را تعصّب مسيحيت، کور و کر کرده و براساس تعصّب، از تحريف و قلب حقايق و بستن هرگونه تهمت و افترا به مسلمانان، باک ندارند.
4ـ بعضي از «خاورشناسان» به کاوش و تجسّس از آراء غير مشهور پرداخته و اسامي و نام هاي فرقه هاي از بين رفته يا وجود نيافته را زنده مي نمايند و اين کار را به به نظر خود کشفي شمرده و مسلمانان را متهم مي سازند.
5ـ برخي ديگر در مقام ايجاد تفرقه بين مسلمانان و آنان را در برابر و مقابل يکديگر قراردادن و به اتحاد اسلامي ضربه زدن، در بلاد اسلام
[ صفحه 77]
گردش مي کنند؛ و از اين فرقه يا اهل اين منطقه چيزي را شنيده يا نشنيده، به فرقه ديگر و اهل منطقه ديگر مي رسانند و تخم عداوت و کينه و بدبيني را بين آنها مي پاشند.
6ـ بعضي ديگر براي اينکه وضع موجود را متزلزل ساخته و شعائر اسلامي را تضعيف نمايند در گذشته ها و سوابق بسيار دور ملل و جوامع تجسّس مي کنند؛ و سپس با تجديد آن گذشته ها، فرهنگ مرده و کهنه را به آنها عرضه مي دارند و مردم را عقب گرا مي نمايند و التزام و تعهدشان را به سنن و شعائري که به آن ملتزم و متعهد هستند، ضعيف مي سازند و سرگردان و بي علاقه و بي شخصيتشان کرده، خصائص ديني و قومي آنها را از آنان سلب مي نمايند.
7ـ معدودي مستشرقين بي غرض نيز هستند که تا حدودي صلاحيّت بررسي و کاوش دارند و مقصودشان کشف حقايق و تحقيق ساده است که بر حسب درجات معلومات و تخصّصي که دارند، نوشته هاي آنها ارزش دارد؛ ولي با وجود اين، نوشته هاي اين افراد نيز خالي از اشتباه نيست و نياز به تحقيق و تلخيص دارد، هر چند بررسي هاي آنها در بعضي از رشته ها مفيد، و مخصوصاً براي رفع تهمتهائي که قرنها مسيحيت متعصب و خودخواه به اسلام زده است، سودمند مي باشد.
پس از اين مقدمه مي گوييم: از بررسي کتاب «عقيدة الشيعه» استفاده مي شود که نويسنده، با اينکه شانزده سال در «مشهد مقدس» اقامت داشته است، ولي مسائل را با عينک حقيقت بيني مطالعه ننموده و حتي مانند يک فرد نه مسلمان و نه مسيحي دنبال تحقيق نبوده، بلکه اسلام و مجامع اسلامي و برنامه و آداب مسلمانان را، از ديدگاه يک نفر مسيحي
[ صفحه 78]
مأمور و گزارشگر، مطالعه مي کرده است.
لذا، اگر چه در بعضي موارد به ناچار اعترافاتي دارد و از خلال نوشته هايش حقايق بسيار روشن مي شود؛ ولي چون حقانيت اسلام را قبول نداشته و بررسي او هم براي حقيقت شناسي و رسيدن به دين حق نبوده است، در توجيه و تفسير مسائل و حوادث، چنان روشي را پيش گرفته است که به «آشکار شدن بطلان کليسا و مسيحيت کنوني و حقانيت اسلام» منتهي نگردد.
اينگونه بررسي و تحقيق در عقايد و آراء و جهات افتراق فِرَق، کار سازمانهاي شرق شناسي تبشير و استعمار را آسان مي سازد و آنان را در راه گسترش نفوذ و تسلط برکشورهاي شرقي ياري مي دهد.
کتاب «عقيدة الشيعه» بايد مورد نقد و بررسي دقيق محققان شيعه قرار بگيرد؛ و پيرامون اشتباهات و غرض ورزيهائي که در آن است، توضيحات لازم داده شود.
نويسنده در قسمتهاي مختلف اين کتاب، به گفته هاي خاورشناسان مغرض يا اشتباهکاري همچون: ارنولد، لامنس، نيکلسون، جولد تسيهر، براون، موير، مرغليوث، نيکلين، لسترينج، برتن، ماکدونالد فريدلاندر، بروکلمن، ستانلي لين بول، سريري سايکس، بردليم رمزي و هيوارث، نيز استناد کرده و به نتايج بررسي هاي آنها اعتماد نموده است.
در بين خاورشناسان نامبرده، افرادي هستند که در قلب حقايق و تحريف مطالب و غرض ورزي و دشمني با اسلام و مسلمين، مشهور و معروفند.
[ صفحه 79]
اين مطالبي که او پيرامون غيبت امام عليه السلام در صفحه 348 و 349 کتاب مزبور نگاشته است، نمونه اي از اشتباهات او يا غرض ورزيها و دشمنيهاي او با شيعه و مسلمانان است.
زيرا هر کس در عقايد شيعه و اخبار و احاديث راجع به غيبت حضرت صاحب الامر عليه السلام و کتابهائي که در اين موضوع نوشته شده، بررسي مختصر هم کرده باشد، مي فهمد که مسأله انتظار و شرايط و برنامه آن، از ديد شيعه و منطق احاديث و اخبار، از اين مناسبتها که «نلدسن» ذکر کرده است، گسترده تر بوده، با اوضاع عمومي جهان ارتباط دارد و يک مسأله طائفه اي و
[ صفحه 80]
منطقه اي، و مربوط به گوشه اي از جهان نيست، بلکه مسأله تمام زمين و تمام جهان و انقلاب جهاني مطرح است؛ مسأله مهدويت با حکومت «آل بويه» و سلطنت «صفويه» با فرض اينکه برنامه کار آنها تا حدودي به نظام حکومت اسلام نزديک بوده و احکام اسلام و نظام اسلام را تا آنجائي که حکومت و استبداد آنها در مخاطره قرار نگيرد پياده مي کردند ارتباط ندارد.
در مسأله آمادگي براي ظهور حضرت مهدي عليه السلام بايستي غير از منطقه حکومت «آل بويه» و «صفويه»، وضع سائر مناطق و امکانات بسيار ديگر را نيز در نظر گرفت، تا معلوم شود که اين ظهور، در آن زمانها انجام پذير نبوده است. علاوه برآنکه حضور آن حضرت يک ظهوري است که حصول تمام شرايط و زمينه ها و وقت آن را، فقط خدا مي داند.
همچنين از نظر جنگ و فتنه و فساد و بيدادگري و خونريزي، وضع منطقه خاصي را نمي توان در نظر گرفت و شرايط ظهور را مساعد شمرد؛ زيرا که هميشه کم و بيش اين حوادث بوده و هست، در منطقه اي حکومت شر و ظلم و فساد وجود دارد و در منطقه ديگر حکومت بالنسبه معتدل تر به چشم مي خورد. اينها مناسباتي نيست که در آن، براي آن، ظهور کلي عدل و آرامش و نظام اصلح صورت پذير باشد.
در «جنگهاي صليبي»، ظلم و جور به اصطلاح عرفي، حتي در مناطق طرفين وجود نداشت، اگر چه ظلم و جور به معني حقيقي وجود داشت ـ چون همه آن حکومتها براساس استضعاف و استبداد بودند ـ اما رشد جوامع به حدّي نبود که آن را درک کنند، و سنگيني و فشاري را که آن حکومتها بر روح انسان دارد، احساس نمايند؛ و معدودي هم از مردمان آشنا با منطق حقيقي قرآن، اگر چه درک مي کردند، ولي در اقليت محض بودند و جنگهائي را هم که آتشش روشن بود، عدل و حق خواهي مي شمردند.
در «هجوم مغول» نيز وضع به همين گونه بود، تأسيس حکومت جهاني اسلام و انقلاب عظيم توحيدي آن، امکان پذير نبود؛ و همان مردمي که گرفتار اين حمله بودند، اين مسائل عالي را درک نمي کردند.
بر افرادي که به نسبت از اخيار شمرده مي شدند، افکار ضعيف پرور و از بين برنده شهامت و شجاعت و طرز تفکر درون گراي صوفيانه مسلط بود، که از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت و دفاع از چنين يورشي را سلب کرده بود.
چنانکه داستان قتل شيخ «نجم الدين صوفي» در مسجد جامع و اهانتهائي که از جانب مغول به قرآن مجيد و مقدسات اسلام شد، نمونه اي از اين وضع اسفناک و افکار منحرف و راکد مسلمانان است.
[ صفحه 81]
غرض اينکه، زمينه براي حکومت جهاني اسلام فراهم نبود؛ نه افکار و انديشه ها و سطح بينش و بصيرت و رشد مردم آماده بود، و نه مردم، حاضر به فداکاري و همکاري در اين سطح جهاني بودند.
چنانکه گفتيم ما نمي توانيم اين شرايط را از هر جهت به دست بياوريم، و حصول تمام آن مقدمات را در يک عصر معين پيش بيني کنيم، که مثلاً در چند قرن و چند هزار سال فراهم مي شود. و اينکه بشر بايد چه کلاسها و مکتبهائي را ببيند و چه رژيمهائي را پشت سر بگذارد، از اينکه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد و به نفع تمام بشريت انجام دهند، مأيوس گردد و خود را براي استقبال از آن عصر علم و پاکي و عصر فضيلت و عدالت آماده کند.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:
«ما أطول هذا العناء وأبعد هذا الرجاء [3] = چه طولاني و دراز است اين رنج و چه دور است اين اميد».
اين همه اخبار که در آنها اين جمله وارد شده است:
«يملا الله به الارض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً [4] = خدا پر مي کند به وسيله او زمين را از قسط و عدل بعد از اينکه پر شده باشد از ظلم و جور».
و مانند اين فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام که مي فرمايد:
«ذاک حيث تکون ضربة السيف علي المؤمن أهون
[ صفحه 82]
من الدرهم من حلّه ذاک حيث يکون المعطي أعظم أجراً من المعطي ذاک حيث تسکرون من غير شراب بل من النعمة والنعيم وتحلفون من غير اضطرار وتکذبون من غير احراج ذاک اذا عضکم البلاء کما يعض القتب غارب البعير [5] = اين (ظهور و فرج) هنگامي به وقوع مي پيوندد که ضربت شمشير بر مؤمن آسانتر است از بدست آوردن يک درهم حلال. اين وقتي است که عطا شونده، اجر و مزدش، از عطا کننده عظيم تر باشد. اين هنگامي است که مست مي گرديد از غير شراب، بلکه از نعمت و نعمي، و سوگند ياد مي کنيد نه از روي ناچاري، دروغ مي گوئيد، نه از جهت ضرورت. اين در زماني است که بلاء شما را بگزد، چنانکه پالان، کوهان شتر را مي گرد».
اين احاديث دور نمائي از وضع آن زمان است. اما چه اسباب و شرايطي فراهم مي شود که در زمين پر از ظلم و جور شود، و اين سختيها و تغييرات پيش بيايد و اين اسباب و شرايط، مقدماتش از چه زمان فراهم مي شود؟ به نظر مي رسد که مرور اعصار و تحولات و پيدايش مکتبهاي گوناگون و رژيمها و نظامات در قرنها و دورنها، اين اسباب را آماده مي سازند و جهان را براي اين ظهور عظيم آماده مي نمايند.
«نلدسن» بدون توجه و بررسي اين دقايق و نکات و جواب موضوع يا با توجه به اينها و بصورت مغرضانه مانند آنکه علائم و نشانيهاي
[ صفحه 83]
ظهور آشکار شده باشد و امام عليه السلام ظاهر نشده باشد، در اينجا سخن گفته است و افکار افراد بي اطلاع و شيعه نشناس را گمراه کرده و تحقيق و بررسي را بدنام ساخته است.
بديهي است که مسلمانان آگاه، در مورد نوشته ها و کتابهاي «خاوشناسان» که بيشتر يا مغرض، يا بي اطلاع هستند، به دستور: (فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه، اولئک الذين هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب) [6] = «(اي رسول ما) بشارت رحمت ده بر آن بندگاني که چون سخن بشنوند نيکوتر آن را عمل کنند، آن کساني که خدا آنان را به لطف خاص خود هدايت فرموده و آنان نيز به حقيقت، خردمندان عالمند».
پاورقي
[1] کتاب «عقيده الشيعه»، ص348 و 349.
[2] چنانکه تغيير خط و الفبا که در ترکيه عملي شد و اکنون هم استعمار آن را در نقاط ديگر زمزمه مي کند، به همين منظور بود که جامعه «تُرک» از اسلام و قرآن مجيد و کتابها و معارف اسلام بيگانه گردد و خيال استعمار و غرب و مسيحيت از جانب او راحت باشد و «سلطان محمد فاتح» ديگر پيدا نشود.
[3] نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه187.
[4] منتخب الاثر، ف2، ب1.
[5] نهج البلاغه، صبحي الصالح، خطبه187.
[6] سوره زمر آيه17 و18.