غيبت غيبت
ذات مقدس حق ، غيبت حضرت مهدى را ضامن طول عمر آن حضرت قرار داده است . پدران بزرگوارش ، چون غيبت نداشتند، همگان كشته شدند و يا با زهر جفا، مسموم گرديدند.
يكى از راههاى محفوظ ماندن از شر دشمنان خون آشام ، غيبت است . چون مقصود از غيبت حضرت مهدى ، ناشناخته بودن حضرتش در ميان خلق است كه در زبان خودش و پدرانش ، از آن به غيبت تعبير شده است . در حالى كه پدران بزرگوارش در ميان خلق ، شناسا بوده اند.
آرى ، مقصود از غيبت آن حضرت ، آن نيست كه حضرتش در يكى از قلل جبال و يا در قلعه اى حصين و يا در غارى از مغارات ارض نهان است و يا آن كه بارويى آهنين گرداگرد حضرتش كشيده شده است و هيچ قدرتى توانايى گذشتن از آن را ندارد، بلكه مقصود از غيبت ، چنانچه ياد شد، ناشناخته بودن حضرتش است ، در حالى كه ميان خود مردم قرار دارد، همگان حضرتش را مى بينند، ولى نمى شناسند.
در عبادت بزرگ حج ، شركت مى كند. مزارهاى مقدس پدرانش را زيارت مى كند. در مراسم عزادارى جدش امام حسين عليه السّلام تشريف فرما مى شود. خلق ، حضرتش را مى بينند و با آن حضرت سخن مى گويند و كلمات حضرتش را مى شنوند، ولى نمى دانند كه او كيست و چه كسى است .
از اين سخن ، روشن شد كه چرا آن حضرت غيبت كرده و ناشناس ، به زندگى ادامه مى دهد.
نگاهى كوتاه به زندگانى كوتاه و حيات پدرانش ، بهترين تاءييد است .
حضرتش دهمين فرزند على عليه السّلام و دوازدهمين خليفه و وصى رسول خدا و حجت بر خلق است و رابط منصوب ميان خلق و خالق است .
پدرانش ، همگان حجت خدا بر خلق بوده اند و هيچ كدام از عمرى دراز بهره مند نشدند؛ زيرا دشمنان ، آنها را با تيغ تيز و يا زهر شهيد كردند، در حالى كه كار آنها هدايت و تعليم و تربيت بود و هيچ يك از آن بزرگواران زمينه و شرايط قيام براى گرفتن حكومت از دست ددان نداشتند.
((ابوسلمه خلال )) ملقب به وزير آل محمد سياستمدار بزرگ و مغز متفكر حكومت عباسيان ، هنگامى كه زمينه را مساعد براى قيام بنى هاشم ديد، از حضرت صادق عليه السّلام خواست حكومت را در دست بگيرد، ولى حضرت صادق عليه السّلام نپذيرفت و دست رد به سينه اش گذارد. او هم حكومت را به دست عباسيان داد. دوستان ديگر آن حضرت ، آمادگى خود را براى شهادت در راه آن حضرت اعلام داشتند و از حضرتش تقاضاى قيام كردند، ولى حضرتش نپذيرفت ، چون مى دانست شرايط فراهم نيست .
((ماءمون ))، خليفه سياسى و دانشور عباسى با اصرار خواست خلافت را تسليم حضرت رضا عليه السّلام كند، آن حضرت نپذيرفت ، چون دروغ و نيرنگ ماءمون را مى دانست .
با اين حال ، دشمنان ، قدرت ديدن آنها را نداشتند؛ يكايك ايشان را كشتند؛ چون يك غيبت نداشتند و در ميان خلق ، شناسا بودند.
پس از آن كه دشمنان ، پدر بزرگوار حضرت مهدى را زهر دادند و كشتند، بى درنگ براى كشتن حضرتش به درون خانه ريختند با آن كه پسر داشتن حضرت عسكرى براى آنها قطعى نبود. حمله به درون خانه به مجرد احتمال بود؛ چون به گوششان رسيده بود كه حضرت عسكرى پسرى دارد.
((منصور دوانيقى )) خليفه عباسى ، پس از مسموم كردن حضرت صادق عليه السّلام به امير مدينه دستور داد كه هر كس را حضرت صادق وصى خود قرار داد بكشد. ولى پيش بينى حضرت صادق با وصيتى كه آن حضرت كرد، اين خطر فورى را از حضرت موسى بن جعفر دور ساخت . ((هارون رشيد)) پس از كشتن حضرت كاظم عليه السّلام به امير مدينه دستور داد كه هر كس پس از آن حضرت بار امامت را بر دوش كشيد، بكشد. ولى پيش بينى حضرت رضا اين خطر را از آن حضرت دفع كرد.
از اين نظر كوتاه ، روشن شد كه بهترين محافظ طبيعى و پاسبان عادى حيات حضرت مهدى ، ناشناخته بودن آن حضرت است كه ((غيبت )) ناميده شده است . و اگر اين غيبت ، تبديل به حضور گردد و ناشناخته بودن اين ذخيره الهى ، مبدل به شناخت گردد، حيات آن حضرت به شهادت مبدل مى شود، و اين ذخيره الهى و اميد بشرى از جهان رخت مى بندد. در اين صورت ، بدبختى و سيه روزى ، سراسر جهان را فرا مى گرفت .
پس غيبت حضرت مهدى ، بزرگترين رحمت الهى بر خلق است و نعمت عظيمى است كه نظير و مانند ندارد و از بالاترين نعمتهاى خالق بر خلق است .
غيبت است كه حضرتش را بر پا كننده حكومت عدل جهانى ساخته است .
غيبت است كه روزگار تلخ را سپرى مى سازد و روزگارى شيرين به جامعه بشريت ، ارزانى مى دارد.
اگر حضرتش داراى غيبت نبود، دشمنان شهيدش مى كردند و شهادت آن حضرت مساوى بود با نااميد شدن اميدها، با بدبخت شدن خلق براى ابد، با جاويدان شدن ظلم و ستم در جهان ، با از ميان رفتن حق و حقيقت .
چه بسيار مردمانى كه در اثر شهادت آن حضرت از رسيدن به حق خود محروم مى شدند؛ و اين ظلم بزرگ بشرى به شمار مى رفت .
رحمت الهى ، اقتضا كرد كه حضرتش غيبت داشته باشد تا بزرگترين سعادت و خوشبختى بشر تاءمين گردد... فوايدى ديگر نيز براى غيبت آن حضرت موجود است .
غيبت آن حضرت مانند غيبت خورشيد در پس ابر است كه گياهان و انسانها و همه موجودات از وجودش استفاده مى كنند، ولى خودش را نمى بينند.
خورشيد در پس ابر، شب را كنار مى زند و روز را به جهانيان عرضه مى دارد و گرمايى را كه مورد نيازشان است ، اختيارشان مى گذارد. ابرها را مى فشارد، باران را به سوى زمين سرازير مى سازد و زمين را آبيارى مى كند، سبزه مى رويد، جنگل پديد مى آيد، گياهان ، سر از خاك در مى آورند، چرندگان را غذا مى دهند و براى انسانها و گوشتخواران ، تاءمين غذا مى كنند.
آب زمين از باران است . اگر باران نبود، آب شيرين نبود، چشمه سارها نبودند، چاه آبى پيدا نمى شد، تشنه كامان نباتى و حيوانى و انسانى ، با آب شور، بجز مردن تدريجى ، چاره اى نداشتند.
حضرت امام غائب از پس پرده غيبت به هدايت خلق ادامه مى دهد و بشريت را راهنمايى مى كند. خلق ناآگاه ، هدايت مى شوند و حضرتش را مى بينند، ولى نمى شناسند.
حضرتش در پشت پرده غيبت ، تشنه كامان حقيقت را سيراب مى سازد، پويندگان راه حق را رهنماست ، به فرياد بيچارگان مى رسد، گمراهانى را راه نشان مى دهد، گرفتارى گرفتارانى را بر طرف مى سازد.
ارتباط تكوينى حضرتش با عالم وجود، و غايت ايجاد بودن حضرتش ، حيات را براى موجودات زنده تضمين مى كند. ذرات اين عالم به يكديگر مرتبط هستند و نظم اين ارتباط، به وجود حضرتش بستگى دارد. اگر نباشد، دور نيست ، نظم عالم وجود بر هم خورد و جهان از هم بپاشيد. اگر بگوييم كه وجود مباركش ضامن حيات در كره زمين است كه بزرگترين نعمت الهى بر بشر است ، سخنى به گزاف نگفته ايم .
ديگر از فوايد غيبت آن حضرت ، حصول تكامل فكرى و انسانى است براى كسانى كه صلاحيت و شايستگى يارى آن حضرت را دارند و به سوى دعوتش لبيك گويان از شهر و ديار خود مى دوند و سر از پا نمى شناسند.
وجود مبارك امام ، مكمل نقص شايستگان راه حق است ؛ چنانچه جدش امام حسين عليه السّلام در يك نشست ، ((زهير)) را تكميل كرد و به بالاترين مقام انسانيت رسانيد. زهير شايستگى داشت ، ولى راه خطا مى پيمود. حضرتش راه صحيح را به وى نشان داد و انسان شد. در شب عاشورا، سى نفر از شايستگان به حسين ملحق شدند و انسان كامل گرديدند؛ با آن راه آنها در آغاز راه حق نبود و از سپاهيان ((عمر سعد)) بودند.
حكومت حضرت مهدى ، حكومت افاضل است ؛ يعنى حكومت بهترينها بر بشر، و رسيدن پاكان به مناصب عالى حكومتى ، مى تواند آسايش جهانى را براى خلق جهان تاءمين سازد.
غيب حضرت مهدى ، چنين پاكانى را در عالم وجود پديد مى آورد تا در زمره سرداران و سربازانش باشند. اينان ، لياقت دارند كه مناصبى از مناصب دولت حضرت مهدى را اشغال كنند و فرمانهاى حضرتش براى گسترش عدل در جهان را اجرا كنند.
بسيار از كسانى كه در كفر به سر مى برند ولى صلاحيت قبول ايمان را دارند، غيبت آن حضرت موجب مى شود كه ايمان بياورند و بدين فيض عظيم برسند. چون ظلم ، وجودى نفرت زاست و نفرت از ظلم ، خواستن عدل است و ايمان به غيبت خوبانى را خوبتر مى كند و بدانى را كه شايستگى خوب شدن دارند، به سوى خوبى مى كشاند.
ديگر از نتايج غيبت ، اشتداد شوق عالميان به ظهور حكومت عدل و دعوت به سوى حق است كه بهترين آمادگى براى پيدايش حكومت عدل خواهد بود، تا خونريزى از جهان رخت بر بندد و چشم بشر رنگ خون مظلومى را نبيند و به جاى آن كه خون مظلومان بر زمين ريخته شود، ظالمان ، دست از خون ريختن بكشند و در زمره نيكان قرار گيرند.
غيبت ، ممكن است از قبيل كشت بذر صلاح و تقوا در ميان افراد جامعه باشد، تا هنگام ظهور حضرت مهدى ، اين بذر افشانى بار دهد و شماره مردم پرهيزكار به اندازه اى رسد كه قيام آن حضرت را آماده سازند.
چنانچه غيبت ، دفع خطرهاى نهانى از اسلام را در بر دارد، خطرهايى كه مسلمانان از آنها غافل مى باشند و نيز خطرهايى كه كيان اسلام را تهديد كند و مسلمانان قدرت بر دفع آن نداشته باشند، حضرتش در زمان غيبت ، با نيروى الهى و دانش الهى ، اين خطرها را دفع كند.
چنانچه روشن ساختن دعوتهاى باطل كه بنام حق بر مردم جهان عرضه مى شود و جاهلان و نادانان ، از پى بردن به حقيقت آنها غافل هستند، از فوايد غيبت آن حضرت است .
غيبت ، مى تواند محك باشد، براى بيرون شدن رياكاران و دروغپردازان از ميان مسلمانان و ملحق شدن آنها به سپاه باطل و سيه روى آنهايى كه در ذاتشان غش باشد.
دعوتهاى باطل ، به نام دعوت حق ، بسيار است و موجب گول خوردن جاهلان و ساده دلان مى شود. روشن كردن حقيقت اين دعوتها نيز، از فوايد غيبت است ، تا ساده دلان ، گول نخورند و راه باطل را راه حق ندانند.
راهنماييهاى نهانى كه راهنما شناخته نشود و موجب هدايت گردد نيز، از فوايد غيبت است . به طور كلى ، جميع فوايد حضور، بر غيبت ، مترتب است . آنچه كه ممكن نيست ، شرفيابى آزاد به حضور مباركش است ، و آنچه كه بر شرفيابى مترتب است ، در غيبت ، صورت نمى پذيرد.
نكته قابل ذكر
نكته قابل ذكر آن كه ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين در دعوتهاشان به سوى حق و در معاشرت با مردم ، بويژه در قضاوتهاى خويش و شناخت شهود، از علم لدنى و خدادادى استفاده نمى كردند، بلكه همانند مردم عادى در دعوت و در معاشرت و قضاوت ، رفتار مى كردند.
حضرت مهدى نيز چنين است ؛ به علم امامت با مردم سر و كار نخواهد داشت و بايستى با علوم بشرى ، با خلق سر و كار داشته باشد.
از اين نظر، مى توان گفت : غيبت براى حضرتش فوايدى در بر دارد:
شناخت مردم گوناگون ، در طى قرون و زمانهاى مختلف و مناطق متعدد گيتى ، كه اين شناخت ، صد در صد به سود خلق است .
برخورد با حوادث بزرگ جهانى ، جنگها و صلحها و پيمانها، و اسرار سياسى دولتها و دانستن علل آنها، و روشن شدن خطا و صواب زمامداران و دانشوران بشرى ، روز به روز، بر علم حضرتش مى افزايد، كه صد در صد به سود خلق است .
اطلاع از اختلاف سطح فرهنگ مردم جهان بر حسب زمان و مكان و پيشرفت ساكنان نقطه اى و عقب افتادن ساكنان نقطه ديگر و معرفت كيفيت دعوت هر يك به صورت مؤ ثر نيز، از نتايج غيبت است كه صد در صد به سود خلق است .
حقيقت سخن آن است كه غيبت آن حضرت از نظر ماست ، وگرنه از نظر خود آن حضرت ، صد در صد حضور است و غيبتى در كار نيست .
اندوختن تجربه كافى و استفاده از آن در برنامه دعوت و تنظيم نقشه كامل و صحيح ، براى رسيدن به هدف ، هنگام ظهور روز قيام نيز، از فوايد غيبت است كه صد در صد به سود خلق است .
اطلاع براى تحقق شرايط روز ظهور و حصول موفقيت در قيام با عدم خونريزى و يا حداقل آن نيز؛ از فوايد غيبت است كه صد در صد به سود جامعه و افراد است .
شناخت كامل دستياران و همكاران و شايستگى آنها براى مشاغل و مناصب گوناگون نيز، از فوايد غيبت است .
دور بودن حضرتش از محيط دوستى و دشمنى و پى بردن خلق به بيطرفى آن حضرت در زمامدارى ، و تعيين كسان شايسته براى مناصب نيز، از نتايج غيبت است .
اطلاع بر قوانين بشرى در طى قرون و تشخيص سقيم و صحيح در ميان آنها و قابل پياده شدن قانونى در اجتماع و پياده نشدن قانونى نيز، از نتايج غيبت است .
آماده كردن اجتماع براى ظهور و قيام حكومت عدل نيز، از نتايج غيبت است .
تنظيم نقشه كامل براى رفتار زيردستان و همكاران در زمان قيام نيز، از فوايد غيبت است كه همه اينها صد در صد به سود خلق است .
به طور كلى ، وجود مقدسش صد در صد براى خلق جهان ، رحمت است و خير؛ چه در غيبت و چه در ظهور و چه در قيام و چه در قعود.